به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، هر موجود زندهای در برابر تهدیدها، واکنشی برای بقا دارد، اما بهواسطه برخورداری از زبان و آگاهی میتواند مجموعهای منحصربهفرد از تهدیدها را برای خود ایجاد کند، چراکه افکار و احساسات ناخوشایندِ ناشی از این واکنشهای فیزیولوژیکی، ایجادکننده تهدیدهای فیزیکی است.
تهدیدهای ذهنی عامل اصلی ایجاد «فیزیولوژی نامطلوب تهدید» است و ازآنجاکه نمیتوان از آگاهی خود فرار کرد، این امر یک مشکل محسوب میشود. قرار گرفتن مداوم درمعرض فیزیولوژی استرس باعث علائم ناخوشایند و بیماری میشود. گرفتار شدن در دام افکار و احساسات بهویژه از نوع سرکوب شده باعث ایجاد خشمی عمیق میشود که بسیار مخرب است و یک نیروی محرکه برای آسیب جدی به سلامتی بدن محسوب میشود. به این ترتیب سلامت جسمانی مسیر وضعیت روانی را دنبال میکند و وضعیت فیزیولوژی بدن تعیینکننده وضعیت روانشناسی است.
وضعیت روانی بزرگترین عاملی است که بر سلامت کلی انسان تأثیر میگذارد. افزایش مداوم هورمونهای استرس با افزایش متابولیسم و التهاب همراه است و بدن با علائم فیزیکی بسیاری به این موارد پاسخ میدهد. از سوی دیگر زمانی که انسان در دام هر درد و مشکلی اعم از روحی یا جسمی گرفتار میشود، بدن در آخرین تلاش برای به دست آوردن مجدد کنترل، واکنش بیشتری در برابر استرس نشان میدهد؛ حالتی که انسانها با واژه «خشم» آن را توصیف میکنند. خشم مخرب و بسیار قدرتمند است و نیاز انسان به کنترل ذهنی وضعیت را پیچیدهتر میکند، چراکه تلاش برای فکر نکردن درباره چیزی باعث افزایش تفکر درباره آن میشود. این اثر زمانی که انسان تحت استرس بالایی قرار داشته باشد تشدید میشود.
در ذهن پدیده دیگری بهنام «اثر کنایهآمیز» نیز وجود دارد که در آن فرد صرفنظر از جهتگیری افکار خود، نمیتواند از آنها فرار کند. این پدیده مانعی مهم برای سلامتی و تندرستی محسوب میشود و دو جنبه متضاد و مخلکننده در آن وجود دارد. آشناترین اثر آن، زمانی است که فرد سعی میکند به مسئلهای فکر نکند، اما بهعکس فکر وی خیلی بیشتر درگیر آن موضوع میشود که در این مواقع افکار و احساسات سرکوب شده بهطورمداوم و در طول زمان بسیار قدرتمندتر و مخربتر میشود.
جنبه مهلکتر اثر کنایهآمیز زمانی است که فرد سعی میکند به نکاتی مثبت فکر کند و هرچه بیشتر تلاش کند، موفقیت کمتری در این زمینه حاصل میکند. دلیل این جنبه آن است که نیتهای آگاهانه تحتتأثیر نیازهای ناخودآگاه قرار دارد، بنابراین لازم است مراقب افکاری بود که منجر به ایجاد اختلال در این فرآیند میشود.
اثر کنایهآمیز با نوشتن افکار روی کاغذ بهسادگی از بین میرود، چراکه باعث رفع کنترل ذهنی میشود. هر فردی، با یا بدون درد، باید این تمرین را بهصورت روزانه انجام دهد و اثر کنایهآمیز ذهنی خود را طی تنها چند دقیقه از بین ببرد. راه رهایی از درد پیمودن این فرایند متناقض اما کارآمد است که توالی آن حیاتی بهنظر میرسد.
بیعدالتی روانی؛ حلقه گمشده انواع عدالتها و بیعدالتیها
«نیاز به اهمیت» یک نیاز اساسی انسانی است که در تمام رفتارهای ناعادلانه نقض میشود. اهمیت دادن شامل احساس ارزشمندی و تولید یا افزایش ارزش است. رفتار ناعادلانه یک فرد نه تنها دیگران را از یک کالا یا خدمات خاص محروم میکند، بلکه انسانیت، کرامت، اهمیت، احترام و ارزش اجتماعی را نیز از آنها سلب میکند. درواقع میتوان اینگونه گفت که مکانیسم اصلی در همه اشکال بیعدالتی، نقض اهمیت با ایجاد احساس بیارزشی و بیاحترامی به مردم و جلوگیری از تولید یا افزایش ارزش و کمک به خود یا دیگران در آنها است.
زیر پا گذاشته شدن نیاز اساسی اهمیت منجر به درگیر شدن در بیعدالتی روانی میشود، بنابراین میتوان بیعدالتی روانی را نقض نیاز اساسی دیگران به اهمیت تعریف کرد. این نقض میتواند با ایجاد احساس بیارزشی در افراد یا جلوگیری از شکلگیری یا رشد احساس ارزش آنها رخ دهد. از آنجا که رفتار ناعادلانه باعث تضعیف ارزش، منزلت و احترام اجتماعی میشود، میتوان گفت که اکثر و حتی همه رفتارهای غیرمنصفانه با ایجاد بیعدالتی روانی همراه است.
آسیب روانی ناشی از ایجاد احساس بیارزشی و محروم کردن یک فرد از داشتن احساس ارزش و توانایی ارتقای آن، بهغیر از موارد مربوط به ارتباطات خانوادگی، کاری و اجتماعی، از نظر ایجاد مشکلات سلامت جسمی و روانی نیز هزینههای بسیاری به همراه دارد و غلبه بر آسیب روانی ناشی از اعمال مکرر بیعدالتی روانی، نیازمند چندین سال درمان است.
بسیاری از انسانها در پاسخ به بیاهمیتی افسرده و مضطرب میشوند که این امر با هزینههای هنگفتی همچون تلفات جانی و برجای گذاشتن رنج بیاندازه برای خانوادههای آنها طی چندین ماه یا حتی سال شود. تعدادی از قربانیان رفتارهای قلدرمآبانه نیز به قاتلهای زنجیرهای تبدیل میشوند یا به بزهکاری و جنایت روی میآورند. از سوی دیگر فقدان اهمیت در محیط کار منجر نیز به از بین رفتن تعهد، کاهش بهرهوری و ترک بیسروصدای کار میشود.
تأثیر محیط اطراف بر افکار
روانشناسی محیطی از مدتها قبل ثابت کرده است که عناصر محیط فیزیکی بر حالتهای عاطفی، عملکرد شناختی، شرایط فیزیولوژیکی و حتی رفتار اجتماعی تأثیر میگذارد، با این حال در مطالعه جدید محققان دانشگاه میشیگان ثابت شده است که محیط میتواند افکار فردی را نیز تحتتأثیر خود قرار دهد.
تأثیر محیط بر افکار را میتوان در پرش ذهن و فکر از موضوعی به موضوع دیگر حین انجام فعالیتهای روزمره زندگی مشاهده کرد. این امر با آزمایش محققان دانشگاه میشیگان روی دو گروه از اهالی شیکاگو بهاثبات رسیده است که یکی از آنها به مرکز خرید محبوب این شهر و دیگری به یک باغ سرپوشیده برده شدند و در حین قدم زدن هر ۲۰ دقیقه یکبار به سوالات محققان پاسخ دادند.
نتایج نشان داد انسانها تمایل دارند در مقایسه با محیطهای شهری، هنگام راه رفتن در محیطهای طبیعی کمتر درگیر نشخوار فکری منفی یا افکار مخرب شوند که بهمعنای تفکر بیش از اندازه درباره تجربیات و احساسات منفی رخ داده در گذشته است. یافته عجیب مطالعه این است که حتی ویژگیهای بصری ساده و سطح پایین محیط نیز بر محتوای افکار انسان تأثیر میگذارد.
بدیهی است که به احتمال زیاد شکلگیری افکار معنوی در همه انسانها نیازمند خیره شده به اشکال و ابعاد منحنی نیست، با این وجود یافتههای مطالعات نشان میدهد محیط اطراف میتواند بر موضوعاتی که در ذهن ایجاد میشود تأثیر بگذارد. آنچه محرز است اینکه بهبود بخشیدن به وضعیت ذهنی و ایجاد افکار مثبتتر و هیجانانگیز که ارزش وقت صرف کردن را داشته باشد با حضور در طبیعت و فضای سبز محقق خواهد شد.
ترفندهایی برای برقراری ارتباطات مؤثر
انسان بهطور ذاتی موجودی اجتماعی است، بنابراین زندگی او در ارتباط با دیگران معنا مییابد؛ با این وجود برقراری این ارتباط در راستای برآوردهسازی اهداف کاری، اجتماعی یا خانوادگی ممکن است برای هر فردی در هر شرایط و بازه زمانی دشوار باشد. در علم روانشناسی ترفندهایی وجود دارد که میتواند برقراری ارتباط و تعامل با دیگران را تسهیل کند.
نگاه به چشمان طرف مقابل در صورت دریافت پاسخی ناخوشایند، حفظ آرامش در صورت بالا بردن صدا توسط طرف مقابل، به خاطر سپردن همه اسمها، نوشتن ترسها و استرسها و محدود کردن گزینههای انتخابی، بهترین طرز ایستادن و داشتن دستان گرم چند نمونه از ترفندهای روانشناسی برای برقراری ارتباط و در نتیجه تسهیل روند زندگی بهشمار میرود.
نظر شما