آزاده دفاع مقدس
-
استانهاتجلیل از ۶۷۰ آزاده استان یزد/ همایش استانی تجلیل از آزادگان برگزار میشود
فرمانده سپاه الغدیر استان یزد با اشاره به تجلیل از ۶۷۰ آزاده استان یزد در رزمایش جهادگران فاطمی ۴ گفت: همایش استانی تجلیل از آزادگان شهریور به صورت استانی برگزار میشود.
-
فرهنگاز اسارت تا طبابت؛ جنگ ما را لایق خود کرده بود
محمود قاسمی، آزاده دفاع مقدس که این روزها مسئول یک درمانگاه خیریه است، در عملیات رمضان به اسارت دشمن درآمد، او در گفتوگو با ایمنا از روزهایی میگوید که به عنوان یک بسیجی پا به میدان جهاد گذاشت.
-
فرهنگچند روایت درباره آزادگان؛ از امالاسرا تا عراقیهایی که در ایران ماندند
امروز سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی است، مناسبتی که از نوستالژیکترین رویدادهای تاریخی این سرزمین بوده و خاطراتی فراوانی برای ایرانیان برجای گذاشت. در این گزارش از روایتهایی خواهیم گفت که به این روز اشاره دارد.
-
فرهنگخاطرات اسارت یک افسر ارتشی/ اتحاد و یکدلی ایرانیها، بعثیها را عاجز کرده بود
سرهنگ علی شمسآبادی، بازنشسته مرکز آموزش هوانیروز شهید وطنپور اصفهان جمعی نیروی زمینی ارتش در آخرین روزهای جنگ تحمیلی به اسارت دشمن بعثی درآمد. او در گفتوگو با ایمنا به روایت خاطرات روزهایی میپردازد که دور از وطن و در اردوگاههای عراقی گذشت.
-
فرهنگتلخترین خاطرات یک اسیر جنگ در روزهای شیرین آزادی
حاجمحسن شفیعی، آزاده دفاع مقدس که این روزها در جبهه علمی و فرهنگی کشور به تلاش مشغول بوده و در دانشگاه اصفهان و دانشگاه آزاد اسلامی نجفآباد تدریس میکند، در گفتوگو با ایمنا از روزهای جبهه و اسارت میگوید.
-
فرهنگماجرای اسارت همزمان دو برادر/ یکی به اسم پدربزرگ مادری و یکی به اسم پدربزرگ پدری
محمد رستمی، آزاده دفاع مقدس که این روزها بر کرسی تدریس در دانشگاه تکیه زده است، در عملیات خیبر به اسارت در آمد، او در گفتوگو با ایمنا از روزهای اسارت در زندانهای بعثی میگوید.
-
فرهنگچهار سال تبلیغ در خاک عراق
«در سرنوشت من، چهار سال دوره تبلیغی در خاک عراق پیشبینی شده بود! آن جایی که بچهها همه مفقود بودند، نام و نشانی نداشتند و به دنبال کسی بودند که مسائل شرعی را برایشان بیان و روحیه معنوی آنها را تقویت کند.»
-
روایت سید عباس شیرانی از خاطرات روزهای اسارت:
فرهنگبا یاد زندانی بغداد، رنجها آسان میشد
وطن دلواپس پسرانش بود و شهرها پر از دلواپسی. غمِ انتظار کنج خانهها چادر زده بود. بیخبری مثل پیچک، به تنهایی مادر پیچیده بود و لبهای پدر دلشوره داشت. هرجا چراغی از آمدن اسیری خبر میداد، مادری که اسیر اشکهای سرگردانش بود با قاب عکس پسر، خود را میرساند به در آن خانه به امید یک نشانی...