به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سالهای آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راهاندازی این یگان انداخت.
فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «دقیقهها برای حسنآقا به کندی میگذشت. چند روز بود که کمحرف شده بود و کمتر شوخی میکرد. از صبح زود توی کاخ سفید کنار تلفن و بیسیم نشسته بود که اگر خبر جدیدی شد، بتواند سریع تصمیمگیری کند. حیدریجوار و نواب تازه از تهران رسیده و در حال گزارش دادن تاقچه بالا گذاشتن سلیمان و رفتارهای عجیبش بودند. در این فاصله که آنها دنبال سلیمان رفته بودند، آقای هاشمیرفسنجانی دو بار دستور پرتابش را تجدید کرده و حسنآقا نتوانسته بود اجرای عملیات کند. فکرش مغشوش بود.
آنها را مرخص کرد تا در تنهایی یک فکر حسابی برای این موضوع بکند. چند بار طول اتاق را این طرف و آن طرف رفت: مفتخور عوضی! دیگه بسشه هر چی تحملش کردیم. نشست و گوشی تلفن را بر داشت تا با محسن رضایی تماس بگیرد. فکرهای جدیدی توی ذهنش بود.
جلسه با محسن رضایی با حضور حسنآقا و حاجیزاده و سیدمجید و سیدمهدی و سیوندیان و چند نفر دیگر، فردای همان روز تشکیل شد. آقامحسن چند بار سوال خود را تکرار کرد: شما مطمئن هستین که خودتون میتونین موشک رو پرتاب کنین؟ و هر بار حسنآقا مطمئنتر از قبل پاسخ مثبت میداد.
آقامحسن گفت: به نظر من که حتی اگر شما بتونین موشکها رو شلیک کنین بازم امید زیادی نیست، چرا که لیبیاییها با این روندی که دارن ادامه میدن بعیده که دیگه به ما موشک بدن. چند تا از قبلیها مونده؟
- کمتر از ده تا
آقامحسن با شوخی ادامه داد:
- مقدم! این بچههایی که دور خودت جمع کردی از بهترین بچههای جنگن. من الان فرمانده گردان نیاز دارم، فرمانده تیپ نیاز دارم، اینا رو ولشون کن بیان.
حسنآقا خندهای کرد: این چه حرفیه آقامحسن؟
یعنی الان از یه فرمانده گردان کمتر دارن به جنگ خدمت میکنن؟ نه ما هر طور شده نمیذاریم کار موشکی بخوابه.
- باشه پس من هماهنگ میکنم فردا صبح برین مجلس یه جلسهای هم با آقایهاشمی داشته باشین. اگه ایشون موافقت کردند. من حرفی ندارم. آقایهاشمی ما بین جلسات مجلس وقت کوتاهی را برای آنها خالی کرده بود. این بار حسنآقا همه نیروهای متخصص را با خودش برده بود. هم آنهایی که توی سوریه آموزش دیده بودند و هم آنهایی که در کلاسهای آموزشی تابستان گذشته تخصصها را گذارنده بودند. به نظرش حرفهایی که آقایهاشمی میزد و هر تصمیمی که اعلام میکرد میتوانست در روحیه بچهها مؤثر باشد. ضمن اینکه از روزی که موشکی تشکیل شده بود هیچ وقت شرایطی پیش نیامده بود که نیروها با مسئولان جنگ دیدار کنند و انرژی بگیرند. در صورتی که شاید سادهترین نیروهای خط مقدم هم بارها این چیزها را تجربه کرده بودند.
آقایهاشمی، به دلیل سری بودن صحبتها، محافظهایش را مرخص کرد. به نظر میرسید از طریق آقامحسن از عدم تمکین لیبیاییها برای پرتاب مطلع بود. در ابتدا خودش شروع به سخنرانی کرد. لحنش مغموم و ریتم جملههایش کند بود: واقعاً ما توی این جنگ مظلوم واقع شدهایم. امروز عملاً همه دنیا در برابر ما ایستادهان و این چند کشوری هم که حامی ما هستند این طور با ما برخورد میکنند. امروز آقای ولایتی آمده بود اینجا متأسفانه این بار در سفر لیبیاش نتوانسته محموله بعدی موشک اسکادبی رو بگیره. درباره این موضوعاتی که پیش آمده من احتمال میدم که یکی این وسط دخالتی کرده است و گرنه قذافی به این سادگیها زیر حرفش نمیزنه حالا شما پیشنهادتون چیه؟ یعنی واقعاً میتونین خودتون کاری که اونا انجام میدادند، رو انجام بدید؟
همه نگاهها به حسنآقا خیره شد که نزدیک تر از همه به آقایهاشمی نشسته بود.
- حاجآقا، بچههای ما سه ماه توی سوریه با جدیت تمام دوره پرتاب موشک رو گذروندند. نمرات آخر دورهشون همه خوب بوده و سوریها اذعان داشتند که توانایی پرتاب در بچههای ما به وجود آمده، علاوه بر اینکه ما از روزی که اومدیم به هر کلکی شده خودمون رو نزدیک تیم لیبیاییها کردیم و تونستیم به طور عملی شاهد عملیات پرتاب باشیم و دانستههای تئوریمون رو به صورت عملی ببینیم و تجربه کسب کنیم.
من به شما قول میدم که بچههای ما خودشون بدون کمک هیچ نیروی خارجی میتونن این کار رو به نحو احسن انجام بدن. آقایهاشمی رو کرد به سمت نیروهای موشکی که دور تادور اتاق نشسته بودند. یکی یکی چهرهها را از نظرش گذراند و نگاهش روی سیدمجید ایستاد: شما خودتون رو معرفی کنین و بگین چه تخصصی دارید؟»
نظر شما