به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «سرگرد توفیق به دست و پا افتاد. چندین بار قسم خورد که شما در بین ما از احترام ویژهای برخوردار هستید ما شما را دوست داریم و هیچ افسری سوری حق بیاحترامی به شما را ندارد. من حتی در منزل از شما تعریف کردهام ولی در این مورد روسها در کار شما فضولی کردهاند و من این امر را به سرتیپ خواهم گفت و دو ساعت دیگر جواب آن را برای شما میآورم.
حسنآقا میخواست کل کلاسها را به حالت تعلیق در بیاورد؛ اما از آنجایی که میدانست بعدها که حاجمحسن بشنود، ناراحت میشود، این کار را نکرد. بعد از ناهار به همراه رائد توفیقی به اتاق سرتیپ ترکی رفتند. حسنآقا برخلاف همیشه با او به سردی برخورد کرد و فقط خلاصهای از برخورد روسها را توضیح داد. ترکی از روی صندلی خود بلند شد و رو به حسنآقا گفت: من سرتیپ ترکی عزالدین شخصاً از شما عذرخواهی میکنم. با همین جمله و طرز ادا کردنش یخ حسنآقا هم آب شد و ادامه صحبتها به حالت عادی برگشت. ترکی اجازه داد که تیم ایرانی در عملیات تست سالیانه موشکها به عنوان ناظر افتخاری حضور داشته باشند. وضعیت جزوهها اما هنوز معلوم نشده بود.
چیزی که ترکی با عنوان اجازه حضور در تست سالیانه موشکها به حسنآقا هدیه داده بود چیز کمی نبود. حتی میتوانست از تمامی مطالبی که در طول دوماه آموزش دیده بودند، مفیدتر باشد.
تست سالیانه یک مانور پرتاب موشک واقعی با تمام جزئیاتش بود که قرار بود توسط گردان ۵۷۸ انجام شود. بعد از یکی دو روزی که هوا به شدت برفی و طوفانی بود و امکان کار عملی نبود، بالاخره روز شنبه بیستوچهارم آذرماه مانور گردان ۵۷۸ شروع شد در ابتدا ستونی از خودروها ردیف شده بودند. جلوی ستون یک کامیون ریو کابیوندار حرکت میکرد که خودرو فرماندهی بود. به جز صلاحالدین که فرمانده گردان بود، افسر محاسبات هم توی آن سوار بود. پشت سرش یک خودرو توپوگرافی که برای محاسبات نقشهبرداری به کار میرفت و پشت آن یک سکوی موشکی و دنبال آن یک خودروی آتشنشانی قرار داشت. یک سکو و یک خودروی آتشنشانی دیگر هم در انتهای ستون حرکت میکردند. بعد از طی مسافتی، ستون خودروها وارد موضع دسته فنی شد. وظیفه دسته فنی تست کلاهک جنگی و تست افقی و تست ذاتی و تزریق سوخت و اکسید به موشک بود.
در واقع گردان فنی یا مجموعهای از فرآیندها موشک را در حالت آماده پرتاب قرار میداد. در داخل موضع دسته فنی دو موشک آماده بر روی سکوها سوار شدند و این بار ستون خودروها به سمت موضع پرتاب حرکت کردند. در موضع پرتاب، نقطه هدف اعلام شد و تیم محاسباتی مشغول کار شدند و مختصات نقطه هدف را به دست آوردند. موشکهای روی سکو به حالت عمود در آمدند و در وسط موضع پرتاب قرار داده شدند. بقیه ماشینها و آدمها هم با فاصله از سکو قرار گرفتند.
فرمانده گردان، کابل از راه دور موشک را باید فشار میداد تا ۱۳ ثانیه بعد از آن موشک به طور فرضی از جا بلند شود. معلوم بود که پرسنل قبلاً حسابی برای انجام این مانور تمرین کرده بودند. همه چیز مرتب و با برنامه بود.
مأموریت اول تمام شده بود. دستور تعویض هدف به گروه محاسباتی داده شد. در این فاصله صلاحالدین حسنآقا را به اتاق فرماندهی دعوت کرد. بهترین فرصت بود که حسنآقا سوالاتی را که در زمینه فرماندهی توی ذهنش داشت، از او بپرسد. سوالاتی مثل اینکه برنامه ماهیانه گردانها برای آماده بودن همیشگی چه طور باید باشد یا اینکه در ماه چند ساعت کار مشترک با هم دارند و چند بار عملیات دارند و این چیزها. صلاحالدین با روی گشاده و با حوصله سوالات حسنآقا را جواب میداد. در جاهایی هم وارد جزئیاتی میشد که حسنآقا تشنه شنیدن آنها بود از جایی به بعد حسنآقا متوجه اشارات پای رائد توفیق شد. به نظرش با حرکات پا داشت به صلاحالدین علامت میداد. صلاحالدین هم بلافاصله به بهانه اینکه فکر کنم کار تیم محاسباتی تا الان تمام شده باشه، بحث را نیمهتمام گذاشت و همراه حسنآقا به سمت سکوی موشکی دوم حرکت کرد. با این حال، جواب خیلی از سوالها را برای حسنآقا مشخص شده بود…»
نظر شما