به گزارش خبرنگار ایمنا، روزنامه اطلاعات بعد از شهادت او نوشت: «شهید حسین صنعتکار یکی از ۱۷ نفری است که بیشترین حضور را در جنگ هشت ساله ایران در میادین مختلف عملیاتی داشتهاست.» قائممقام لشکر ۸ نجف اشرف از فرماندهان روحانی دفاع مقدس بود که تمام نیروهای لشکر آرزو داشتند در کنار او و تحت فرمان او به خدمت بپردازند.
روحالله صنعتکار، فرمانده سپاه اردستان و برادرزاده این شهید در گفتوگو با خبرنگار ایمنا به روایتهای از زندگی این فرمانده که خصوصیات متمایز و برجستهای داشته، پرداخته است. شهید حجتالاسلام صنعتکار در سال جاری به عنوان شهید شاخص راهیان نور شناخته شده بود. دو کتاب «پلهپله تا شهادت» و «ح مثل حسین» در خصوص زندگی و خاطرات این شهید منتشر شده است.
همزمان با تحصیل، نانآور و کمکخرج خانواده بود
در روز سوم فروردینماه سال ۱۳۳۷ در یکی از محلههای مذهبی و قدیمی شهر کاشان به نام گذر حاجی واقع در خیابان فاضلنراقی پسری به دنیا آمد که نامش را با تأسی به سالاروسیدشهیدان حسین نهادند. ابراهیم، پدر حسین، مرد بسیار مؤمن و با خدایی بود و مغازه کوچکی در شهر دارالمومنین داشت که در آن به فروش جوراب و لیف و چیزهایی از این دست میپرداخت. او هفت پسر و دو دختر داشت که حسین، چهارمین فرزند پسرش بود. پرورش یافتن در چنین فضایی و بهرهگیری از تعالیم مادری مؤمن و مهربان، زمینه قهرمانی و خدایی شدن را در وجود حسین برقرار ساخت.
کودکی و نوجوانی او به تحصیل علم و ایمان گذشت و دوران متوسطه را در دبیرستانی در کاشان گذراند. توانایی بدنی و جثهخوبی داشت و این امر او را به سمت ورزش سوق داد به طوری که با تمرین و پیگیری در مدت کمی به یکی از فوتبالیستهای معروف و قدر شهر کاشان تبدیل شد.
او همزمان با تحصیل و ورزش، نانآور و کمک خرج خانواده خود نیز بود و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. در راه کسب روزی حلال، از سختی نمیهراسید و کارهایی چون گچکاری، کاشیکاری یا کمککار بنا بودن برایش فرقی نمیکرد. بسیار شجاع و در عین حال مهربان بود و این خصایص از همان نوجوانی از او چهرهای محبوب ساخته بود.
عشق و علاقه به تحصیل در امور دینی او را راهی حوزه علمیه قم کرد
روزهای اوج انقلاب نزدیک میشد و حسین هم از امتیاز محبوبیت خود در ورزش و سایر جهات استفاده کرد و انجمن جوانان فاضل نراقی را برای سروسامان دادن فعالیتهای انقلابی جوانان کاشان بنا نهاد. علاوه بر این او در انتقال اعلامیههای امام خمینی (ره) از قم به کاشان و تکثیر و توزیع آن نقش مهمی داشت و در کنار این برنامهها، گروههایی را هم برای کمک به مستمندان راهاندازی کرد و در این راه هم پیشقدم و فعال بود.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، حسین به دلیل عشق و علاقه وافری که به تحصیل در امور دینی و معنوی داشت، برای کسب فضائل و شاگردی در محضر استادان و مراجع عالیقدر، راهی حوزه علمیه قم شد. چند سالی در محضر بزرگان مشغول تعلیم بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. با وجود تمام عشقی که در این مکتب داشت، شوق شرکت در جهاد و میادین نبرد او را از خود بیخود کرده بود. برای همین به سراغ چند تن از بزرگان و علمای قم از جمله آیتالله راستیکاشانی رفت تا با کسب اجازه از آنان تحصیل را رها کندو به جبهه بشتابد. این امر محقق شد و او برای شرکت در مبارزه و جهاد و ادای فریضه واجب، راهی لشکر هشت نجف اشرف شد.
از فرماندهی گروهان تا قائممقامی لشکر
تدبیر، درایت، ایمان، پشتکار و شجاعت بیمانندی که داشت، در کنار جذابیت و خلقوخوی خوشی که در وجودش بود، از او مردی بسیار تأثیرگذار ساخت که در کنار شهید حاجاحمد کاظمی خدمات فوقالعادهای در طول جنگ در این لشکر و تحت عناوین مختلف انجام داد.
کار او از فرماندهی گروهان در این لشکر شروع شد. پس از طی مدت زمان کوتاهی، یگان تخریب را در لشکر تأسیس و فرمانده این قسمت شد و طی این مدت، نیروهایی زیادی را در این حوزه تعلیم داد. ازآنجاکه او برای ساختن و رفتن کار میکرد، این پست را تحویل داد و بعد از آن یگان دریایی کوثر لشکر ۸ نجف را بنا نهاد و غواصان بسیاری را تعلیم و راهی جبههها کرد.
او همزمان فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۸ نجف اشرف شد و تا رده قائممقامی این لشکر هم پیش رفت. شاید گزافه نباشد اگر بگوییم تمام نیروهای لشکر آرزو داشتند در کنار او و تحت فرمان او به خدمت بپردازند. او در فتح فاو و در ساخت پل مهندسی بر روی اروندرود در عملیات والفجر ۸ نقش اساسی و ویژهای ایفا کرد.
او متخصص جذب افراد در حوزه توانمندیهای مختلف بود و مدتی که مدیر یگان عمار یاسر بود نقش ویژهای در کادرسازی و تربیت فرماندهان کارآزموده داشت. او که در گرفتن سنگرهای عراقی مهارت و تبحر خاصی داشت، در کنار مسؤلیتهای سنگین و حضور متوالی در عملیاتهای متعدد در طول دفاع مقدس، لحظهای از آموزش معارف دینی در زمانهای کوتاهفراغت خویش غافل نمیشد. کتب حوزوی خود را اکثراً به همراه داشت و هر فرصتی دست میداد به مطالعه آنها میپرداخت.
تدریس نهجالبلاغه در جبهه
او عاشق کتاب نهجالبلاغه مولا امیرالمؤمنین (ع) بود و این کتاب را همیشه همراه خود داشت. گاهی که زمینه را مناسب میدید، برای بچههای جبهه به واگویه کردن تعالیم این کتاب بزرگ میپرداخت تا نقش تبلیغ و ترویج علوم دینی را هم ایفا کرده باشد. در سایه مسئولیتها و عناوینی که داشت هیچگاه به اندازه سرسوزنی از امتیازات و حقوق دولتی استفاده نکرد در حدی که حتی لباس نو نمیپوشید.
لباسهای کهنه رزمندگان را که دیگر به تن نمیکردند، میشست و میپوشید. او حقوق سالیان حضور خود در جبهه را به اصرار دوستان، قبل از شهادت دریافت کرد و تمام آن را که حدود ۱۱۰ هزار تومان بود در یک کیف نهاد و کل مبلغ را برای پشتیبانی جبهه تقدیم کرد. شهید صنعتکار همیشه میگفت: تا زنده هستم در جبهه خواهم ماند و اتفاقاً همینطور هم شد. او که برای یک عملیات شناسایی به جبهه غرب کشور یعنی به باختران (کرمانشاه) رفته بود در بیستوپنجم مردادماه سال ۱۳۶۵ در اثر جراحات ناشی از انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شهید حاجاحمد کاظمی هر گاه به کاشان میآمد از خانواده شهید حسین صنعتکار دیدن میکرد و با خشوع تمام میگفت: «او در لشکر ۸ نجف، در حقیقت استاد من بود و همیشه با مشاورههای طلایی خود به من کمک میکرد.»
نظر شما