امروزه کمتر هنرمندی دغدغه نوآوری بر اساس باورهای خود را دارد

"امروز کمتر هنرمندی دغدغه نوآوری و پیام‌آوری بر اساس باورهای خود را دارد، زیرا پیروی از شیوه‌های آزموده شده به مراتب آسوده‌تر خواهد بود."

به گزارش خبرنگار ایمنا، وجودش با کلمات پیراسته و بلندای ذوقش با شعر آراسته؛ اندیشه نو در بیان او تجلی یافته و ردای احساسش فارغ از قالب‌های کهن، پرداخته شده و بر سینه کاغذ نشسته است.

از آن زمان که "نیما" قالب‌های شعر را بر هم ریخت و بر قوانین سرایش کهن شورید، تا به امروز، شاعران بسیاری طبع خود را در قالب‌های نیمایی، سپید، موج نو و… آزموده‌اند و برخی نیز به مدد احساس لطیف، قریحه الهی و دانش والای خود، به قله‌هایی سترگ دست یافته‌اند.

یکی از این شاعران "احمدرضا ناصرحکمت" است که اثرش با عنوان "آفتاب تازه" تاکنون چهار بار به زیور طبع آراسته و همین، بهانه‌ای شد تا با او به گفت‌وگو بنشینیم.

او می‌گوید: بر این باورم حروف و کلمه‌ها هریک نمودی از سال‌شمار عمرم شده و هر سطر آن رویدادی خواهد شد که برای تبلور وجودم کافی است‌.

ناصرحکمت، انسان و باورهایش را در روایت کلمه‌های داستان‌هایش و مضامین بی‌پروای آشکار و نهان پیرامونش را در سروده‌ها می‌نویسد. نوشتن مفهوم زنده ماندنش شده و روایت آهنگین سرود هستی، مجذوبش کرده است.

در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

گمشده شعر امروز را چه می‌دانید؟

اگر شعر را بیانی از تجربه شاعر بدانیم‌، سرایش او را حاصل شناخت و تشخیص می‌یابیم. مفاهیم و انتقال بصری بنا بر قابلیت‌های زیستی دوران وی، موجب کشف شخصیت و رفتار هنری می‌شود.

امروز کمتر هنرمندی دغدغه نوآوری و پیام‌آوری بر اساس باورهای خود را دارد زیرا پیروی از شیوه‌های آزموده شده به مراتب آسوده‌تر خواهد بود.

به عقیده من هیچ لحظه‌ای در طول زندگی تکرار لحظه‌های گذشته نیست و هماره همه چیز در تغییر و تحول است از این روی اگر یقین داشته باشیم که ما به درستی رنگ پرده نقاشی‌خود هستیم، محلی برای سکون نخواهیم داشت.

گفتید که زندگی تکرار لحظه‌های گذشته نیست. امروز خیلی از ما گرفتار سکون و روزمرگی هستیم. نقش شعر و شاعری در میانه این روزمرگی‌ها چیست؟

یکی از رسالت‌های هنر اشاعه آگاهی است. بیداری خودخواسته از درک مفاهیم هنر، ذهن درگیر از پراکندگی‌های موجود را به سوی فرانگری هدایت می‌کند. کلام، ساری در روان آدمی می‌گردد و او را از قالب رنج‌آور تملک گذشته و سودای آینده عبور می‌دهد و لحظه را برای آرامش حقیقی مهیا می‌سازد.

شعر امروز چطور؟ گرفتار رکود و سکون نیست؟

همانگونه که اشاره کردم شعر بیانی از تجربه وجودی شاعر است و بدیهی است نتیجه این شناخت و توانایی، انتقال بصری درست از مفاهیم است. اگر نوآوری و ژرف نگری برای آشکارتر شدن حقایق، دستاورد اثر باشد به یقین‌شاهد رکود و رخوت در انتقال و گیرایی نخواهیم بود.

خاستگاه مانایی هنر و شعر؛ علاوه بر بیان و ابراز به‌واسطه خلق یک پدیده و یا اثر قابل انتقال را که بررسی کنیم بی‌گمان به عوامل متعددی نظیر محتوا، شرایط پذیرش و میزان ادراک می‌رسیم.
سیر کمال یک اثر هنری پس از به وجود آمدن به گونه‌ای است که شرایط و شناخت زبان بصری آن ممکن است مشمول مرور زمان شود بسیاری از بزرگان و مفاخر عرصه هنری‌پیشین، در طول‌دوران زیستن از لحاظ بلوغ فرهنگی جامعه کشف نشده‌اند از این رو پس از فراهم شدن کیفیت مطلوب پذیرش و شناخت، نسبت به جذب و ارتباط بصری با مخاطب خود به موفقیت رسیده‌اند.
هنرمندان و شعرای معاصر نیز از این شرایط و رویه خارج نخواهند بود.
از «پاول کله» نقاش، جمله زیبایی وجود دارد: «هنرمند دیدنی‌ها را تکرار نمی‌کند بلکه به نادیده‌ها خاصیت دیده شدن می‌بخشد»
مشاهده این نادیده‌ها به عوامل‌متعددی بستگی دارد که امروز هنر گذشته قابل لمس تر به نظر می‌رسد زیرا ارزیابی بیانی شده است و بدیهی است دیدن مفاهیم امروزه نیز شامل این شرایط خواهند بود

علت اینکه کتاب‌ها و نوشته‌هایتان «آفتاب» نام گرفته‌اند؟

واژه‌ها تعریفی نمادین بیش نیستند اما آفتاب تازه، مبین مسیر پنداشت و ادارک من است. همان تحول یا دگربینی نوبرانه، از ادراک حضوری باورهاست و تداعی‌کننده راهی شورانگیز و هستی‌بخش که بالندگی را به همراه دارد و نمودی آگاهانه از کشف خویشتن، به‌دور از داشته‌های موروثی است.

اولین باری که شروع به نوشتن کردید چه زمانی چه متنی و چه مناسبتی بود؟

برای برخی از اتفاق‌های زندگی، تاریخ معینی نیست اما در سال‌های کودکی با دقت‌بسیاری رویدادهای پیرامونم را مشاهده می‌کردم و با تجسم رویاهایم در درس انشا، متقاضی خواندن آن وقایع از برداشت‌های ذهنی بودم و بیشتر از کسب نمره آموزگاران، رضایت درونی از نوشتن مرا مجذوب می‌کرد.

خاطره‌ای خوش از نوشتن یا از کتاب‌ها و فعالیت‌های شاعرانه به یاد دارید؟

سالیان بیش در دبستان نمایشنامه‌ای طنز برای گرامی‌داشت یکی از مناسبت‌های آن دوران نوشتم و به همراه چند نفر از همکلاسی‌ها در سالن مدرسه اجرا شد.

چون درنمایش از اعمال و گفتار مدیر مدرسه الگوبرداری کرده بودم پس از اتمام مراسم جشن، به دفتر مدرسه احضار و به شیوه خاصی توسط مدیر و ناظم از من تقدیر به عمل آمد، سهم بازیگران هر کدام چهار ضربه ترکه چوب بر کف دست و سهم نویسنده هشت ضربه متوالی چوب و دو سیلی بر صورت برای عبرت سایرین بود!

در خاتمه گفت‌وگو سخن پایانی و شعری به مخاطبان هدیه کنید.

هنر تفنن نیست که اوقات فراغت را سپری کنیم و محصول سوداگری نیست که نمایشگر داد و ستد شود. هنر جایگزین راه هیچ‌یک از نرفته‌های دیرین نیست که امروز را برای نگاهمان رنگین‌تر کند. هنر روح زندگی است که برخی با احترام به آن همسو می‌شوند تا فرجام این رفاقت پرمهر، بوی‌باورها و طعم رستن‌ها و نور حقایقی شوند که پایدار می‌ماند و ذائقه‌ها آن را جویند و کام‌ها حزین و شادمان می‌شوند.
بدانیم رسم زنده ماندن‌چیز دیگری است و هنر همان تعبیر زندگی است.

شعر قافیه

هوای آمدنت بارانی‌است

فصل آغازین بی قراری.

روی تنهایی پرنده‌ای می‌خواند

صداها دل به انتهای لحظه دارند

ساز شوقی بر کوک است

و قاف قافیه‌ام کهنه

سایه پرنده‌ای در من رقصید.

می‌دانم...

پر گشودن قافیه نمی‌خواهد

کد خبر 586414

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.