به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «حسنآقا از اتاقش بیرون آمد و توی راهرو شروع به قدم زدن کرد. در طول دو ماهی که به سوریه آمده بودند، به ندرت چنین سکوتی در آسایشگاه برقرار شده بود. هر کدام از اعضای تیم در اتاق خودشان نشسته و با جدیت مشغول درس خواندن بودند. در اتاقها باز بود و سایه حسنآقا آهستهترین پچپچها را به سکوتی محض تبدیل میکرد.
آن روز صبح در برنامه صبحگاه، نمره امتحانات هفته گذشته خوانده شده بود که چندان خوب نبودند. حسنآقا با جدیت تمام با تکتک بچهها برخورد کرده و برای پنج روز بعد تاریخ مجدد امتحان گذاشته بود. آن هم از همه درسها، جلوی در هر اتاق که میرسید، بچهها نگاهشان را میدزدیدند. انگار نه انگار که فرمانده جدی و سختگیر امروز همان حسنآقایی است که پریشب آنقدر برایشان جوک تعریف کرد که از زور خنده به نفسنفس افتاد.
غروب همان روز سرتیپ ترکی چتر به دست حسنآقا را زیر باران شدید پاییزی توی محوطه پادگان دید. حسنآقا تقریباً میدوید و سعی داشت زودتر خودش را به ساختمانی و سایهبانی برساند که ترکی دعوتش کرد زیر چتر. حسنآقا قبول کرد و گامهای تندش را با قدمهای آهسته او هماهنگ کرد.
دیگر بدون صدر فراتی هم میتوانست عربی حرف بزند. هرچند دست و پا شکسته: «تو پادگان و شهر شما خبری نیست، ولی آسمون داره رحمت نازل میکنه، این به خاطر عظمت این روزه.»
سرتیپ ترکی در سکوت نگاهی به انتهای ابرها انداخت و سری تکان داد.
سرتیپ! درباره جزوهها کسب تکلیف کردین؟ موضوع جزوهها قضیه پیچیدهای شده بود. دو ماه تمام برای تهیه و تنظیم جزوههایشان زحمت کشیده بودند، از خواب شبشان زده بودند، پاکنویس کرده بودند. دزدکی جزوههای اساتید را کش رفته و در شهر از آن فتوکپی گرفته بودند. از روی دستگاهها و اجزای کوچک نقاشی کشیده بودند و خلاصه هر کاری که میتوانستند کرده بودند، ولی به یکباره تمامی زحماتشان در حال نابود شدن بود. حالا که دوره به پایان رسیده بود، مسئولین سوری قانونی رو کرده بودند که در این قبیل دورهها کسی نمیتواند جزوه یا تصویر یا نوار صوتی ضبط شده از این کلاسها با خودش برگرداند. دیگر بدتر از این نمیشد!
هر چقدر هم خوب درس میخواندند باز هم نمیتوانستند آن همه ریزهکاری را بدون از دست رفتن مطلب مهمی به ایران منتقل کنند، برای همین حسنآقا به طور نامحسوس و یکنواخت در حال فشار آوردن برای تغییر نظر سرلشکر بود. این سیاست با برخوردی که به طور انفجاری و طلبکارانه در مورد رفتار روسها از خودش نشان میداد، کاملاً فرق داشت. آن روز که بچهها توی کلاس عملی قرار بود، تست کلاهک انفجاری را یاد بگیرند، مسئول روس گفته بود که ایرانیها اجازه ندارند، تست کلاهک بزنند و به همین راحتی کلاس منحل شده بود. فردا صبح حسنآقا رائد توفیق را به صبحگاه احضار کرد. بعد از تعریف ماجرای دیروز با لحنی کاملاً رسمی و جدی اعلام کرد که چنین رفتاری برای شما و کشورتان و هم برای ما که مردمی آزاده و سرافراز هستیم، توهین محسوب میشود. سیاست امام و انقلاب اسلامی سیاست نه شرقی، نه غربی است و ما زیر بار دستور و نظر هیچ ابرقدرتی نمیرویم…»
نظر شما