به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و بهطور اتفاقی جریانی رخ میداد و گاهی نیز افرادی برای دادن روحیه نشاط به رزمندگان به خلق اتفاقات طنز میپرداختند.
کتابهای حوزه جنگ و دفاع مقدس اغلب به روایت داستانهای زیبا و پندآموز از شهدا و رزمندگان میپردازد. اما کتاب «موقعیت ننه» این رویه را کمی تغییر داده است و به سراغ طنازیهای رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس رفته است. این کتاب روایتی کمتر دیده شده از جنگ است. روایتهایی که خنده بر لبانتان میآورد و باعث میشود از دریچه لبخند و طنازی رزمندگان به جنگ بنگرید.
در بخشی از این کتاب به نقل از «محمد میرصادق» میخوانیم:
«بعضی از شبها با نمایشنامههایی که بچهها در آسایشگاه بازی میکردند، سرگرم میشدیم. بعثیها این کار را ممنوع کرده بودند. چند بار متوالی وقتی بچهها تئاتر بازی میکردند. توسط جاسوسها گزارش میشد. فردای آن روز بچههای گروه نمایش تنبیه میشدند. مدتی بود عملاً اجرای تئاتر تعطیل شده بود. حوصلهمان سر میرفت.
یک شب به یکی از بچههای گروه به نام سعید گفتم:
سعید! کاشکی جور میشد دوباره نمایش بازی میکردین، حوصلهمون سررفته. خیلی وقته از ته دل نخندیدیم.
- همین امشب یه کاری میکنم که بچهها به اندازه دیدن یه تئاتر طنز بخندند.
- چه جوری؟ با کدوم متن؟ با کدوم تمرین؟
- تو کاری به این کارا نداشته باش، فقط تماشا کن.
به تازگی قطعنامه ۵۹۸ توسط سازمان ملل تصویب شده بود، ظاهراً صدام قطعنامه را پذیرفته، اما مسئولان ایرانی آن را قبول نکرده بودند. ما دو نفر پیرمرد هم در آسایشگاه داشتیم. اسم یکی از آنها مش قرویس اهل خرمآباد و دیگری مش رمضان اهل تبریز بود.
سعید بعد از شام پیش مش رمضان رفت بنده خدا خیلی ساده بود. در عین حال خیلی هم گذشت داشت و کمتر از کسی ناراحت میشد. سعید به او گفت:
- مش رمضون، یه خبر جدید.
- چه خبری؟
- سازمان ملل یه قطعنامه صادر کرده، قراره جنگ تموم بشه و طبق بند سوم قطعنامه، اسرا هم باید آزاد بشن. هم صدام و هم مسئولان ایران قطعنامه رو قبول کردن. منتها مش قرویس قبول نکرده، اگه مش قرویس امضا کنه. همین فردا صبح آزاد میشیم.
- راست میگی؟
- آره، چرا باید دروغ بگم؟
- سرکاری نباشه؟
- نه بابا، چه سرکاری.
مش رمضان باور کرد. بلند شد و با توپ پر سراغ مش قرویس رفت. مش قرویس زیر پنجره نشسته بود و داشت کتاب میخواند. داد زد:
- مش قرویس!
- بله
- چرا قطعنامه رو امضا نمیکنی، ما آزاد بشیم؟ مگه تو از اسارت خوشت میاد؟
- کدوم قطعنامه رو /
- قطعنامه سازمان ملل.
- چه ربطی به من داره؟
- ربطش اینه که شاید تو دلت بخواد تا ده سال دیگه هم توی این اردوگاه بمونی و بپوسی، ولی ما دوست داریم آزاد بشیم.
- دست بردار مش رمضون، گذاشتنت سرکار. منم یه اسیر مثل توأم. امضای من چه اعتباری داره؟...
آسایشگاه روی خنده افتاده بود. تا چند روز هر وقت بچهها مش قرویس را میدیدند، میگفتند: مش قرویس، بیا برو، این قطعنامه رو امضا کن. ما زودتر آزاد بشیم.»
نظر شما