ماهواره‌های جاسوسی

«جک‌کردن دو موشک در ۷۴۷ کارگو همان دردسرهایی را داشت که جعفری در لیبی با آن مواجه شده بود. بالاخره ساعت ۱۲نیمه شب بود که چرخ‌های هواپیمای کارگوی ۷۴۷ نیروی هوایی که پرچم ایران به‌جای آرم نیروی هوایی رویش نقش بسته بود، از روی باند فرودگاه کیم‌ایل‌سونگ کنده شد.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، کشورمان در حالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است:

«کلیدهای حساس به کمک دلارهای سفارت ایران در پیونگ‌یانگ خریداری شدند. حاجی‌زاده با شنیدن اتفاقاتی که در موشکی افتاده بود، کار تست و تحویل گرفتن بقیه تجهیزات را به گروهش سپرد و تصمیم گرفت همراه بچه‌هایی که آمده بودند به تهران برگردد.

حسن‌آقا دست‌تنها بود و او هم دیگر پیش از این نمی‌توانست در کره بماند. روال اداری تحویل تجهیزات طی شده بود. باقی کارها فنی بودند که بچه‌ها از پسش برمی‌آمدند.

کره‌ای‌ها به خاطر نقد کردن معامله هم که شده هفت هشت تا کلید حساس به تیم ایرانی فروخته بودند. حتی بعید نبود که آن‌ها را از روی موشک‌های خودشان برداشته باشند، چراکه موشک‌های کره‌ای به جز ایران بازار دیگری نداشتند و بعید بود خارج از نیازشان تولید اضافی تجهیزات جانبی داشته باشند.

حاجی‌زاده تصمیم گرفته بود با همان هواپیمایی که حالا آماده برگرداندن مسافرانش بود، دو تا از موشک‌ها را هم به ایران ببرد. این موشک‌ها آن‌هایی بودند که کار تست بدنه‌شان تمام شده بود، اما هنوز سوخت و اکسید و کلاهکشان تحویل داده نشده بود و بدون آن‌ها هیچ موشکی به درد پرتاب نمی‌خورد.

هدف از بار کردن موشک‌ها فقط خالی برنگشتن هواپیما بود. جمع چهارنفره حاجی‌زاده، نواب و گودرزی و حیدری‌جوار عصری به فرودگاه پیونگ‌یانگ رسیدند، اما برای هم‌سفرشدن با موشک‌ها باید تا شب صبر می‌کردند. به دلیل امکان عکس‌برداری ماهواره‌های جاسوسی در روز و همچنین خلوت شدن فرودگاه، بارگیری موشک‌ها فقط در شب امکان پذیر بود، اما هرچه به شب نزدیک‌تر می‌شدند، هوا هم سرد و سردتر می‌شد.

بعد از خواندن نماز مغرب و عشا بارگیری آغاز شد. نواب یک اورکت معمولی تنش کرده بود و یک کلاه پشم دستباف سرش گذاشته بود. احساس می‌کرد سرما از تمام سلول‌های پوستی‌اش وارد بدنش می‌شود.

انگشت‌هایش داخل کفش به حدی یخ کرده بودند که آن‌ها را احساس نمی‌کرد. شماره یک موشک را با لیست تطبیق می‌داد و برای بازیابی توان ادامه کار چند دقیقه توی ماشین می‌نشست. دوباره پیاده می‌شد و دو دقیقه پای کار بود و چند دقیقه توی ماشین.

از دست هوا عصبانی شده بود. کره‌ای‌ها اما انگارنه‌انگار، اورکت خز پوستی پوشیده بودند و کلاه کرک‌دار مخصوصی سرشان بود که لابد سرما را از خود عبور نمی‌داد. کره‌ای‌ها تراورز داشتند. با این حال جک‌کردن دو موشک در ۷۴۷ کارگو همان دردسرهایی را داشت که جعفری در لیبی با آن مواجه شده بود.

بالاخره ساعت دوازده نیمه‌شب بود که چرخ‌های هواپیمای کارگوی ۷۴۷ نیروی هوایی که پرچم ایران به جای آرم نیروی هوایی رویش نقش بسته بود، از روی باند فرودگاه کیم‌ایل‌سونگ کنده شد.

با اینکه می‌دانستند پروازی طولانی در پیش دارند، سرحال و شاداب بودند. هم اینکه کلیدهای حساس را به دست آورده بودند و دست پر پیش حسن‌آقا برمی‌گشتند و هم اینکه از سرمای کره جان سالم به در بوده بودند!

تنها مشکلی که داشتند، مشکل شام آن شب و ناهار فردا بود. در فرودگاه کره هیچ غذای قابل خوردن حلالی پیدا نکرده بودند. کوکو سیب‌زمینی و آذوقه‌ای هم که با خودشان آورده بودند، تمام شده بود. از ذخیره کترینگ هواپیما هم چیزی باقی نمانده بود.

نهایت چیزی که آن بالا توی آسمان برای خوردن در دسترسشان بود، کمی کره و مربا، چای و چند عدد بیسکویت بود. ساعت چهار عصر فردا هواپیما در فرودگاه زاهدان برای سوخت‌گیری به زمین نشست. بچه‌ها با تعجب به هم نگاه کردند؛ می‌دانستند که حسن‌آقا چشم‌به‌راه است و دلشان هم از گرسنگی به قاروقور افتاده بود.

می‌خواستند هرچه زودتر به تهران برسند. می‌دانستند که کادر پرواز هم مانند آن‌ها گرسنه هستند. در پرواز برگشت برخلاف موقع آمدن با آن‌ها رفیق شده بودند، چراکه با وجود آن موشک‌ها در داخل هواپیما دستشان رو شده بود.

رفاقتشان به جایی رسیده بود که با خود کاپیتان پرواز و همه خدمه پرواز، آن بالا نماز جماعت خوانده بودند و سر تعداد بیسکویت‌های غنمیتی‌شان کل‌کل کرده بودند. نواب در کابین خلبان را باز کرد: کاپیتان! اینجا چرا فرود اومدیم؟

- واسه سوخت‌گیری.

- تا تهران که دیگه چیزی نمونده.

- تا همین جاشم با سلام و صلوات خودمونون رسوندیم. به خاطر این بار محرمانه شما هیچ جا نتونستیم سوخت بزنیم. هواپیما هم سنگین شده بود، بیشتر از همه سوخت مصرف می‌کرد.»

کد خبر 642590

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.