اولين يگان موشکي ايران
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹۴)؛
فرهنگراه پرفروغ
«حسن مقدم را بعد از ۱۰ سال در سوله بزرگی که دورتادورش تجهیزات پیشرفته موشکی چیده شده بود، ملاقات کرد. چندین نفر را واسطه کرده بود تا این وقت ملاقات را برایش بگیرند، وگرنه هیچجوره دستش به مقدم نمیرسید.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹۳)؛
فرهنگققنوسی که آتش گرفت!
«کمکم از سمت مشرق خورشید برای طلوعی دوباره دستوپا میزد. موشک تنها و استوار وسط موضع ایستاده بود و بیقرارِ دستور آتش بود. انگار ققنوسی شده بود که میخواست آتش بگیرد و از خاکستر خود دوباره زاییده شود تا بتواند هزار سال دیگر عمر کند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹۲)؛
فرهنگموشکِ عاشق رفتنی شد!
«ماشین پلیس چند بار سرعتش را بالا برد و پیچید جلوی تیتان. آقاجمال هم محلش نگذاشت. کمی کج کرد و او را رد کرد. احمد از پشت به دستوپا افتاده بود. ماشین حامل موشک مسلح با یک تن مواد منفجره توی جاده دوطرفه غیراستاندارد لایی میکشید و ماشین پلیس را جا میگذاشت!»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹۱)؛
فرهنگنخود سیاه!
«با چنین خبرهایی دل حسنآقا خون میشد. به این فکر میکرد که اگر همان ۱۷روز پیش که دستور پرتاب را گرفتند میتوانستند موشکی بزنند، شاید امروز این همه خانواده داغدار نمیشد. یعنی چه میشد اگر امشب این موشک توی دهان صدام میخورد؟»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹۰)؛
فرهنگاضافهکاری هواپیماها!
«لیبیاییها شیر هیدرولیک سکو را بسته بودند و سر فلکهاش را از جا کنده و برده بودند. به همین سادگی! همین اشکال به ظاهرساده باعث شد که ۱۸ ساعت موشک به حالت عمود روی سکو بماند و نتواند به حالت افقی برگردد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۹)؛
فرهنگتابلوی هدایت
«اگر بعد از این همه دستکاری در همه چیز، موشک خطا میرفت یا همینجا منفجر میشد چه؟ هیچ! آنوقت موشک، سکو، همه اعضای موشکی و حتی گردان فنی یکجا نابود میشدند و تمام. همه دو سال زحمت و قدرت بازدارندگی ایران در چند ثانیه پودر میشد و به هوا میرفت.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۸)؛
فرهنگموشک سیریش!
«بالاخره همه تستها با دو هفته تأخیر نتیجه مثبت داد و شب پرتاب فرا رسید. از لحظهای که اعلام عملیات شده بود، حال عجیبی در پادگان پیچیده بود. اضطراب و خوشحالی بین هر کدام زیادوکم میشد، اما تمام نمیشد. هر کس به دیگری میرسید، به نشانه پیروزی دستش را بلند میکرد و حرفی میزد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۷)؛
فرهنگفیلم بازی کردن!
«لبییاییها روی صندلیهای درمانگاه پخش شدند؛ با همدیگر حرف میزدند و میخندیدند. بعضی هم فوتبالی را که از تلویزیون کوچک سالن پخش میشد تماشا میکردند، چند دکتر به صورت همزمان مشغول ویزیت آنها شدند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۶)؛
فرهنگخدمه شماره ۴
«تیم مهندسها به کمک نیروهای فنی و پرتاب با تخته چوبی، یک تابلو کنترل قنداق درست کرده بودند و به جای کلیدهایش، شاسیهای جرثقیلی کار گذاشته بودند. هر کلید به سری یکی از سیمهای لختی که به سختی انتهای هر کدام را ردیابی کرده بودند، وصل میشد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۵)؛
فرهنگماهوارههای جاسوسی
«جککردن دو موشک در ۷۴۷ کارگو همان دردسرهایی را داشت که جعفری در لیبی با آن مواجه شده بود. بالاخره ساعت ۱۲نیمه شب بود که چرخهای هواپیمای کارگوی ۷۴۷ نیروی هوایی که پرچم ایران بهجای آرم نیروی هوایی رویش نقش بسته بود، از روی باند فرودگاه کیمایلسونگ کنده شد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۴)؛
فرهنگسوز زمستان
«روند تعمیرات سکو در سوله بهتر پیش میرفت. مهندسان جوان یکییکی مشغول بستن دستگاهها و مدارهایی بودند که در داخل تونل شکافته بودند. شاید اگر این مشکل پیش نیامده بود، کسی به این زودیها این طور به ریزهکاریها و بخشبندیهای سکو دست پیدا نمیکرد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۳)؛
فرهنگگیربکس نو!
«وقتی ۱۰روز پیش گروه حاجیزاده برای تست تحویلگیری موشکها به کره میآمدند، نزدیک یک ماه از آخرین مأموریت موشکی میگذشت و همه جا سوتوکور بود. یعنی در کمتر از ۱۰روز این همه اتفاق باورنکردنی افتاده بود؟»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۲)؛
فرهنگرزمیکاران ماهر!
«رزمیکارها با او درگیر شدند. با شنیدن صدای درگیری محافظ دوم هم جلو آمد. یکی از رزمیکارها لگد نه چندان محکمی به او زد که معلوم نشد اصلاً به او خورد یا نه ولی او خودش را انداخت، گوشه اتاق و ادای غش کردن درآورد. سلیمان نگاهی به دو محافظ شجاعش انداخت و...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۱)؛
فرهنگکلیدهای حساس موشک
«حسنآقا کمکم به این نتیجه رسیده بود که کلیدهای حساس را از طریق دیگری به دست بیاورد. مسلماً لیبیاییها کلیدهای حساس را دور نینداخته بودند. قطعات به آن مهمی حتماً جای دیگری به درد میخورند. شاید دست خود سلیمان بود یا شاید آنها را فرستاده بودند لیبی؟...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸۰)؛
فرهنگترازهای مغناطیسی گمشده!
«حسنآقا از حاجمحسن خواست که برای کمک به بچهها تیمی از مهندسان وزارت سپاه را به خرمآباد بفرستند، منظورش همان تیمی بود که از دو سال پیش در پروژه مهندسی معکوس ساخت موشک اسکادبی مشغول کار بودند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۹)؛
فرهنگخیانتی در پشت پرده!
« چه تصمیمی باید میگرفت؟ صبر میکرد تا موشکهای کره شمالی از راه برسند؟ خبری از حاجیزاده و روند تحویل موشکها نداشت. به دلایل امنیتی قرار گذاشته بودند تا مشکل حادی پیش نیامده، تماس تلفنی نداشته باشند. حتی اگر موشکها هم به این زودیها میرسیدند، قرار بود سکوها از راه دریا بیایند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۸)؛
فرهنگزنجیره آتش!
حسنآقا ایستاد کنار دهانه و تلاش بیفایده تیتان برای حرکت دادن سکو را تماشا کرد. سکو و موشک بیش از چهل تن وزن داشتند و شیب ملایم سر تونل که به سمت داخل بود، اجازه نمیداد که سکو از جایش تکان بخورد. نیم ساعت تمام عملیات کشش بینتیجه ادامه پیدا کرد و دریغ از یک سانتیمتر حرکت.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۷)؛
فرهنگقفل خودروی آهو!
« موشکهای روسی سفید بودند، در صورتی که کرهایها موشکهایشان را سبز تیره رنگ کرده بودند. حسنآقا فکرش را هم نمیکرد که در این فاصله زمانی کوتاه مجبور شوند موشکهای سفید را هم خودشان پرتاب کنند. البته همیشه آرزوی چنین روزی را داشت که کار به بچههای خودش بسپارد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۶)؛
فرهنگتونل ساده در دل کوه!
«دوباره دنده را برگرداند وسط و این بار محکمتر به سمت پایین جا انداخت. دوباره گاز داد، اما ماشین از جایش تکان نمیخورد. عجیب بود. چند بار دیگر همه چیز را کنترل کرد و چند کلیدی که نمیشناخت را بالا پایین کرد. شاید این ماشین برای حرکت، چیزی اضافه بر ماشینهای دیگر لازم داشت؟»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۵)؛
فرهنگماجرای مکفارلین
«حدس آقای هاشمی درست بود، از همان روزهای اول مقابلهبهمثل موشکی توسط ایران، عراق برای شناسایی کشوری که به ایران موشک میداد، یک تیم متخصص تشکیل داده بود. اعضای این گروه از روی بررسی لاشه موشکهایی که به نقاط مختلف خورده بود، عاقبت توانستند شماره سریال یکی از موشکها را پیدا کنند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۴)؛
فرهنگبهترین بچههای جنگ
«واقعاً ما توی این جنگ مظلوم واقع شدهایم. امروز عملاً همه دنیا در برابر ما ایستادهان و این چند کشوری هم که حامی ما هستند این طور با ما برخورد میکنند. امروز آقای ولایتی آمده بود اینجا متأسفانه این بار در سفر لیبیاش نتوانسته محموله بعدی موشک اسکادبی رو بگیره.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۳)؛
فرهنگخاک لیبی!
«خودتون میبینید که عراق چه طوری داره شهرهای ما رو میزنه. مردم بیگناه و مدرسه و پارک هم حالیاش نیست. این کار شما کمک به کشتن مردم بیگناهه. تو این دو سال دیدین که هر موقع جوابشونو با موشک دادیم چند روز بعدش بمباران شهرا رو قطع کردن...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۲)؛
فرهنگکار جنگ را یکسره کنید!
« در طول یک ماه گذشته جاهای دیگری مثل نیروگاه نکا و پایگاه موشکی سام و تلمبهخانه تنگه فنی هم مورد هجوم هواپیماهای عراقی قرار گرفته بودند، اما هیچ خسارتی به پای حمله به مناطق مسکونی و شهید شدن زن و بچههای بیگناه نمیرسید. قرار بود فردای آن روز عملیات کربلای چهار در محور شلمچه آغاز شود»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷۱)؛
فرهنگسقف خانههایی که خراب شد!
«برای ماشینی که بار چند تنی داشت، مسیر 200 کیلومتری خرمآباد تا کرمانشاه از صبح تا ظهر طول کشید. بدون هیچ اتلاف وقتی مقدمات کار چیده شد و بار دیگر موشک جمهوری اسلامی ایران به سمت بغداد پرتاب شد. آن هم از پادگانی که عراق 10 روز پیش آن را بمباران کرده بود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۷)؛
فرهنگهلاکت ۶۰۰ سرباز مصری در ترمینال بغداد
«دولت مصر از همان ابتدا ایران را تهدید کرده بود که به صورت مستقیم در جنگ دخالت خواهد کرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بود. از همان ابتدای جنگ، مصر نه تنها کانال مطمئنی برای فروش سلاحهای ناتو به کشور عراق شده بود، بلکه نیروهای آموزشدیدهاش را هم بهطورمستمر روانه عراق میکرد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۲)؛
فرهنگخبری از ضدانقلاب نبود!
«خودشان میآمدند پایین. آنها هم مثل بچههایی که پایین بودند از خوشحالی سرما را فراموش کرده بودند. نه از ضدانقلاب و کومله خبری شده بود و نه اثری از هواپیما و بمباران دیده میشد. کمکم همه چیز سر جای خودش رفت و به جز چند نفر از بچهها که برای محافظت از تجهیزات ماندند، همه سوار ماشینها شدند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۱)؛
فرهنگآتشی که زبانه میکشید
«آتش با صدای بلند از انتهای موشک زبانه زد و نور شدیدی چنان موضع و اطراف آن را روشن کرد که چشمها از نگاه کردن مستقیم به آن اذیت شدند. چند لحظه بعد آن لوله ۱۱متری چند تنی، به نرمی یک موشک کاغذی از زمین کنده شد و صدای مهیبش در میان صدای الله اکبر بچهها گم شد. سیدمهدی همچنان داشت عکس میگرفت.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۰)؛
فرهنگمحاسبات پرتاب
«حسنآقا لبخند خوشحالی زد و دست حیدریجوار را فشار داد؛ گرم بود، انگار سوز سرما کمی از حالت دیشبش نرمتر شده بود. بلافاصله رو کرد به حسینیتاش و گفت: حالا که گیر کار حل شده، انشاءالله تا دو سه ساعت دیگه موشک آماده پرتاپ میشه. حسینیتاش به ساعتش نگاه کرد، نزدیک ۱۱ شب بود.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۷)؛
فرهنگاجازه تست کلاهک ندارید!
«موضوع جزوهها قضیه پیچیدهای شده بود. دو ماه تمام برای تهیه و تنظیم جزوههایشان زحمت کشیده بودند، از خواب شبشان زده بودند، پاکنویس کرده بودند. دزدکی جزوههای اساتید را کش رفته و در شهر از آن فتوکپی گرفته بودند. از روی دستگاهها و اجزای کوچک نقاشی کشیده بودند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۵)؛
فرهنگلشکر شکستخورده!
«حسنآقا توی مسیر برگشت فقط به مترجم فکر میکرد، اما هرچه بیشتر حساب و کتاب میکرد، مطمئنتر میشد که چاره دیگری نمانده، باید فردا یکی را میفرستاد ایران که برود پاینده را بیاورد...»