به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «زاهدی پشت در کاخ سفید رسید؛ میخواست در بزند که در باز شد و حاجآقا لشگریان بیرون آمد. زاهدی از بچههای محله سرچشمه و مسجد حضرت زینب (س) و جهاد سازندگی فومنات بود. عبدی را میشناخت و به همین دلیل، ارادت خاصی به حاجآقا که پدر عبدی بود، داشت.
با او سلاموعلیک و روبوسی کرد. حسنآقا خودش برای بدرقه حاجآقا تا دم در آمده بود. زاهدی با حسنآقا هم سلاموعلیک کرد. حسنآقا بعد از اینکه پیشانی حاجآقا را بوسید، دستانش را به گرمی فشار داد و گفت: پس حاجآقا قرار شد اول یه سوله چسبیده به پادگان آموزشی بسازی و بعد برسیم به نمازخونه و چیزای دیگه.
حاجآقا با چشمهایی که برق میزدند به حسنآقا خیره شده بود و فقط بلهبله میگفت. حواسش نبود کفشهای ورنی بازاریاش را بپوشد و خداحافظی کند. حسنآقا خم شد و کفشهایش را مقابلش جفت کرد. زحمت نکش پسرم، خدا به همراهت. زاهدی با اشاره حسنآقا وارد کاخ سفید شد. چه خبر حسنآقا؟ بالاخره این موشکها رو میفرستیم روی صدام رو کم کنن یا نه؟
حسنآقا به تنهایی نمیتوانست برای چنین چیزی حکم صادر کند. جلسه اضطراری فرماندهان یکی دو روز بعد از نقض توافقنامه، توی تهران برگزار شده بود. نتیجه اینکه ابتدا تا حد امکان، توپخانه سپاه سعی کند عراق را سر جایش بنشاند و اگر جواب نداد، دست به دامن موشکها بشوند. هست و نیستشان همان هشت موشک بود. معلوم نبود لیبی بقیه موشکها را کی میفرستاد. برای همین هرچه دستشان را دیرتر رو میکردند بهتر بود. باید امکان استفاده از موشک را برای روز مبادا نگه میداشتند.
آن هفته آقای خامنهای که علاوه بر ریاستجمهوری، رئیس شورایعالی دفاع هم بودند، خطبه دوم نماز را اینطور شروع کردند: رژیم عراق بازهم اخیراً شروع کرده است به زدن بعضی از شهرها و روستاهای ما. اگر بعثیها ادامه بدهند، ما هم بصره را میزنیم. من مردم دنیا و عراق و شهرهای مرزی را شاهد میگیرم که ما نمیخواهیم شهرها را بزنیم. من از اینجا به مردم بصره پیام میدهم که اگر قرار شد در این چهلوهشت ساعت آینده باز شهرهای ما را به عنوان مناطق نظامی بزنند، ما هم شهرهای مرزی را از بصره تا شمال مرز ایران و عراق خواهیم زد و مردم باید این شهرها را تخلیه کنند.
مأموریت حساسی برای توپخانه بود و همین حسنآقا را مجبور میکرد تا در این شرایط کرمانشاه را رها کند و به اهواز برود، به همین دلیل بود که از صبح آدمهای مختلف را به کاخ سفید احضار کرده بود و ضمن دریافت گزارش کار، مأموریتهای جدیدشان را ابلاغ میکرد. زاهدی خودش را به علاءالدین نزدیکتر کرد. حسنآقا دو تا استکان تمیز توی سینی گذاشت و دستش را به طرف کتری دراز کرد.
خب، تو بگو چه خبر از موضع؟ لودر بولدوزرا دارن کار میکنن و نهایت چند روز دیگه آماده میشه اما درباره تعیین مختصات یه خبر بد دارم! چی شده؟ مگه سلیمان نگفت با دستگاه ما، تعیین مختصات کار چند دقیقه است؟ اره احتمالاً راست هم میگفته. من اون روز بردمشون محل موضع، ولی دستگاهشون کار نکرد، امروز که سراغ گرفتم گفتند اشکال از دستگاه نبوده، بلکه ماهوارههایی که باید اطلاعات مکان رو بدن، آمریکاییاند و آمریکا ایران رو تحریم کرده و نمیذاره اطلاعات جغرافیایی از طریق این ماهوارهها به هر کس و دستگاهی که توی ایران هست فرستاده بهش.
حسنآقا دستی به ریش کم پشت خود کشید. خدا لعنتشون کنه. من موندم اگه این آمریکا و شوروی پشت عراق نبودند، چطوری میخواست تنهایی از پس ایران بربیاد! چاره چیه؟ برا تعیین نقطه هدف موشک، داشتن مختصات ضروریه، به حاجمحسن میگم یه تیم نقشهبرداری از وزرات سپاه برامون بفرسته. یه همتی بکنین از روش پیمایش زمینی مختصات رو به دست بیارین. از هر کی هم میخوای کمک بگیر. هر دستگاهی هم که لازم داشتین نامه شو بدین من که برسونم دست حاجمحسن فقط بجنبین. از همین امروز برین دنبالش.»
نظر شما