به گزارش خبرگزاری ایمنا، هنرمندان ایرانی از پایتخت فاصله گرفته و برخی از آنها با چالشهایی روبهرو شدند، البته که کم نیستند کسانی که هنوز هم راسخ و ثابتقدم، امیدوار به نجات و زنده نگهداشتن این هنر هستند، اما بدون شک در این نبرد سخت، بدون حمایت مردم پیروز نخواهند شد، چراکه مخاطب مهمترین رکن در خلق یک اثر هنری هستند.
بابک گرمچی، یکی از هنرمندان اصیل، باتجربه و افتخار آفرین اردبیلی، کارشناس طراح گرافیک از دانشگاه هنرهای تزئینی، فعال در نمایشگاه چهرههای صادق هدایت-دانشگاه آکسفورد انگلیس که آثار فاخرش را در زمینه نقاشی، مس و مینا، گرافیک، دکوراتیو، چاپ سیلک، چاپهای دستی، چاپ باتیک و نقشبرجسته خلق کرده با تکیه بر اصالت خود تقریباً از سال ۱۳۹۵ از پایتخت خارج شده و در روستایی حوالی اردبیل ساکن شده است؛ او که زاده ۱۶ مهر ۱۳۳۸ است در چهار بیلان دوسالانه گرافیک ایران (موزه هنرهای معاصر و فرهنگسرای نیاوران) شرکت کرده، در حوزه عکاسی و برپاکننده نمایشگاههای انفرادی و جمعی داخلی و خارجی بسیاری است.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی ایمنا با بابک گرمچی است.
ایمنا: تعریف شما هنرهای تجسمی چیست و اوضاع آن در ایران چگونه است؟
گرمچی: هنرهای تجسمی که در ایران هنرش رفته و تجسمش باقی مانده است، هنری است که ما سالها و شاید دهها دهه داشتیم آن را بالنده میکردیم و ناگهان از مسیر اصلی و درست خود منحرف و وارد بخش اقتصادی شد؛ در اغلب موارد در این بخش نیز هنر قافیه را به اقتصاد باخت و کمرنگ شد؛ از اینرو هم گالریها و هم هنرمندان موظف شدند که برای کسب درآمد شروع به رقصیدن روی بومهای نقاشی یا بازی با گِل برای ساختن مجسمهها بهمنظور ساخت کار پرفروشتر کنند و این معضل در همین دو مورد خلاصه نمیشود؛ در موسیقی، سینما و تئاتر هم این مشکل چشمگیر است و در نتیجه وقتی پول حاکم بر هنر شد، تنها چیزی که از هنرهای تجسمی باقی نماند، خود هنر بود.
ایمنا: با این وجود آیا شما هنوز هم در حوزه هنرهای تجسمی فعالیت میکنید؟
گرمچی: من بیش از همیشه در این زمینه فعال هستم؛ در ویژوال آرت یا تمام هنرهایی که وجود دارد از عکاسی گرفته تا مجسمهسازی و نقاشی، در تمام این زمینهها فعالیت دارم و تنها کاری که نمیکنم گرافیک است که رشته تحصیلی من بوده است؛ به منظور فاصله گرفتن از حواشی، خلق آثار با تمرکز بیشتر و نزدیکتر شدن به هنرهای سنتی از خانواده و عزیزانم فاصله گرفتهام و به روستا آمدهام و به فعالیت میپردازم؛ اما دورادور از شبکههای اجتماعی اخبار بهروز را پیگیری میکنم.
پس از سال ۱۹۷۰ میلادی با وجود جنگ، ارتباط هنرمندان ایرانی بهدلیل ایجاد شرایط نابهنجار، نبود اینترنت، ماهواره و دسترسی به کتابهای علمی پیشرفته، با هنر روز دنیا بهطور کامل قطع شد؛ پس از آن با تلاش بسیار توانستیم در مواردی نظیر نمایشگاههای صنعتی مثل نمایشگاه بینالمللی که گاهی در کنار نمایشگاه کتاب برگزار میشد با فرهنگ بیرون از ایران کمی آشنا شویم که این اتفاق مصادف با ورود ماهوارهها به کشور بود؛ این پدیده سبب شد که ما از طریق ماهوارهها به هنرهایی دسترسی پیدا کنیم که نه مال ما بود، نه آشنایی با آن داشتیم و نه حتی تعلیم آکادمیک یا دانشگاهی در این زمینه دیده بودیم؛ در نتیجه برای اینکه از این دنیای پیشرفتهای که با سرعت بسیار بالایی در حال پیشرفتهتر شدن بود عقب نمانیم، هرآنچه که در هنر داشتیم را زمین گذاشتیم و به دنبال آن دویدیم و در پایان این مسیر نهتنها به مقصد مورد نظر نرسیدیم، بلکه داشتههای خودمان را نیز از یاد بردیم و رها شدیم؛ من در هنر ایران رهاشدگی پررنگی میبینم که بهندرت هنرمندان استثنایی هم در آن دیده میشود و حتی میتوان به آنها امید داشت که بتوانند این واماندگی و عقبافتادگی در زمینه هنرهای تجسمی را تا حدودی جبران کنیم.
ایمنا: بزرگترین ضعف در هنرهای تجسمی ایران چیست؟
گرمچی: هنرهای تجسمی در ایران همیشه از ادبیات بهره گرفته است؛ هر جای ایران را که نگاه کنید هنر ما از مینیاتور گرفته تا هنرهای سنتی گل و مرغ و فرش، وامدار ادبیات غنی ایرانی است و جدا کردن ادبیات از هنرهای تجسمی آسیب بسیار بزرگی را بر این عرصه وارد کرده است و سبب شده است که ما بیش از پیش راه را گم کنیم؛ دلیل این رخداد هم چیزی نبود جز اشتیاق هنرمند برای ورود به دنیای تکنیکال و سبکپردازی هنری بهمنظور ارائه بهتر و گویاتر محتوا؛ اما از جایی به بعد محتوا و موضوع کمرنگ و تکیه بر تکنیک، فرم و شکل بهشدت پررنگ شد و این گام بعدی در این فاجعه بود؛ در گالریهای نقاشی وقتی روبهروی تابلوهایی که تحت عنوان شاهکار ارائه میشوند میایستیم، چیزی جز حضور رنگ و ترکیببندی بسیار قوی نمیبینیم و این شبیه به این است که انگار فرزندانی هستیم بدون نام، نشان و خانواده.
از سویی با ظهور و ورود به دنیای دیجیتال و هماکنون هوش مصنوعی، هویت انسانی ما در حال گم شدن است و این گم شدن هویت موجب میشود تا بیش از پیش در معرض آسیبهای روحی و اجتماعی قرار بگیریم؛ یعنی هویت از ما زدوده میشود و از اینرو تنها امیدواریم که گرایشی که در هنرهای بعد از این به وجود میآید، ارزش و اعتبار وجود انسان در این جهان هستی را مورد توجه قرار داده و به امور عمیقتری بپردازند؛ آموختههای ما در خصوص فرم و تکنیک بسیار پیشرفته شده و فقط کافی است که این توانایی را در کنار محتوایی ارزشمند به کار بگیریم تا دنیای هنر را دگرگون کنیم و این امر را نهتنها در هنرهای تجسمی، بلکه حتی در موسیقی هم میتواند موجب خلق آثاری قابل تاملتر شود؛ تنها امید من این است که زمانی ماهیت وجودی واقعی انسان داخل هنرهای تجسمی متجلی شود و شاهکارهایی خلق کند که جهان شگفتزده و مات هنری اصیل و گوارا شود.
ایمنا: اوضاع آموزش ایران در حوزه هنرهای تجسمی چگونه است؟
گرمچی: در ایران هنرمندان خوب زیاد داریم، اما هنر خلق یک اثر برای تربیت و آموزش به دیگری بهتنهایی کافی نیست؛ یک نقاش خوب لزوماً نمیتواند نقاش خوب دیگری تربیت کند، بلکه برای این منظور باید آموزشهای تخصصی در خصوص آموزگاری و مهارت انتقال اطلاعات به شخص دیگر را گذرانده و در این زمینه نیز تجربه کافی کسب کرده باشد؛ در کشور ما چنین شرایطی مهیا نیست و لفظ بسیار گرانقدر و مقدس استاد و آموزگار بهراحتی بر هر کسی نهاده شده است و از او، پیش چشم دانشجویان، خدایی عاری از هر گونه خطا میسازد؛ هر کسی میتواند مادر شود، اما هر کسی علم و آگاهی تربیت فرزند نخواهد داشت؛ درست مثل اینکه هر کسی میتواند ماشین بخرد، اما تا گواهینامه نداشته باشد نباید رانندگی کند؛ در کشور ما بسیاری از کسانی که استاد قلمداد میشوند بهتنهایی با مدرک لیسانس یا فوقلیسانس به اضافه چند سال سابقه کار در نمایشگاهها یا مواردی در این قبیل دارند که بههیچوجه کافی نیست؛ آموزگاران و استادان ایرانی تربیتکننده بچهها و جوانانی هستند که با شور و امیدی بیپروا، بعد از ما وامدار فرهنگی-تجسمی این اجتماع خواهند بود و سواد آموزشی در زمینه تربیت آنان بسیار مهم و حیاتی است در غیر این صورت، به دور از منفینگری، اوضاع هنرهای تجسمی ۱۰ سال آینده بسیار نگرانکنندهتر خواهد بود.
ایمنا: راهکار شما برای رفع این چالشها چیست؟
گرمچی: آموزش، آموزش، آموزش! من در حال حاضر در روستا زندگی میکنم و در تمام کوچههای اطراف من، همه در حال بافت گلیم هستند؛ یعنی هنرمندانی بینامونشان در تکتک کوچه پسکوچهها در حال به دنیا آمدن، زندگی نکردن، دیده نشدن، مورد بیرحمی و بیتوجهی قرار گرفتن و از دنیا رفتن هستند. هنر ما در موزهها پیدا نمیشود؛ هنر ما در دل همین مردم نهفته است. در دانشگاهها باید هنرجوها را آورد و در دامان این هنر زنده و جاری تاباند تا با مفهوم عمیق هنر بهدرستی آشنا شوند؛ منظور من هنرهای دستی نیست، بلکه اخلاق هنری و تکنیکهای اصیل ایرانی است که باید ریشهای بررسی و ترویج شود. ما به زبان فارسی صحبت میکنیم، اما به زبان فارسی هنر نمیآفرینیم و برای حل این مشکل باید بیش از هر چیز به آموزش درست و اصولی بپردازیم، حتی اگر مجبور باشیم تعداد هنرجوها را در چند یک دهه پایین بیاوریم و هنرجو پرورش دهیم و سپس آنها را وارد دانشگاهها کنیم بهتر از این است که مرتب دانشجو با مدرک لیسانس و فوق لیسانس اما ذوق کورشده و استعداد سرکوبشده به جامعه بفرستیم.
ایمنا: بهعنوان سوال آخر؛ چرا هنر به این شکل درآمده است؟
گرمچی: برای اینکه عاشقی کمرنگ و عشق در این حوزه سرکوب شده است، از اینرو حتی عاشقان هم نمیتوانند درست عاشقی کنند؛ کسی که عاشق میشود بیان عاشقی هم پیدا میکند؛ عشق در خط و نقوش یک نقاش، فرورفتگیها و برجستگیهای اثر یک مجسمهساز و لبخندهای موجود در عکس یک عکاس تأثیرگذار است؛ شاخه گلی که برای یار میکشیم شبیه به گلی که بیهدف میکشیم نیست. امید دارم که در جامعه ما عشق مدام در حال تولید و تکثیر باشد. اگر نتوانیم دوست بداریم، به نگاه یکدیگر اعتماد و احساس امنیت کنیم؛ هنر هم نمیتواند خالق اینها باشد؛ من یقین دارم که این دنیا را بمب اتم نمیتواند نجات دهد، بلکه این هنر است که نجاتدهنده دنیاست.
نظر شما