فاو
-
فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین:
استانهاعملیات والفجر ۸ یکی از شاهکارهای حفاظت اطلاعات سپاه است
فرمانده سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین گفت: یکی از شاهکارهای حفاظت اطلاعات سپاه، عملیات غرورآفرین والفجر هشت است. به آنچه گفتند و عمل کردیم، پیروزی حاصل شد و امروز نیز به آنچه می گویند عمل کنیم پیروزی نصیبمان می شود.
-
فرهنگاستخوانهای عباس را برایم آوردند
مادر شهید عباس اکبری میگوید: سالها چشم انتظار پیکر پاک عباس بودم تا اینکه در جریان تفحص پیکر شهدا در منطقه فاو، امالقصر، استخوانهای او را برایم به ارمغان آوردند، در حالی که کاملاً میتوانستم پیکر پاکش را با دو دستانم که حالا قدرت سالهای جوانی را نداشت، بلند و عباسم را کاملاً در آغوشم…
-
فرهنگبوی کباب سوخته همه جای منطقه را فرا گرفته بود!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس با اشاره به اجرای عملیات صاحبالزمان(عج) در کارخانه نمک میگوید: حین حرکت کنار جاده و در داخل آب نمکها، مین منوری روشن شد، اگر نور مین منور بالا میرفت، منطقه را روشن و دوشکای عراقی که پشت دژ دوم قرار داشت، بهطرف ما شلیک میشد و دشمن همه نیروها را قتل عام میکرد!
-
فرهنگجنگیدن در گرماگرم تابستانهای جبهه/ فالودههایی که برای فرار از گرما اختراع شدند
زندگی در گرمای بالای ۴۰ درجه کار آسانی نیست چه برسد به این که میدان نبرد هم باشد، آن هم با باران تیر ، توپ و گلوله، اما عشق و معنویت حاکم بر جبهه، تحمل آن شرایط سخت را برای رزمندگان آسان میکرد.
-
سیاستقطعنامه ۵۹۸؛ ثمره مقاومت در میدان
شکست های پیدرپی رژیم بعثی عراق در ماههای ابتدایی سال ۶۶، شورای امنیت سازمان ملل را بر آن داشت که برخلاف سیاستهای هژمونی آمریکا در منطقه، قطعنامه ۵۹۸ را به تصویب برساند.
-
فرهنگپایان جنگ روانی گسترده بعثیها / روزی که مهران دوباره به آغوش وطن بازگشت
شهر مهران که در عملیات والفجر ۳ آزادشده بود، پس از عملیات والفجر ۸، در اردیبهشت ۱۳۶۵ مورد تعرض ارتش صدام قرار گرفت و اشغال شد اما دو ماه بعد در جریان عملیات کربلای یک بار دیگر به دست رزمندگان ایرانی افتاد.
-
ماجرای ۴۴ روز مفقودی یک رزمنده در خاک عراق(۲)؛
فرهنگجدال با گراز؛ آن سوی اروند/ گمان کردند جاسوس بعثیها هستم
ابوالفضل صادقی، رزمنده بسیجی مفقودالاثری که در روز بیستوسوم فروردینماه سال ۶۷ به منطقه اعزام شد و شش روز بعد مفقود شد؛ روزهایی را دید که شنیدنش هم برای ما قابل تصور نیست. لحظات نفسگیری که هنوز دردش و رد دردش روی سینه، سر، پا و دیگر قسمتهای بدنش جا خوش کرده است.
-
فرهنگماجرای ۴۴ روز مفقودی یک رزمنده در خاک عراق / با برگ توت خودم را زنده نگهداشتم
ابوالفضل صادقی به سادگی همان صدایی بود که از پشت تلفن شنیده میشد، مردی از دیار حسنآباد جرقویه علیا که در طول ۴۴ روزی مفقودی، دور از چشم بعثیها بدون غذا، لباس و بدنی پر از زخم در خاک عراق با شکوفه خرما و برگ توت خودش را زنده نگه داشت.
-
فرهنگما برای فتح خاک نمیجنگیم
یک کاربر فضای مجازی به ماجرای برخورد سردار شهید علی چیتسازیان با یک اسیر عراقی اشاره کرده است.
-
فرهنگحلبچه بعد از بمباران شیمیایی به روایت یک رزمنده / شهر خالی از سکنه و جسدهای انباشته
در ماههای پایانی جنگ این فرصت را پیدا کرد که به همراه رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در جبهه حضور پیدا کند. «حسین رهنمایی» که هماکنون بر مسند استادی دانشگاه تهران تکیه زده است از شرایط و حالوهوایی روزهای بعد از بمباران شیمیایی حلبچه و از دست رفتن فاو میگوید.
-
روایتی از زندگی شهید محمد یزدانی؛
فرهنگمیهمان فاو
«محمد در ۱۸ سالگی و آخرین حضورش در جبهه در منطقه فاو در روز بیستونهم فروردینماه سال ۱۳۶۷ به شهادت رسید و پیکر پاکش هنوز هم میهمان خاک آنجاست. تنها چیزی که بعد از شهادت پسرم برای من آوردند، یک ساک خالی بود.»
-
زیرخاکیهای دفاع مقدس؛
فرهنگشیر دارخوین که سر نترسی داشت!
از جنگ تحمیلی هشت ساله، فیلمهایی به یادگار مانده که لحظههای نابی از آن دوران را به ثبت رسانده است.
-
روایت یک رزمنده از جبهههای جنوب و غرب؛
فرهنگخوزستان شهادت، کردستان ریاست
«فکر همه چیز را به جز اسارت میکردم. میگفتم اگر یک تیر داشته باشم همان را به سمت دشمن میزنم تا آنها من را بزنند. عراقیها به سمت محلی که افتاده بودم آمدند اما من را ندیدند؛ آنجا تا شب ماندم. بمباران هوایی که اتفاق افتاد، گلوله بود که شلیک میشد...»
-
فرهنگخانه تیمی منافقین در اصفهان چگونه لو رفت؟
در یک بعدازظهر تابستانی میزبان ما میشود، برای همکلامی و بیان خاطراتی از روزهایی که هنوز یادگاریهایش را با خود حمل میکند؛ رزمنده پیشکسوتی که این روزها به کار قنادی مشغول است و میگوید اگر باز هم پیش بیاید با تمام وجود برای دفاع از خاک میهن میشتابد.
-
روایت زندگی شهید حاجعلی موحددوست در گفتوگو با دو همرزم؛
فرهنگترکشی که به قلب مرد آهنین اصابت کرد
خط پدافندی فاو، حاجعلی موحددوست، مسئول محور. کنار جیب ایستاده بود، خودش و یکی دوتای دیگر، صدای سوت خمپاره و گردوخاک، مرد آهنین افتاده بود با ترکشی روی قلبش.