شعر «آتش» همه عشق است

استاد همایی در ابتدای این کتاب شعر آورده است که یکی از شاعران قدر اول شعر و ادب که به حقیقت مایه افتخار و سرافرازی اصفهان بود و چشم و دل اصفهانیان (آنان که چشم بینا و دل بیدار داشتند) بدو روشنی و شادمانی داشت، مرحوم میرزا حسن متخلص به آتش، فرزند مرحوم حاجی میرزاآقا است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، بنازم طبع سرشار حلاوت بخش آتش را / که طوطی می‌خورد شکر ز شیرینی گفتارش

این بیت طلیعه صدرنشین دیوان اشعار زنده یاد میرزاحسن معروف به آتش اصفهانی است و پس از آن بیتی دیگر در سایه سار عنوان دیوانش جای گرفته و اینگونه سروده است که:

بعد از حیات من اگر انصاف زنده شد / گوید فغان که آتش شیرین زبان کجاست

مرحوم میرزا حسن، متخلص به آتش فرزند مرحوم حاجی میرزاآقا شاعری است گرانمایه که در اصفهان می‌زیسته و با اهل ادب و شعر و شاعری نشست و برخاست داشته و نام و نشانی به وزن و قافیه و ردیف و البته نیک‌نامی به یادگار نهاده است.

استاد جلال همایی در ابتدای این کتاب شعر آورده است که؛ یکی از شاعران قدر اول شعر و ادب که به حقیقت مایه افتخار و سرافرازی اصفهان بود و چشم و دل اصفهانیان (آنان که چشم بینا و دل بیدار داشتند) بدو روشنی و شادمانی داشت، مرحوم میرزا حسن متخلص به آتش، فرزند مرحوم حاجی میرزا آقا است که در ۶۵ سالگی روز جمعه، بیست‌ویکم ماه رجب سنه ۱۳۴۹ هجری مطابق با، بیستم آذرماه شمسی از این خاکدان رخت بر بست و آتش فراقش دل هواخواهان شعر و ادب بویژه دوستان و آشنایان آن مرحوم که سخن‌پرور و ادب دوست بودند و از مقام استادی و حذاقت وی در فن شعر و شاعری آگاهی و با فضائل اخلاقی و سجایای طبیعی آن نیک‌مرد آشنایی داشتند، بسوخت.

باز درباره مرحوم آتش، نوشته‌اند که وی پخته، عاقل و سلیم‌النفس و نیک‌فطرت بوده است.

مرحوم میرزا حسن آتش، دارای ذوق طبیعی و طبع فطری بود و قریحه ذاتی را با معلومات اکتسابی که در عصر وی متداول بود، بیامیخت و شعر و شاعری را وسیله کسب معاش قرار نداد و احیاناً اگر مدیحه‌ای می‌ساخت، بیشتر درباره ائمه و بزرگان مذهب تشیع و در صدر آنها حضرت نبی اکرم (ص) و مولا امیرالمومنین علی (ع) بود.

همین ز معجر مدح تو بس که بی‌تحصیل / همی به‌من شود الهام شعر عرفانی

شعر «آتش» همه عشق است

درباره دوره جوانی آتش اصفهان نوشته‌اند که وی در آن دوران به شغل زنجیره‌بافی مشغول بوده و در گلدوزی دستی و یراق‌دوزی مهارت داشته است.

آتش تا سال ۱۳۳۰ هجری مشغول به همین پیشه بوده و پس از چندی که ثروت و مکنتی به‌هم رسانید، به تجارت و داد و ستد اشتغال جست و تا آخر عمر در این کار بود.

او در سال‌های پایانی عمرش دو دواخانه با نام‌های آتش و اتحادیه در نزدیک چارسوق تأسیس کرد، که فرزندانش همچنان در این داروخانه‌ها مشغولند و اعتبار و کسوتی کسب کرده‌اند.

این شاعر شکر سخن اهل ادب و شعر، در سرای نو که در آن دوران محل جمعی از هنرمندان اصفهان بود، تردد داشت و درهمان محل با شعرا، ادبا و ارباب ذوق مصاحبت و معاشرت می‌کرد.

دکه او محفل ارباب ذوق و حال و مجمع اصحاب فضل و کمال بود, شعرای اصفهان همچون آشفته، مسکین، پرتو و دهقان به حجره وی رفت و آمد می‌کردند و دمی را با وی سپری می‌داشتند.

از همان ایام و تاریخ بود که طبع شعری که در نهاد زنده‌یاد آتش نهفته بود، انگیخته و چراغ ذوق و قریحه شاعری او به مدد مصاحبت با شاعران و سخن سنجان افروخته شد و اندک اندک، آتش افروزنده از زیر خاکستر به در آمد و انجمن شعرا و گویندگان اصفهان را روشن و گرم ساخت.

هم عصران آتش

از شعرای معاصر و معاشر مرحوم آتش یکی میرزا محمد علی متخلص به رزمی بود که از کوه در افتاد و وفات یافت. و دیگر مرحوم سید عبدالرسول بزمی و دیگر میرزا ابوالقاسم ذوقی، برادر حاجی محمد کاظم غمگین که دیوان او را مرحوم غمگین به طبع رسانید. دیگر نیز میرزا عباس فائض و دیگر میرزا حسین خان ثمر که از شاگردان و پروردگان دهقان سامانی بود.

سبک و سیاق شعر آتش

آتش غزل سرا بوده و به قصیده، مسمط و دیگر انواع شعر چندان رغبتی نداشت و در غزل‌سرایی باریک طبع و نازک خیال بود؛ او با اندیشه‌های دقیق مضامین تازه پیدا می‌کرد، در مطایبه گویی نیز طبعی شیرین داشت و در شاعری متمایل به سبک هندی و پیرو کلیم و صائب تبریزی بود. چنانچه خود می‌سراید:

اگرچه اهل سخن در عراق بسیار است / به سبک صائب تبریزی آشنا شده‌ام

وی همچنین در باب مقام و مرتبت خویش گوید:

غیر سعدی که خالق سخن است / بینوا (آتشا) نیست ثانیت دگری

و همچنین است:

عجب ز حالت قومی که خون طفل یتیم / خورند و روی گلیمش نمی‌کنند نماز

چو خامه این غزل تازه آتشا بنوشت / رسید نامه سعدی بگوشم از شیراز

در جایی و محفلی دیگر:

آتشا شیخ سخن سنج اگر زنده شود / آورد کی ز غزل طاقت میدان ترا

و نیز:

ز شعر دلکش آتش چنان طرب خیزد / که حال رقص دهد، کوه پای برجارا

مدفن آتش

قبر آتش در تخت فولاد اصفهان در تکیه ملامهدی جوباره‌ای در ضلع غربی در اطاق مخصوصی واقع است و ماده تاریخی را که عبدالوهاب گلشن ایرانپور اصفهانی، مدیر روزنامه اختر مسعود ساخته روی سنگ قدر حجاری کرده‌اند و عبارت سنگ لوح به این شرح است:

«یگانه بلبل غزلسرای باغ سخن، مرحوم آقامیرزا حسن متخلص به آتش فرزند مرحوم میرزاآقا در ۶۵ سالگی، در بیستم آذرماه ۱۳۰۹ از نغمه سرایی دم فروبست و خاموش شد؛ فی سنه ۲۱ رجب سنه ۱۳۴۹»

آتش که از او گرم دل اهل سخن بود / شد سرد، فرو هشت از این غمکده پا را

چون دید که فانی بود این خانه ویران / طی کرد به یک گام زدن ملک بقا را

زد خیمه به‌گلزار جنان نزد پیمبر / تا آنکه برویش نگرد روی خدا را

در سایه طوبی بنشست و لب کوثر / بنمود برون از دل خود رنج و عنا را

شد همدم پیغمبر و داماد و دو سبطش / بگرفت ببر پنج تن آب عبا را

از آب برون آمد و در خاک فرو رفت / خاموش شد و کرد رها، دار فنا را

آن‌گاه که در خاک سپردند چو گنجش / آن گوهر یکدانه پرقدر و بها را

زد آه ز دل آتش گلشن و گفت از پی تاریخ / یاد اجل افکند بر آب آتش ما را

شاعران اصفهان نیز در مرثیه و ماده تاریخ وفات آتش، قصاید و قطعات مختصر و مفصل ساختند که در دو شماره روزنامه گیتی نمای آن دوره، درج شده است.

فصل اصلی این کتاب سروده‌ها، قصاید و غرلیات آتش را شامل می‌شود و نخستین ابیات اشعاری در تغزل و گریز به مدح اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (ع) است که سرود: «گر به خورشید جهانتاب به دقت نگری / قرص نانی است که مقبول لب خان تو نیست»

در ادامه در مدح حضرت مهدی (عج) دیگر بزرگان دین و مذهب هم سروده‌هایی به نظم درآورده است که حکایت از دین‌مداری و تدین شاعر دارد.

شعر «آتش» همه عشق است

نمونه‌ای اشعار کتاب:

مانده‌ام در قفس و هم نفسی نیست مرا / می‌کنم هر چه فغان، دادرسی نیست مرا

منم آن مرغ گرفتار که از تنگدلی / سر پرواز به قدر مگسی نیست مرا

منم آن برق جهانسوز که از شدت رحم / طاقت سوختن خار و خسی نیست مرا

ترک معشوق نجوید پس از مرگ ز من / عاشقی پیشه چو هر بوالهسوی نیست مرا

من و تنهایی و فریاد دل و وادی عشق / حاجت قافله‌ای و جرسی نیست مرا

هر کسی کین مرا جست به آن زلف قسم / که به دل یکسر مو کینه کسی نیست مرا

در نظرگه قد و گه زلف و گهی چهره او / لحظه‌ای نیست که در دل هوسی نیست مرا

آتشا فصل خزان شاد از آنم که مکان / در گل و لاله بقدر قفسی نیست مرا

زندگانی و زندگی، عشق، شراب، چشم، محبت، گل، باغ، نماز، خیال، عمر، جان، آفتاب، فلک، شب، غم، روزگار، روان، چرخ، خاک، زلف و جام از جمله واژگان پرتکرار آتش اصفهانی در دیوان اشعارش هستند؛ و همچنان که نوشتیم و گفتیم، آتش و آتشا دو واژه دیگری هستند، که در اکثر اشعار این شاعر اصفهان کهن به چشم می‌خورند و خودنمایی می‌کنند.

اشعار و ابیات پایانی مربوط به مدح اهل بیت و کربلا و محرم حسینی است؛ و همچنین شاعر در مدح علامه مجلسی نیز، ابیاتی چند به یادگار سروده و در کتابش مکتوب کرده است.

کتاب حاضر در ۲۸۰ صفحه توسط چاپ خائفی، سال‌ها قبل منتشر شده و امروز از هم این اهل ذوقند که با بازخوانی این دیوان منظوم باز هم یاد و نام آتش و سروده‌هایش را به خاطرات امروزمان می‌افزایند و زنده می‌دارند.

یادداشت از: محمود افشاری، خبرنگار ایمنا

کد خبر 694084

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • قدم‌زن US ۱۵:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
    1 0
    سلام ، مطالب بسیار آموزنده و قلم بسیار شیوایی بود.‌ چه شعرهای خوبی انتخاب شده بود. ممنونم از آقای افشاری
  • دعوتی IR ۱۲:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۳۰
    1 0
    عالی👌👌🌷🌸