به گزارش خبرنگار ایمنا، حافظ است و اهل شیراز اما همگان میدانند که او شیرازه شعر را از هم گسیخت و دیگر بار طرح و نقشی نو در انداخت و با غزلها و قصیدههایش، تحولی دیگر در فرهنگ و ادب این سرزمین برپا کرد.
خواجه شمسالدین محمد شیرازی در سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شده و بلاغت در شعر را به اعلی درجه خود رسانده است؛ هم او که با موافق و مخالف، به رعنایی و طنازی درآویخته و در مجلس عام و خاص و خلوتسرای پادشاه و گدا و عالم و عامی بزمها ساخته و در هر مقامی شورها انگیخته است.
بیستم مهرماه هر سال روزی برای پاسداشت و بزرگداشت این شاعر نامدار و غزلسرای ایرانی است.
به همین بهانه با «رضا گودرزی» حافظپژوه و فعال ادبی گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
علت ماندگاری و دلنشینی شعر حافظ برای قرنهای متمادی چیست؟
آن چیزی که باعث شده در طول این سالها و قرنها همچنان کلام و اشعار حضرت حافظ مطلوب و مطبوع همگان باشد، این است که از چیزی سخن میگوید که درد و مسئله جامعه بشری است و هیچ مرز و محدودهای نمیشناسد.
در حقیقت حافظ از موضوعاتی سخن گفته که در طول زمان کهنه و فرسوده نشدهاند؛ او موضوعاتی را بهعنوان محتوای سخن انتخاب کرده که همواره درد جامعه بشری بوده است.
موارد و مسائلی که حافظ از آنها سخن میگوید همیشه ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. شعر حافظ، محدوده جغرافیایی خاصی ندارد و تاریخ را روایت میکند. میتوان در همه زمانها و مکانها شعر او را خواند و لذت برد؛ چون موضوعی که انتخاب میشود تاریخ انقضا ندارد و شامل سپری شدن و گذشت زمان نمیشود.
از ویژگیها و ساختار شعر حافظ بگویید
شعر حافظ همواره زنده است و برای مخاطب جذابیت دارد. وقتی دیوان اشعار حافظ را میگشاییم و شعری میخوانیم، انگار همین شب گذشته سروده شده و به شکلی سخن گفته که ما امروز هم به این مسائل احتیاج داریم یا آنها را لمس میکنیم.
وقتی ابیاتی از اشعارش را میخوانیم، ناخودآگاه میگوئیم مصداق آن همین شعری است که چندی قبل در شعر حافظ دیدم و خواندم. شعر حافظ در هیچ زمانی کهنه نشده و جذابیت خود را حفظ کرده است.
میگویند حافظ شاعر و عارف است و بیشتر اشعارش دستمایه عرفانی دارد. نظر شما چیست؟
اینکه برخی معتقدند سرودههای حافظ عرفانی است محل بحث، نقد و بررسی است. این بستگی دارد به اینکه اشعار حافظ را عارفانه یا عاشقانه تفسیر کنیم؟ یا اینکه بخواهیم با قاطعیت بگوییم اغلب اشعار و ابیات حافظ عرفانی است باید دربارهاش سخن گفت و به بحث نشست.
در ایران با وجود منابع غنی فرهنگی که از گذشته در اختیار داریم و با وجود بزرگانی مانند سعدی، فردوسی، عطار و مولانا و حافظ اما نتوانستهایم به درستی این بزرگان، آرا و اندیشههای ایشان را بهویژه به نسل جدید معرفی کنیم و همین مطلب باعث شده که امروزه اقبالی که شایسته است، به این نامداران و نامآوران شعر و ادب شاهد نباشیم.
جوان و نوجوان امروز را اهل شعر و ادب میبینید؟
خیر؛ متأسفانه نسل امروز به شدت از این مفاخر فرهنگی دور شدهاند. ابزاری به نام تلفن همراه به سرگرمی همگانی تبدیل شده و انواع برنامهها و بازیهای آن به نوعی آسیبرسان و بیهوده هستند و بیش از اینکه منفعتی داشته باشند، مضرند.
این در حالی است که ما منابعی در اختیار داریم که باید از آنها استفاده کنیم و بهره ببریم، اما چون نتوانستهایم این منابع را به نحواحسن معرفی کنیم، نسل جدید ما از تاریخ، مفاخر و ادبیات فاصله گرفته است. نشناختن این بزرگان آسیب بدی برای جامعه است.
فقط شناخت حافظ، سعدی یا فردوسی کافی است؟
خیر؛ حتی اگر این شاعران و مفاخر ایرانی را معرفی کنیم، در نحوه انجام کار دچار سستی و اشکال هستیم. یعنی به درستی نتوانستهایم بین فرهیختگان فرهنگی و نسل جدیدمان ارتباط برقرار کنیم. به گونهای سخن گفته و رفتار کردهایم که مخاطب را جذب نکردهایم و باعث ایجاد دافعه شدهایم؛ به شکلی سخن گفتهایم که مخاطب را از حافظ، سعدی، کتاب و ادبیات فراری دادهایم.
درواقع خطقرمزهایی از دیرباز در جامعه ما وجود دارد که به فرهنگ ما نیز ضربه و آسیب وارده کرده است. به عنوان مثال وقتی حافظ از عشق و روابط عاشقانه میان عاشق و معشوق سخن میگوید، انگار بر ما سخت بوده که این مطلب را برای عموم مردم به ویژه قشر جوان و نوجوان عنوان کنیم.
صحبت کردن از عشق برایمان خط قرمز بوده است. چه بسیار افرادی که وقتی به اینجا رسیدهاند، خواستهاند حافظ و دیگر شاعرانی را که صحبت از عشق کردهاند، معرفی کنند اما چندان موفق نبودهاند و از عشق تعابیر دیگری ارائه دادهاند. یعنی بدون اینکه سند، قرینه، مدرک و دلیل محکمی وجود داشته باشدف غزل را به عرفان و عشق آسمانی و این دست مطالب ربط دادهاند.
چرا این اتفاق میافتد؟
زیرا عشق در ایران خط قرمز بوده و همیشه و در همه دورههای تاریخی هم این رویه تداوم داشته است، حتی نزدیک شدن به آن سخت بوده است.
این اشتباه را شاهد هستیم که بسیاری از افراد معتقدند که غالب اشعار حافظ عارفانه است، چراکه ما نتوانستهایم آنطورکه باید و شاید از عشق سخن بگوییم. عشق محتوای اصلی اشعار سعدی، حافظ و مولانا است و عزیزترین و شریفترین پدیده خلقت است، فرقی هم در این بین میان عشق زمینی و آسمانی نیست. اما گویا برای خیلی افراد این مطلب چندان خوشایند نیست و به خاطر همین آمدهاند و وقتی به عشق رسیدهاند آن را به عرفان و عشق آسمانی نسبت دادهاند.
حالا جوان ما با این مسئله مواجه میشود که استاد، معلم و کارشناس میگوید: حافظ در اینجا از عشق آسمانی و عرفان سخن گفته است. این مخاطب هرچه میاندیشد یا بررسی و واکاوی میکند، میبینید اینطور نیست. درک نمیکند او گمان میبرد که او است که متوجه نیست و همین میشودکه از ادبیات و شعر زده میشود.
در حالی که باید به دستی این موارد را انتقال بدهیم و حقیقت را برای مخاطبمان بیان کنیم. حتی اگر همین عشق زمینی هم به دستی معرفی شود، بسیار مفهوم متعالی و بزرگی را تداعی میکند.
آن امانتی که حضرت باری تعالی بر کوه، آسمان و زمین عرضه کرد اما آنها از پذیرش آن سر باز زدند، عشق بود. خداوند در سوره اعراف میفرماید ما امانت خود را بر آسمان، کوه و زمین عرضه کردیم اما او از پذیرش آن سر باز زد.
این عشق را فقط آدمیزاد پذیرفت و فقط در وجود انسان نهاده شده است و مختص او است. خدا امانتش را به آدمی بخشید چراکه بار عشق برای فرشته و ملائکه سنگین بود.
عشق وجه تمایز انسان با دیگر موجودات و مخلوقات عالم هستی است.
اگر بخواهیم عشق را نادیده بگیریم و آن را به درستی تعریف و بازخوانی نکنیم و خط قرمزی دوران بکشیم، درباره عشق اجحاف کردهایم. به نظر من این کفران نعمت است.
عشق با این بزرگی و عظمت، بهعنوان مهمترین محتوای شعر حافظ در دیوان او است اما وقتی نمیتوانیم این را به درستی به مخاطبمان معرفی کنیم، ادبیات و شعرمان ضربه میخورد. باید عشق را به درستی برای مخاطبمان معرفی کنیم.
البته این خود ما هستیم که باید عشق را به درستی بشناسیم و بدانیم عشق پدیده منفی نیست و با هوس متفاوت است.
عشق بزرگترین نعمت خداوند به آدمی است. اگر این موضوع را فهمیدیم و با آن کنار آمدیم حالا باید آن را به بقیه عرضه کنیم و آموزش دهیم. در گام بعد نیز باید بدانیم ادبیات ما مملو از مطالب عاشقانه است، بعد میبینید چه میزان در جذب مخاطب مؤثر است.
حافظ در بین شاعران و مفاخر ایران زمین چه جایگاهی دارد؟
اگر در طرف مقابل حافظ در این مقایسه سعدی باشد، این قیاس شبیه این است که بگوییم دریا زیباتر است یا کوه؟ این در حالی است که هر کدام زیبایی خاص خودش را دارد. وقتی شعر حافظ یا سعدی را میخوانم میبینیم بهواقع هیچ فرد یا شاعر دیگری بهتر این ایشان سخن و شعر نگفته است.
حافظ در زمانی متولد شد و شروع به سرودن شعر کرد که کمتر از یکصد سال از مرگ او میگذشت و در چنین وضعیتی حافظ چگونه باید شعر بسراید و سخن بگوید که سخنش مانا و ماندگار باشد و شناخته شود؟ از همین رو حافظ رندانه سرودن را برمیگزیند.
یکی از کارهایی که حافظ میکند این است که مفاهیمی را وارد غزل میکند که تا پیش از او ندیدهایم، اینها همه از معنا و محتوای عاشقانه برخوردار است کما اینکه از معنای غزل سخن عاشقانه برمیآید.
حافظ میخواهد در این عرصه حرفی برای گفتن داشته باشد. او رندانه مفاهیم و موضوعات دیگری را دستمایه شعر و غزل میکند. حافظ در غزل از مفاهیم سیاسی، اجتماعی و عارفانه سخن میگوید و بدون هیچ محدودیتی همه مفاهیم و موضوعاتی را که از نظر او جذاب است، از دریچه غزل مطرح میکند و میسراید.
ما انواع غزل را داریم؛ تاریخی، عارفانه، سیاسی، اجتماعی و عاشقانه اما در همه این موارد عشق هم وجود دارد و دیده میشود. گاهی حافظ دوپهلو و با ایهام حرف میزند. او مفاهیم تاریخی را بیان میکند اما نه با زبانی خشک و رسمی بلکه با مفاهیمی که پیش از این در غزل مطرح میشده را بیان میکند، اما با چاشنی عشق.
سیاست، عرفان، فرهنگ و دیگر مفاهیم مدنظر او با چاشنی عشق بیان میشوند. همینها باعث شده مردم به شعر او اقبال نشان دهند.
سخن و شعر پایانی؟
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است:
دلم رمیده لولیوَشیست شورانگیز
دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
نظر شما