خاطرات جنگ تحمیلی
-
چند رسانه ایفرماندهان اصفهانی جنگ تحمیلی
اگر نگاهی کوتاه به اسامی فرماندهان قرارگاهها و لشکرهای نظامی کشورمان در جنگ تحمیلی بیندازیم، به خوبی به نقش ارزنده و ویژه اصفهان در دوران دفاع مقدس پی میبریم، فرماندهانی که در کوچه پس کوچههای این دیار قد کشیدند و نام آنان امروز بر هر کوی و برزنی به عنوان افتخارات ایران اسلامی حک شده است.
-
فرماندار شهرستان گچساران:
استانهاامنیت و اقتدار ایران اسلامی، ارمغان ایستادگی در دفاع مقدس است
فرماندار شهرستان گچساران گفت: جنگ تحمیلی در کنار لطمات و خسارات بسیار، دستاوردهای ارزشمندی نظیر امنیت و اقتدار نیز برجای گذاشت.
-
استاندار کهگیلویه و بویراحمد:
استانهاحماسهسازی رزمندگان باعث ناکامی دشمن در جنگ تحمیلی شد
استاندار کهگیلویه و بویراحمد گفت: دشمن بعثی در هشت سال جنگ تحمیلی از همه طرف حمایت شد، اما غیرت و حماسه رزمندگان موجب شد تا دشمن ناکام بماند.
-
روایت یک همرزم از «حاج حسین خرازی» فرماندهای در کف میدان
فرهنگحاجی میگفت این خط آبروی جمهوری اسلامی است
حاج حسین خرازی از آن فرماندهان همیشه در میدان بود و شهید آوینی در وصفش میگوید: «او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت؛ اگر کسی او را نمیشناخت باور نمیکرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین(ع) روبهروست.»؛ امروز در سیوهفتمین سالگرد شهادت او با یکی از همرزمانش به گفتوگو نشستیم.
-
فرمانده سپاه فتح کهگیلویه و بویراحمد:
استانهادشمن همواره با هوشیاری ملت ایران مغلوب شده است
فرمانده سپاه فتح کهگیلویه و بویراحمد گفت: دشمن همواره درصدد ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی بودهاست، اما با هوشیاری ملت ایران همواره مغلوب شدهاست.
-
فرمانده سپاه روحالله استان مرکزی:
استانهانگاه به جنگ تحمیلی باید راهبردی باشد
فرمانده سپاه روحالله استان مرکزی گفت: نگاه به جنگ تحمیلی باید نگاه راهبردی باشد.
-
فرهنگ۸ ساعت رانندگی در جادههای کوهستانی و پرپیچوخم/ روزی نبود که رانندهای شهید نشود
«سیروس جاننثاری»، رزمندهای است که سابقه شرکت در مناطق عملیاتی جنوب و مناطق عملیاتی غرب را دارد؛ او در این گفتوگو از روزهایی که در جادههای کوهستانی و پرپیچوخم سنندج هشت ساعت رانندگی میکرد و از روزهایی که در فاو و زیر آتش سنگین دشمن، مهمات و غذا برای رزمندگان میبرد، میگوید.
-
فرهنگاولین مرتبهای که موشک آرپیجی ۷ شلیک کردم
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: «زمانی که موشک شلیک شد، من دیدم گوشهایم وز وز میکند و بنگ بنگ شده بود، اما خوشحال بودم که به من برای شلیک موشک اعتماد شده بود و در عملیات بعدی خودم آرپیجیزن شدم و لقب «محمد آرپیجی» گرفتم.»
-
استانهاروایت طولانیترین بمباران هوایی در ایران / آنچه چهارم آذر ۶۵ بر اندیمشک گذشت
«حوالی ظهر بود که دیدیم در آسمان چندین هواپیما به صورت گروهی به بالای شهر میرسند، ابتدا تصور کردیم هواپیماهای خودی هستند در حالی که دسته بچهام را گرفته بودم ناگهان دیدم که درختان کنار ایستگاه راهآهن و محل دپو واگنهای قطار بمباران شد و همه جا آتش گرفت.»
-
فرهنگجهنمی از آتش در تنگه چزابه
یک رزمنده دفاع مقدس در تشریح شرایط سخت تنگه چزابه میگوید: لحظات بهتندی سپری و فرمانده عراقیها، سوتزنان به نیروهایش علامت میداد تا هرچه زودتر حلقه محاصره را تنگ و تنگتر کنند، ثانیهها به سرعت در حال سپری شدن و تصمیمگیری برای ماندن پیرمردهای گردان یا جوانان سخت و دشوارتر میشد.
-
فرهنگناگفتههای یک رزمنده از عملیات والفجر ۴؛ نبرد در دشت شیلر
«دشت شیلر»، نام آشنایی برای رزمندگان دوران دفاع مقدس است، منطقهای که در جریان عملیات والفجر ۴ به تصرف آنها درآمد و شاهد رنج و سختیهایی است که سربازان اسلام در یک نبرد نابرابر با بعثیها متحمل شدند. سیدمرتضی موسوی، تصویرگر صحنههایی از این عملیات میشود.
-
فرهنگناگفتههای یک جراح از خدمات جامعه پزشکی در جنگ تحمیلی / بیمارستان، خط مقدم ما بود
بهرام یوسفیان، یکی از پزشکانی است که در هشت سال جنگ تحمیلی کمر همت به مداوای مجروحان بست و جان بسیاری از آنان را نجات داد. او در این گفتوگو از خاطرات سالهای حماسه میگوید.
-
هفته دفاع مقدس؛
چند رسانه ایچرا جنگ ایران و عراق ۸ سال طول کشید؟
دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشتسالهی این کشور، داستان ایستادگی ملت ایران و ایستادگی جوانان ما در مقابل خباثتها و استکبار جهانی است. در مقابل ما بهظاهر یک رژیم بعثی بود، اما فقط آن نبود؛ چیزی که موجب شد این جنگ، هشت سال ادامه پیدا کند، عوامل پشت پردهی استکبار جهانی بودند که صدام را تشویق میکردند.
-
چند رسانه ایفرماندهان دفاع مقدس + ابتکارات و جزئیات
اواخر تابستان ۱۳۵۹، وقتی رژیم بعث عراق به پشتوانه قدرتهای جهانی، بنای تجاوز به خاک ایران گذاشت، شاید هرگز از قدرت فکری و عملی جوانان ایرانی مطلع نبود؛ جوانانی که در طول هشت سال دفاع مقدس، با ابتکار عمل و خلاقیت و با اتکا به توان داخلی، موانع بزرگ را یکی پس از دیگری از سر راه برداشتند.
-
فرمانده ناحیه مقاومت سپاه کاشان:
استانها۲۰۰ عنوان برنامه ویژه هفته دفاع مقدس در کاشان اجرا میشود
فرمانده ناحیه مقاومت سپاه کاشان از اجرای ۲۰۰ برنامه ویژه دفاع مقدس خبر داد.
-
سیاستکمان ۹۹؛ روایت حماسه تیزپروازان نیروی هوایی در ابتدای جنگ
زمانی که صدام و فرماندهان رژیم بعث، برنامهریزی شروع جنگ از طریق یک حمله هوایی گسترده به پایگاههای نیروی هوایی ایران در روز سی و یکم شهریور را انجام میدادند، هرگز تصور نمیکردند در کمتر از ۲۴ ساعت، ایران بتواند در اقدامی تلافیجویانه، عملیاتی به عظمت عملیات «کمان ۹۹» را رقم بزند.
-
فرماندار آران و بیدگل:
استانهادفاع مقدس برای نسل امروز تبیین شود
فرماندار شهرستان آران و بیدگل دفاع مقدس را گنجینه پر ارزشی دانست که باید برای نسل کنونی مورد تبیین قرار گیرد.
-
فرهنگیادگاریهای یک رزمنده از جنگ تحمیلی
جنگ برای حاجمجتبی مطلبی هنوز تمام نشده، هرچند به پای جدیدش عادت کرده و عوارض بمبهای شیمیایی را پذیرفته است؛ داخل انگشتش، گلولهای از آن دوران دارد و اثرات موجگرفتگی گاهگاهی او را به آن سالها میبرد و تا به خود بیاید، عمری بر خانوادهاش که بیقرار سلامتی مرد خانه شدهاند، گذشته است.
-
همراه با خاطرات یک رزمنده؛
فرهنگایستادگی تا آخرین نفس؛ خاکریزی که با خون زده شد
یک رزمنده دفاع مقدس با اشاره به رشادتهای نیروهای واحد مهندسی گفت: هنوز چند دقیقهای از کار کردن راننده بلدوزر و زدن ادامه خاکریز نگذشته بود که ناگهان تکتیرانداز دشمن گلولهای را به سر آن رزمنده شلیک کرد و آن جوان بسیجی و شجاع را بهشهادت رساند.
-
فرهنگنجات در چاهافتادگان در رزم شبانه
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: قرار شد رزم شبانهای همان شب اول برگزار تا نیروهای جدید حساب کار دستشان بیاید! ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که سر و صدای شلیک تیربارها و منفجر شدن موشک آرپیجی۷ ها به آسمان بلند شد، شمارش نیروهای هر گروهان و دستهها شروع شد اما تعدادی حاضر نبودند!
-
فرهنگآرزویی که خیلی زود برآورده شد
معصومه رامهرمزی با اشاره به روایت شهادت برادرش میگوید: اسماعیل به جواد گفته بود خوش به حال این شهدا چقدر عزیز هستند که در راه خدا تکهتکه شدند. جواد، من لایق تکهتکه شدن نیستم، از خدا میخواهم مرا فقط با یک قطره خون به شهادت برساند، همان یک قطره برای پاک کردن گناهانم کفایت میکند.
-
فرهنگناگفتههای جنگ به روایت یک رزمنده؛ روزی که ۱۰ سال پیر شدیم
یک رزمنده دفاع مقدس میگوید: در یکی از سنگرها، چشمم به احمد آشتیجو، قاسم جوانی و چند نفرِ دیگر از نیروهای گردان خودمان افتاد. انگار هرکدام ۱۰ سال پیر شده بودند. گردوغبار باروت روی صورتهایشان نشسته و لبهایشان از خشکی ترک برداشته بود. غم از چهرههای خاکیشان میبارید.
-
فرهنگسجده بسیجی نوجوان به وقت بهشت
یک رزمنده دفاع مقدس از عاقبت بهخیری یک بسیجی نوجوان در اولین اعزام میگوید، بسیجی نوجوانی که در اولین عملیات، بعد از چند روز گرسنگی و تشنگی، عبادت، نماز شب، حین رزم به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در کانال کمیل باقی ماند.
-
فرهنگقدم به سوی معراج!
آرام خودم را به داخل نهر خشکیدهای کمی دورتر از منطقه درگیری رساندم و منتظر حضور نیروهای عراقی برای زدن تیر خلاص یا اسارت بودم؛ در این هنگام از شدت خونریزی بیهوش شدم.
-
فرهنگشهادت آمدنی نیست، رسیدنی است
حاجحسین یکتا میگوید: آن شب از دهان شیر سالم برگشته بودم و بیشتر از همیشه پکر بودم. نشستم گوشه سنگر به غر زدن. نمیدانستم شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است. باید آنقدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون میشوند، میروند و تو جا میمانی.
-
فرهنگعبور از مرز و رودخانه زاب صغیر/ دردسرهای تدارکات در مناطق صعبالعبور
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: شیب ارتفاعات گلان بسیار زیاد و زمین منطقه بیشتر سنگلاخی بود! نبود جاده تدارکاتی روی ارتفاعات ایجاب میکرد تا گردان قاطرریزه برای تدارک و پشتیبانی گردانهای پیاده وارد عمل شود.
-
فرهنگبدون حلقه که نمیشود!
«رضا محکم کوبید روی ران پایش و بلند گفت: ای داد و بیداد! دیدی چه شد؟ با خودم گفتم حتماً مجروح شده یا آن برادر واحد اطلاعات عملیات تیرخورده است. پرسیدم چی شد؟ گفت: حلقهام از دستم افتاد. گفتم: بابا حالا که چیزی نشده، فکر کردم، تبر خوردی. گفت: چیزی نشده؟ خیلی هم شده!»
-
فرهنگغربت جنگ، مثل بختک روی تنم آوار شد
«حاجمحسن عینعلی با دست مجروحش گردان قاسمبنالحسن (ع) را به ضلع غربی برد اما خیلی زود خبر رسید که او و بسیاری از نیروهایش در ضلع غربی جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسیدهاند و پیکر حاجمحسن رفیق غار و دوست قدیمی من که کارمان را با هم شروع کرده بودیم، روی زمین مانده بود.»
-
فرهنگتو باید با من بیایی جبهه؛ من شهید میشوم
«دوست دارم این عکس رو بزنند روی حجلهام. دو تا از آن را هم یادگاری به من داد که پشت یکی از آنها را تقدیمی نوشت. وقتی عکس جدیدش را به من داد، پیله کرد که ببینم او چه میشود. هرچه گفتم آخه پسر، مگه من غیبگو هستم که بفهمم تو چی میشی، قبول نکرد.»
-
فرهنگیک فنجان چای داغ با طعم کلوق!
«آب که جوش آمد. شادمند مقداری چای خشک، که قبلاً از تدارکات گرفته بود، توی دیگ ریخت. همه منتظر بودند تا چای دم بکشد. شیرینکاری یکی از بچهها گُل کرد. کلوخ کوچکی داخل دیگ پرتاب کرد و گفت: این هم نمک چای!»