به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «رادیوی کاخ سفید مثل رادیوی همه جای ایران روشن بود: «ساعت چهارده، اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامی ایران. نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی…»
حاجیزاده بعد از تقهای که به در ساختمان زد، آن را باز کرد و وارد شد. حسنآقا کنار علاءالدین نشسته بود و نگاهش روی نقشهای که به دیوار زده بودند، ثابت بود. اولین خبر رادیو، خبر بمباران یکی دو ساعت پیش بود: «ظهر امروز رژیم عراق ضمن نادیده گرفتن توافقنامه ۱۲ ژوئن ۱۹۸۴ مبنی بر عدم بمباران مناطق مسکونی، از طریق حملات هوایی جنگندههای خود مناطقی از هویزه، گیلان غرب، و کرمانشاه را مورد هدف قرار داد. هنوز گزارشی از تعداد کشتهها و مجروحان این حملات به دست ما نرسیده است.
حاجیزاده قوری استیل را از روی سینی کنار دیوار برداشت و یک مشت چای خشک داخلش ریخت؛ شنیدی صدام تو رادیو بغداد صحبت کرده چی گفته؟
حسنآقا همانطور خیره به نقشه پرسید: نه! چی گفته؟ گفته ما دو راه بیشتر نداریم، یا مصالحه یا اینکه برای حل مشکل جنگ باید شهرهای ایران رو بزنیم. حسنآقا بالاخره از نگاه کردن به نقشه دست کشید. نامرد خبیث! جنگ بهش فشار آورده. میخواد ما رو وادار به قبول آتشبس کوفتی خودش بکنه. حاجیزاده کتری را از روی علاءالدین برداشت.
بخار آبی که از خم کردن آن به صورتش میخورد. توی سرمای اتاق لذتبخش بود. به نظرت موفق می شه؟ طی ماههای اول جنگ که عراق روی خط پیشروی و گرفتن شهرهای ایران بود و برای رسیدن به تهران خطونشان میکشید و روز تعیین میکرد، سازمان ملل سرگرم امور مهمتری توی دنیا بود و هنوز وقت نکرده بود درباره تجاوز عراق به خاک کشور همسایهاش اظهارنظر کند، اما بعد از عزل بنیصدر و انجام چهار عملیات پشت سر هم و موفق ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس که منجر به آزادسازی دوازده هزار و پانصد کیلومتر از پانزده هزار کیلومتر اشغال شده توسط عراق شد، همه دنیا به تکاپو افتادند که این دو کشور همسایه را آشتی بدهند، اما هیچکدام از قطعنامههایی که صادر میشد قطعنامه صلح نبودند، یک جورهایی همهشان قطعنامههای آتشبس در جهت جلوگیری از سقوط صدام بودند، بدون اینکه سازمان ملل با کشورهای دیگر ضمانتی بابت دوباره حمله نکردن عراق حتی بلافاصله بعد از پذیرش قطعنامه بدهند. علاوه بر آن با قبول چنین قطعنامه آتشبسی راه تجاوز به روی کشورهای دیگر دنیا هم باز میشد.
به این ترتیب که کشوری با حامیان قلدری که دست و پا میکند، میتواند به کشور دیگری حمله کند و هر جا که احساس کرد، ادامه تجاوز با منافعش جور نیست، از طریق سازمان ملل میتواند کشور مظلوم را وادار به امضای آتشبس کند و تمام. بدون اینکه کسی او را مقصر اعلام کند و تنبیه شود یا کسی حق اعتراض داشته باشد. از همه بدتر اینکه آتشبس به معنای صلح نبود. در واقع قبول آتشبس این چنینی یعنی قبول حالتی که نه جنگ باشد و نه صلح. در آن حالت مرزها همیشه باید به مکانی برای صفآرایی نظامی در برابر هم تبدیل میشدند و شانس آبادانی و سرمایهگذاری در شهرهای مرزی به طور کامل از دست میرفت. کسی توضیحی نمیداد که این بلاتکلیفی نه جنگ و نه صلح. چند سال قرار است ادامه پیدا کند و عاقبت قرار است به چه شکل حل و فصل شود. بماند که با قبول این شرایط، سازمان ملل کسی را به عنوان متجاوز اعلام نمیکرد و متجاوز هیچ وقت تنبیه نمیشد و به جامعه جهانی این طور القا میشد که دو طرف به یک اندازه در شروع و پیشبرد جنگ مقصر بودهاند. تبعا در این شرایط کسی هم لازم نبود به کسی غرامتی بدهد و یا لااقل چیزی را جبران کند.
خودش که فکر میکنه موفق میشه. واسه اینکه نقطه ضعف ما رو خوب میدونه. اون با هواپیماهاش میتونه همه شهرهای ما رو بزنه ولی ما به جز بصره جای دیگهای رو نمیتونیم بزنیم.
آره، تا وقتی که صدام تو کاخش احساس امنیت میکنه اوضاع همینه.
حسنآقا از جایش بلند شد. اورکتش را از میخی که به دیوار بود، برداشت و تنش کرد. در ساختمان را که باز کرد، سوز سرما به داخل اتاق حمله کرد. همینطور که پوتینهایش را بر میداشت، رو به حاجیزاده کرد و با قاطعیت گفت: ولی ما نمیذاریم اوضاع همین طوری بمونه.»
نظر شما