به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر است که منشأ رخدادهای زیادی در زندگی ایرانیان شد. دوران دفاع مقدس به عملیاتها محدود نمیشد و در فاصله بین عملیاتها، زندگی نیز در سنگرها جریان داشت و بعدها کتابهای زیادی از همین زندگی روزمره در آن دوران منتشر شد که کمتر میان مخاطبان عام شناخته شده است.
یکی از نویسندگان با هدف ارائه تصویری از روزهای زندگی رزمندگان در دوران جنگ به گردآوری خاطراتی از آن ایام پرداخته و آنها را با نگاهی نو و با سلیقه مخاطب امروزی، بازنویسی کرده است. این کتاب که با نام «کوتاهههای جنگ» تدوین شده، در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار گرفته است تا در چند متن، مروری بر خرده روایتهای این کتاب داشته باشیم.
***
از تپه پایین آمده بودیم و به سختی در مسیری حرکت میکردیم که نمیدانستیم به کجا کشیده میشود.
برادری همراه من بود که چشم راستش ترکش خورده بود و ابروی چپش نیز جراحت برداشته بود.
هر چند قدم، خونهای صورتش را پاک میکرد و به سختی میدید.
از دور صدای شرشر آب رودخانهای را شنیدم.
با شنیدن این صدا برادر مجروح همراهم از حال رفت و به زمین افتاد.
مرتب فقط یک کلمه را تکرار میکرد: آب، آب، آب…
چند روز عطش، بیآبی و تحمل درد مجروحیت کاری کرده بود که صدای آب هم او را بیتاب میکرد.
به سختی او را بلند کردیم و به سمت صدای آب حرکت دادیم.
حالا کنار رودخانهای بودیم، آب را میدیدیم، اما کسی نمینوشید گریه امانمان را گرفته بود، انگار لحظهلحظههای عروج نزدیک به ۱۰۰ نفر از دوستانمان که قطرهای از این آب میتوانست از شدت درد جان کندن آنها بکاهد در برابر چشمانمان عبور میکرد.
حالا دیگر قدر آب را به خوبی میدانستیم، آبی گوارا و حیاتبخش. بچهها شروع به نوشیدن آب کردند بعضیها اشکهای صورتشان با آب به هم گره میخورد.
یکی از بچهها از شدت عطش و شوق رسیدن به آب خودش را داخل رودخانه انداخت که پوتینش را آب برد.
ساعتی بعد، چند نفری به ما اضافه شدند که میگفتند دیدن پوتین شناور روی آب باعث رسیدن آنها به ما شده بود. (روایتی از شهیدمحمدرضا تورجیزاده)
نظر شما