به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «آقای هاشمی رو کرد به سمت نیروهای موشکی که دورتادور اتاق نشسته بودند. یکییکی چهرهها را از نظرش گذراند و نگاهش روی سیدمجید ایستاد: شما خودتون رو معرفی کنین و بگین چه تخصصی دارید؟
- من سیدمجید موسوی هستم. عضو گردان فنی من از روز اول آموزشهای سوریه بودم و می تونم بگم که تو این مدت به کارم مسلط شدهام.
- شما بگو!
- من مجید نواب هستم، عضو گردان فنی. باید عرض کنم که من الان از یه لیبیایی بهتر میتونم به موشک سوخت بزنم. لبخندی روی لب آقای هاشمی نشست.
- نفر بعدی!
همینطور بچهها یکییکی خودشان را معرفی میکردند تا سیوندیان با لهجه شیرینش آمد، بگوید: من مهدی سیوندیان هستم. آقای هاشمی حرفش را قطع کرد: چه عجب یه اصفهانی هم بینتون پیدا شد! همه خندیدند. جلسه از آن حالت رسمی و خشکش درآمده بود. آقای هاشمی با حوصله به همه حرفها گوش داد و بعد دوباره شروع به صحبت کرد: میدونین که اگه شما این کار رو نتونین انجام بدین و اونا متوجه بشن که به وسایلشون دست زدین رابطه ما با لیبی از این هم که الان شده خرابتر میشه و دیگه امیدی به اصلاحش نمیره و این یعنی اینکه ما یک حامی از مجموع سه چهار حامیمون رو مفت و مسلم از دست میدیم. ولی اگه بتونین این کار بزرگ رو انجام بدین، من همهجوره ازتون حمایت میکنم تا کار نخوابه!
سکوت سنگینی جلسه را گرفت. آقای هاشمی خودش ادامه داد: همین الان میگم چند تا از ماشینای خوب مجلس رو در اختیار شما بذارن که هرچه سریعتر برین کار رو انجام بدین. من فردا منتظر خبر پرتاب هستم. همه با شور و شعف خاصی از جلسه بیرون آمدند. مقدار روحیهای که در وجود نیروهای متخصص موشکی جمهوری اسلامی ایران تزریق شده بود، از پیشبینی حسنآقا هم بیشتر بود.
حدس آقای هاشمی درست بود، از همان روزهای اول مقابلهبهمثل موشکی توسط ایران، عراق برای شناسایی کشوری که به ایران موشک میداد، یک تیم متخصص تشکیل داده بود. اعضای این گروه از روی بررسی لاشه موشکهایی که به نقاط مختلف خورده بود، عاقبت توانستند شماره سریال یکی از موشکها را پیدا کنند. یک استعلام ساده از شوروی مشخص میکرد که این موشکها قبلاً به کشور لیبی فروخته شدهاند. عراق همزمان با فاش شدن ماجرای مکفارلین در اعتراض به کار آمریکا تصمیم گرفت که ارتباطش با آمریکا را کم کند و بیش از گذشته به شوروی متمایل شود. در چنین شرایطی آمریکا برای جبران و ترمیم روابطش با عراق، قول همراه کردن قذافی را به صدام داد. راضی کردن قذافی و از آن مهمتر مجبور کردنش به انجام کار چیزی نبود که از دست هر کسی برآید.
معلوم نشد آمریکا چه وعدهای به او داد یا اینکه با چه وسیلهای او را ترساند که قذافی، آرمانخواهی و لزوم عمل به قول همکاری و اینها را فراموش کرد و با ایران سر ناسازگاری گذاشت.
وعدهای که حسنآقا و نیروهایش به آقای هاشمی داد، در شرایط عادی بسیار عملی و قابل انجام بود. سه ماه آموزش و چند ماه تدوین و تکرار و تدریس و دو سال تلاش برای تکمیل اطلاعات و تجربه، تیم موشکی ایران را به حدی از پختگی و توان رسانده بود که بتواند به راحتی موشک هوا کند؛ اما حسنآقا هنوز از خوابی که لیبیاییها برای آنها دیده بودند، خبر نداشت.
مأموریت بچهها به محض خروج از دفتر آقای هاشمی شروع شد. این بار بچهها دستور پرتاب را بدون واسطه و سلسله مراتب فرماندهی شنیده بودند و قرار بود، بدون دخالت لیبیاییها آنها را انجام بدهند. شور و شوق عجیبی سرتاپایشان را گرفته بود. سازماندهیها از قبل مشخص بود. همه میدانستند که هر کس عضو چه گروهانی است و چه کاری باید انجام دهد، افراد اصلی هر گردان کسانی بودند که در سوریه آموزش دیده بودند و بقیه هم به فراخور تخصصی که تابستان ۶۴ در دوره آموزشی گذرانده بودند، داخل گردانها تقسیم شده بودند…»
نظر شما