به گزارش خبرنگار ایمنا، در طول دوران دفاع مقدس، مرزهای غربی کشور به خاطر موقعیت جغرافیایی، داشتن مناطق صعبالعبور و آبوهوای سرد شرایط را برای رزم رزمندهها سخت کرده بود. حضور و فعالیت گروهکهای ضدانقلاب نیز شرایط جنگیدن را برای رزمندهها دشوارتر هم میکرد.
سختتر از نبرد رزمندگان در آن شرایط جغرافیایی حاکم در منطقه، مسئله پشتیبانی از نیروها و زمینگیر شدن گردانهای مکانیزه به دلیل صعبالعبور بودن مسیر بود و آنجا بود که قاطرهای باربر به کمک نیروهای تدارکات میشتافتند تا پشتیبانی آنها از رزمندگان در هیچ لحظهای قطع نشود.
سیدمرتضی موسوی، از رزمندگان گردان امام موسیبنجعفر (ع) لشکر امام حسین (ع) روایتگر خاطرهای از بهکارگیری قاطرهای باربر در جریان عملیات کربلای ۱۰ شده است.
تدارک و پشتیبانی گردانهای پیاده به کمک گردان قاطرریزه
گردانها و واحدهای لشکر امام حسین (ع) در موقعیت ائمه (ع) در بوالحسن در چادرها و لابهلای درختان مستقر و در حال آمادهسازی برای شب عملیات بودند. به لحاظ کوهستانی بودن منطقه عملیاتی و بالا رفتن از ارتفاعاتی که دشمن بر روی آن مستقر شده بود، نیروها باید توان جسمی زیادی را برای حداقل یک کوهپیمایی سه الی چهار ساعته برای درگیر شدن با دشمن بعثی در خود ایجاد میکردند.
شیب ارتفاعات گلان بسیار زیاد و زمین منطقه بیشتر سنگلاخی بود! نبود جاده تدارکاتی روی ارتفاعات ایجاب میکرد تا گردان قاطرریزه برای تدارک و پشتیبانی گردانهای پیاده وارد عمل شود.
گردان قاطرریزه به فرماندهی شیخ حسین در حال آماده شدن برای پشتیبانی گردانهای عمل کننده در ارتفاعات گلان بود. در بین قاطرهای خریداری شده، یکی از قاطرها، چموش و مشخص بود داوطلبانه به جبهه برای کمک به رزمندگان اسلام نیامده بود! نه زیر بار پالون میرفت، نه حرف کسی رو گوش میداد!
شهید شیخحسین، فرمانده گردان قاطرریزه دستور داد تا قاطر چموش را برای او اختصاص دهند، قاطر چموش، حداقل چند بیسیم پیآر سی ۷، سلاح و تجهیزات، کیسه خواب و وسایل مورد نیاز شیخحسین را باید، حمل و با خود به جلو میآورد. با هزار زحمت، قاطرچیها، که غالباً بچههای روستایی بودند، پالون قاطر را روی آن گذاشتند و رونکی آنرا محکم کردند.
قاطر چموشی که به فرمانده رحم نکرد
از صبح زود کار انتقال نیروهای گردانهای خطشکن با تویوتاها، از بوالحسن، بهطرف موقعیت مهدی که در خاک عراق و آنسوی مرز قرار داشت، شروع شده بود. فرمانده گردان قاطرریزه با حدود ۸۰ فروند قاطر ورزیده و جوان! برای تدارک و پشتیبانی گردانهای خط شکن بر روی ارتفاعات گلان، و رساندن مهمات، غذا، آب، بیل، گلنگ، گونی برای سنگرسازی، و انتقال مجروحین و شهدا از روی ارتفاع بهطرف پایین، خود را آماده کرده بود.
پشتیبانی در روزها و حتی هفته اول تا دوم از شروع عملیات کوهستانی تا احداث جاده توسط مهندسی لشکر و رسیدن به بالای ارتفاع، مأموریتی بود که باید گردان قاطرریزه به نحو احسن انجام میداد. شیخ حسین سوار بر قاطر چموش، فرمان حرکت بهسوی موقعیت مهدی (عج) را صادر کرد.
با طی کردن مسافت چندین کیلومتری، قاطرها باید از مرز و رودخانه وحشی زاب صغیر عبور میکردند، مهندسی سپاه و جهادسازندگی، پلی را با لولههای فلزی بر روی رودخانه زاب، نصب و راهاندازی کرده بودند تا تردد وسایل نقلیه و نیروها به راحتی صورت پذیرد، قاطرها با سرازیر شدن بهطرف پل رفته و با عبور از یال ارتفاع خود را به جادهای که بهطرف موقعیت مهدی میآمد، میرساندند.
مهندسان جهاد سازندگی چند ماه قبل از شروع عملیات با وجود حضور ضد انقلاب در منطقه که با زدن کمین و همکاری با دشمن بعثی، کار مهندسان را با اختلال ایجاد کرده بودند، وارد منطقه شده و کار احداث جادههای تدارکاتی را برعهده گرفته بودند.
قاطر چموشی که فرمانده گردان قاطرریزه شهید شیخحسین با اقتدار سوار آن شده و به سوی منطقه عملیاتی رهسپار شده بود، با سرازیر شدن بهطرف پل، از فرصت بهدست آمده استفاده کرده بود و جفتکی دوپا از عقب زده و برادر شیخ حسین را با پالون، بی سیمها و دیگر وسایل بر زمین کوبید و برای محکم کاری، لگدی را به سینه شیخ حسین زده، به طرف جلو فرار کرد!!
قاطرچیها با دیدن این حادثه، از اقدام قاطر چموش و آسیب به فرمانده گردان! علاوه بر ناراحتی از خنده، رودهبر شده بودند. چند نفر از قاطرچیها، برای گرفتن قاطر چموش به تعقیب او پرداختند اما با فرمان شیخ حسین در حالی که درد در پاها و سینه او پیچیده بود، دستور منع تعقیب صادر شد!
چایی آتیشی روی ارتفاعات گلان
گردان قاطرریزه، بهراه خود ادامه و قاطر چموش ناگزیر سایه به سایه، با سایر قاطرها خود را به موقعیت مهدی (عج) رساند. گردان موسیبنجعفر (ع) بهعنوان گردان خطشکن، زودتر به این موقعیت رسیده بود.
بچهها در گوشه و کنار موقعیت، در زیر درختان و تخته سنگها و داخل شیار نشسته بودند، تعدادی از نیروهای گردان، کار را راحت و روی زمین دراز کشیده بودند، تعداد دیگری گرم صحبت کردن، شوخی و خنده و تعدادی در حال نوشتن و ثبت لحظهها در دفترچههای جیبی خود بودند. بعد از ناهار همه باید مجدد تجهیزات، اسلحه و مهمات خود را بار دیگر وارسی، محکم و با صدور فرمان حرکت، مجدد سوار بر تویوتاها شده، خود را به نزدیک نقطه رهایی در پایین ارتفاعات گلان میرساندند.
چاییخورهای گردان، از فرصت استفاده کرده و آتشی برپا کرده بودند، آنها کتریهای سیاه شده را پر از آب بر روی آتش گذاشتند و چای آتیشی را آماده کردند. در این هنگام ناگهان چشمانمان به ورود گردان قاطرریزه و شهید شیخحسین که هنوز عملیات نرفته آه و ناله میکرد، منور گشت.
شرح واقعه را دوستان سوال و برادران قاطرچی، داستان قاطر چمو ش را برایمان تعریف کردند. بساط خنده هم قبل از عملیات با انجام عملیات انتحاری قاطر چموش فراهم شده بود. برادر صباغی از نیروهای خطه رهنان اصفهان که جثه ورزشکاری و قوی داشت! به محض شنیدن ماجرای قاطر چموش به وسط معرکه آمد و گفت: "تمام اجداد ما قاطرچی بودهاند! این قاطر را به من بسپارید تا او را رام و برای عملیات مهیا کنم. "
بالاخره با هزار زحمت قاطر چموش را به گوشهای هدایت کردند تا با راهنمایی برادر صباغی، پالون را روی قاطر قرار دهند. او گفت: به آرامی چفیهای را روی سر و چشمان قاطر چموش قرار دهید، بعد یواش یواش با احتیاط پالون قاطر را روی کمر حیوان گذاشته و کمربند یا همان رونکی را محکم و قاطر را آماده حرکت کنید.
قاطر چموشی که اولین مجروح عملیات کربلای ۱۰ را برجای گذاشت
دستورات برادر صباغی، متخصص رام کردن قاطر، مو به مو، اجرا، عملی و قاطر چموش آماده شد. حالا نوبت هنرنمائی برادر صباغی بود. او قد بلند و هیکلی درشت داشت، کنار تخته سنگی قاطر را نگه داشت و گفت: "به محض آنکه من روی قاطر پریدم، چفیه را از روی سرش بردارید. " به محض پریدن و سوار شدن برادر صباغی بر روی قاطر چموش، چفیه از روی سر قاطر چموش برداشته شد.
با برداشتن چفیه، انگار موشکی منفجر و با سرعت مافوق صوت، قاطر چموش شروع به دویدن به داخل شیار کرد! سرتاسر منطقه از درختان بلوط پوشیده شده بود، قاطر چموش دقیقاً در شیار بهطرف درختی رفت که تنه محکم آن خمیده شده و فقط یک قاطر آموزش دیده میتوانست با زحمت از زیر آن عبور کند! جای دشمنان بعثی خالی، قاطر چموش با سرعت از زیر تنه درخت عبور کرد و برادر صباغی محکم به تنه درخت برخورد و به هوا پرتاب شد.
او در حالی که یا ابوالفضل (ع) میگفت محکم به پایین و روی سنگها، افتاد!! همه نیروهای گردان و حتی قاطرچیها از نبوغ، هوش و زرنگی قاطر چموش به عبرت مانده بودند و با دیدن این شاهکار، خنده رهایمان نمیکرد، نمیدانستیم بخندیم یا برای برادر صباغی که هر دو پایش قلم شده و شکسته بود گریه کنیم، آمبولانسی از واحد بهداری لشکر آمد و اولین مجروح قبل از عملیات کربلای ۱۰ را با خود به عقب منتقل کرد.
نظر شما