به گزارش خبرنگار ایمنا، روزهایی که طی هشت سال جنگ تحمیلی بر رزمندگان و خانوادههایشان گذشت، برای کسانی که در آن برهه زندگی و فضا را لمس میکردند، امری قابل درک است، اما برای نسلهای بعد که در همه این سالها بدون حس کردن جنگی در امنیت کامل به سر بردهاند، روایت آن روزها هم خواندنی است و هم تجسم آن کمی مشکل است. روزهایی که اگر در خاطرات و روایات همان رزمندگان نقل نشود، بعدها به فراموشی سپرده خواهد شد و تاریخ کمحافظهتر از آن است که روزهای درخشان یک ملت را به خاطر بسپارد. بنابراین جمعآوری خاطرات و نشر آن از زبان افرادی که در میدان آتش حضور داشتند، میتواند هم مستندتر و هم قابل باورتر باشد.
سیدمرتضی موسوی، از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) روایتگر خاطره کوتاهی از مجاهدتهای نیروهای واحد مهندسی این لشکر شده است: «در عملیات بیتالمقدس ۷؛ آخرین عملیات ایران در منطقه شلمچه، گردان موسیبنجعفر (ع) تا نزدیکی کانال پرورش ماهی پیشروی کرد، بچههای واحد مهندسی لشکر با یک دستگاه بلدوزر به جلو آمده و مشغول زدن خاکریز و اتصال آن به ضلع غربی کانال پرورش ماهی بودند.
نزدیک ظهر بود و هنوز حدود ۳۰ متر از خاکریز باقی مانده بود، تعدادی از رانندههای بلدوزر به ترتیب با شلیک تک تیرانداز دشمن بعثی به شهادت رسیده بودند! بلدوزر هنوز روشن و اطراف صندلی راننده از خون پاک شهدا رنگین شده بود، متأسفانه در زمان عبور گردان از کنار خاکریز چند نفر از نیروهای ما هم مورد اصابت تک تیرانداز دشمن قرار گرفتند، در آن هنگام جلو رفتم و فریاد زدم: کسی از بچههای مهندسی اینجا نیست؟! جوان کمسن سالی جلو آمد گفتم: راننده بلدوزری؟! جواب داد: بله؛ گفتم چرا خاکریز را تمام نکردید؟
این رزمنده کمسنوسال جواب داد از صبح تا الان حدود سه راننده بلدوزر مشغول کار و زدن خاکریز بودند، هر سه راننده شهید شدند، من هم تازه رسیدم! از او خواهش کردم با وجود تسلط تک تیرانداز دشمن، به بالای دستگاه برود و خاکریز را تمام کند.
آن جوان رعنا و بسیجی بیدرنگ بسمالله گفت و از بلدوزر بالا رفت، هنوز چند دقیقهای از کار کردن راننده بلدوزر و زدن ادامه خاکریز نگذشته بود که ناگهان تکتیرانداز دشمن گلولهای را به سر آن رزمنده شلیک کرد و آن جوان بسیجی و شجاع را بهشهادت رساند، بلافاصله بچهها خود را به بالای بلدوزر رساندند و پیکر پاک راننده شهید را به پایین منتقل کردند.
خداوندا شاهد باش همرزمان ما تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون خود در برابر زیادهخواهی دشمن بعثی ایستادگی کردند، نترسیدند و پاها و زانوهای آنها در برابر آتش سنگین دشمن هرگز نلرزید و خم نشد تا اسلام و قرآن و ولایت باقی بماند.»
نظر شما