به گزارش خبرنگار ایمنا، ۴۰ سال پیش و در چنین روزهایی دو محور بانه و مریوان در غرب کشور شاهد اجرای عملیاتی بود که با هدف تصرف دره شیلر و مسدود شدن معابر ورودی عناصر ضدانقلاب با فرماندهی سپاه و ارتش در جبهه شمالی و در منطقه سلیمانیه و پنجوین عراق انجام شد، این عملیات که از بیستوهفتم مهرماه آغاز شد و تا سیام آبانماه ادامه یافت، با نتایجی همچون آزادسازی بخشی از خاک ایران اسلامی و اشراف خودی بر شهر پنجوین و چند روستای عراق پایان یافت.
آنچه میخوانید روایت سیدمرتضی موسوی، از رزمندگان خطشکن لشکر ۱۴ امام حسین (ع) از این عملیات است.
مینهایی که بین علفزارها و درختان پاشیده شده بود
فرماندهان گردانها و گروهانها، بههمراه معاونین و فرماندهان دستهها برای آشنایی با منطقه عملیاتی و محوری که باید در آن عمل میکردند به ترتیب به منطقه اعزام میشدند، حضور پررنگ بچههای واحد اطلاعات و عملیات، واحد تخریب و دیدهبانی لشکر که با بردن فرماندهان به دیدگاهها، ارتفاعات و ارتفاع قوچ سلطان که تقریباً از آنجا محدوده هر گردان مشخص بود با جدیت دنبال میشد.
گردانهای خطشکن مانند گردان امیرالمؤمنین (ع) به فرماندهی شهید احمد خسروی، گردان امام صادق (ع) بهفرماندهی شهید احمد خطیبی، گردان امام حسن (ع) بهفرماندهی شهید حسن قربانی همه نسبت به محدوده لشکر توجیه شدند و کمکم زمزمه شب عملیات به گوش رسید.
مأموریت گردان امیرالمومنین (ع) در مرحله اول عملیات، ارتفاعات تکدرختی و تخممرغی و مأموریت گردان امام حسن (ع) تصرف ارتفاعات و تپههای سهقلوی سید با عبور از کنار کلهقندی و مأموریت گردان امام صادق (ع) گرفتن ارتفاعات سنگ معدن بود.
سیدمرتضی لبخندی میزند و میگوید: سهدرختی، تکدرختی، تخم مرغی، سید و سنگ معدن، نام اصلی ارتفاعات نبود، بلکه بچههای واحد اطلاعات با توجه به نشانهها و شاخصهای موجود در منطقه و شباهت ظاهری، ارتفاعات را نامگذاری کرده بودند.
آتش دشمن بسیار سنگین و مرتب موشکهای کاتیوشا، گلولههای خمپاره ۶۰ و ۱۲۰ در لابهلای درختان و روی تپهها و ارتفاعات منفجر میشد، بوی دود ناشی از سوختن درختان و علفزارها و دود باروت همه جا را فرا گرفته بود، مهندسی دشمن روی تپهها، یالها و حتی لابهلای درختان و بین علفزارها اقدام به کاشتن مینهای ضد نفر سبز رنگ که اصطلاحاً به آن مین سیدی میگفتیم کرده بود و در بخشی از مناطق فرصت کاشتن مینها را نکرده و فقط در بین درختان و علفزارها بهصورت نامنظم مینها را پاشیده بودند.
ادای نماز در داخل ستون در حال حرکت
سیدمرتضی با بیان اینکه شب عملیات گردانها با کمپرسیها و مایلرها به طرف موقعیت مهدی (عج) حرکت کردند، ادامه میدهد: در آن شب تا جایی که امکان جلو آمدن کمپرسیها بود، نیروهای پیاده را انتقال دادند و باقیمانده راه ما تا رسیدن به زیر ارتفاعات بهصورت پیاده حرکت کردیم، با نزدیک شدن به مغرب و تاریک شدن هوا، نماز مغرب و عشا را داخل ستون در حال حرکت بهجا آوردیم، نمازی که نه جهت قبله رعایت شده بود و نه رکوع و سجود آنچنانی داشت! آتش دشمن لحظهای قطع و سبک نمیشد، گلولههای خمپاره چپ و راست ستون بر زمین اصابت میکرد، مأموریت گردان امام حسن (ع) عبور از پای ارتفاعات کله قندی و رفتن بهطرف تپههای سهقلوی سرسبز و بلند سید بود، همزمان گردانهای دیگر و بهخصوص گردان امیرالمؤمنین (ع) سمت راست ما و روی ارتفاعات تخممرغی و سهدرختی باید عملیات خود را شروع میکردند.
گردان امام حسن (ع) مأموریت گرفتن تپههای سهقلوی سرسبز سید را در دستور کار خود داشت، شب اول به دلیل هوشیاری دشمن در منطقه و آتش سنگین، ستون گردان موفق به بالا رفتن از یال تپههای بلند سید نشد، باید تا صبح و هوا روشن نشده، اهداف موردنظر توسط رزمندگان اسلام تصرف میشد، اما این امر در شب اول محقق نشد، قرار شد با تصرف تپه تخممرغی توسط گردان امیرالمومنین (ع)، گردان امام حسن (ع) از آن تپه عبور و خود را به تپههای سید میرساند، اما آنقدر در آن شب، آتش دشمن سنگین و مرتب گلولههای خمپاره روی تپه تخم مرغی به زمین اصابت، که تعدادی از نیروهای این گردان شهید و زخمی شدند و به دلیل گذشت وقت و نداشتن زمان لازم برای رسیدن به تپههای سید باز موفق به پیشروی نشدیم و گردان به عقب برگشت.
پذیرای مفصل با موشکهای کاتیوشا و گلولههای خمپاره ۶۰
سیدمرتضی به مشاجره بیسیمی که بین فرمانده این گردان با یکی از فرماندهان لشکر در آن شب رخ داده بود، اشاره میکند و میگوید: شهید حسن قربانی ترجیح داد گردان خود را به عقب منتقل کند، به لطف خداوند متعال، بچههای اطلاعات و عملیات لشکر، راه و معبر دیگری را پیدا کردند که رسیدن ما را به بالای تپههای سید هموار میکرد، بالاخره شب سوم از همان راه، گردان امام حسن (ع) توانست باوجود آتش سنگین دشمن، میادین مین، سیم خاردارها، و آتش گرفتن تعدادی از درختان منطقه و بوی خوش دود و آتش ناشی از سوخته شدن درختان منطقه، خود را به تپههای سهقلوی سید برسانند.
هر سه گروهان موفق شدند مأموریت خود که تصرف یکی از تپهها بود را انجام دهند و صبح نشده هر سه تپه را پاکسازی و روی تپهها مستقر شوند، با وجود درختان زیاد در منطقه و سرسبز بودن تپهها اما دشمن تسلط کافی از روی ارتفاعات سنگ معدن روی تپههای سید داشت و جای همه دوستان و عزیزان خالی، موشکهای کاتیوشا، گلولههای خمپاره ۶۰ و ۱۲۰، و کالیبرها و تک تیراندازان دشمن، پذیرایی مفصلی را از ما در طول یک هفتهای که در منطقه و تپههای سید بودیم، بهعمل آوردند و تعدادی از دوستان و همسنگران ما را راهی بهشت و تعداد دیگری را روانه اورژانس و بیمارستانهای عقب کردند.
تسلط تکتیرانداز دشمن به کانال سهراهی
این رزمنده پیشکسوت ادامه میدهد: در همان روز اول تصرف تپههای سید، یکی از فرماندهان محور لشکر در حال بررسی اوضاع و شرایط نیروهای گردان امام حسن (ع) بود، عراقیها روی تپهها کانال نفررو حفر کرده بودند، این کانال دارای سه راهی بود، دقیقاً تکتیرانداز دشمن از روی ارتفاعات سنگ معدن که فاصله هوایی زیادی با ما نداشت! تمام تحرکات نیروی گردان امام حسن (ع) را زیر دید خود داشت و تعدادی از بچههای ما در سهراهی مورد اصابت گلوله تک تیرانداز قرار گرفتند، بدین منظور یک نفر از نیروهای گروهان را در نزدیکی سهراهی مستقر کردیم تا به نیروها تسلط تکتیرانداز دشمن را یادآوری کند، با رسیدن فرمانده محور لشکر به نزدیکی سهراهی، به او خطر در سهراهی کانال یادآوری شده بود از آنجا که او بسیار بیباک و نترس بود به تذکر برادر بسیجی اهمیت نداده بود، برای همین به محض عبور از سه راهی کانال، بهوسیله تک تیرانداز دشمن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد، بعد از پانسمان اولیه توسط امدادگران گردان، بلافاصله فرماندهان با یک فروند قاطر او را به پایین تپههای سید و محل استقرار آمبولانسها انتقال دادند، کوهستانی بودن منطقه باعث شده بود تا تعدادی از نیروها دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار موشکهای کاتیوشاها شوند، رزمندگانی را که دچار موج شده بودند با قاطر، به عقب منتقل کردند.
خمپاره ۱۲۰ که سنگر را با خاک یکسان کرد
سیدمرتضی با بیان اینکه تپههای سید که محل استقرار و پدافند گردان بود به شهر پنجوین عراق تسلط و دید کافی داشت، میگوید: دشمن هر روز برای گرفتن تپههای سید تلاش میکرد و نیروهای پیاده بعثی با حمایت آتش سنگین و حتی آوردن تانک، شلیک کالیبرها از پایین یال تپهها، قصد گرفتن تپههای سید را داشتند، تعداد زیادی از جعبههای نارنجک صوتی از عراقیها را به غنیمت گرفته بودیم جای عزیزان خالی! خوب اجازه دادیم تا نیروهای پیاده دشمن با هزار دردسر از یال تپه به بالا بیایند، با نزدیک شدن عراقیها، همه نیروها، نارنجکها را کشیده و از بالای تپه سید بهطرف پایین پرتاب میکردیم تعدادی هم با تیربار، آرپی جی ۷ و کلاش خدمت دشمن رسیدند و از خجالت بعثیها درآمدیم بهطوریکه با دادن تلفات زیاد و کشته و زخمی شدن نیروهای دشمن آنها را مجبور کردیم تا به پایین تپه بروند و جان خود را نجات دهند!
شب اول نیروهای تمام پستها و سنگرها را مشخص و در حال سرکشی به سنگرهای اطراف تپهها بودیم، اولین سنگر متعلق به شهید رسول قدرخواه و سه نفر دیگر از نیروها بود، سنگر آنها روباز و تقریباً دایرهای شکل بود، هم سنگر نگهبانی بود و هم محل استراحت آنها! به دلیل سرد بودن هوا، تعدادی کیسه خواب بین سنگرها توزیع شده بود، به دلیل تسلط دشمن امکان درست کردن آتش نبود! من به شهید قدرخواه سفارشات لازم را کردم و برای سرکشی به سایر سنگرها از آنها خداحافظی و رفتم، حدود دو ساعتی طول کشید تا مجدد به سنگر شهید رسول قدرخواه رسیدم، اما کسی داخل سنگر نبود! چند بار صدا زدم، اما کسی جوابی نداد، خدایا نکند عراقیها آنها را با خود بردهاند؟! به دقت اطراف تپه و سنگر را نگاه و برانداز کردم، اما خبری نبود، چراغ قوه کوچک خود را با احتیاط بهطوریکه نور آن به اطراف منتشر نشود، روشن و داخل سنگر را نگاه کردم، یا خدا! قیامت بود! دقیقاً گلوله خمپاره ۱۲۰ وارد سنگر شده، هر چهار نفر را بههمراه شهید رسول قدرخواه، شهید، پیکر پاک آنها را قطعهقطعه و همه را با خاک یکسان کرده بود، کیسههای خواب پرپر، اسلحههای بچهها قطعهقطعه شده و پیکری که قابل شناسایی باشد، باقی نمانده بود، شب بسیار سختی بر همه ما گذشت، فردا صبح بچهها، چهار گونی آوردند و تکههای بهجا مانده را با تمام تجهیزات و بدنهای پارهپاره را در گونیها گذاشته اسامی هریک از شهدا را روی هر گونی نوشته و هر چهار شهید را داخل خورجین قاطر گذاشتیم هر طرف خورجین دو شهید!!! قاطر حامل شهدا را با اشک و گریه بچهها و همسنگران، بدرقه و به پایین تپه و ارتفاع روانه کردیم.
نظر شما