به گزارش خبرنگار ایمنا، دوران هشت ساله دفاع مقدس، یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر است که بخش مهمی از هویت مردم این سرزمین را تشکیل میدهد. این دوران که منشأ رخدادهای زیادی در زندگی ایرانیان شد، سرشار از خاطرات فراوانی بوده که هنوز به بسیاری از این خاطرات پرداخته نشده است.
مجید یزدانی، یکی از رزمندگان نجفآبادی جنگ تحمیلی است که در دوران دفاع مقدس در لشکر ۸ نجف اشرف حضور داشته است. او که عکسهای بیشماری از آن دوران را با دوربین عکاسی خود به ثبت رسانده، به مناسبت هفته دفاع مقدس، تعدادی از این عکسها را به همراه روایت مربوط به آن عکس در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده است.
عملیات والفجر ۴، عباسآباد بانه
در زمان عملیات والفجر۴ که لشکر ۸ نجف اشرف در دو مدرسه در سقز و در دو مدرسه در شهر مرزی بانه مستقر شده بودند، بهداری لشکر نیز مقر خود را در منطقه عباسآباد بانه تشکیل داد.
مقر بهداری لشکر در کنار مقر جهاد سازندگی نجفآباد قرار داشت و زمانهایی که آتش دشمن سبک بود، نیروهای جهاد و بهداری در یک محوطه باز در کنار جنگلهای بلوط نماز جماعت را اقامه میکردند.
یک روز حین اقامه نماز ظهر و عصر هواپیماهای عراقی منطقه ما را بمباران کردند به طوری که راکتها و بمبهای این هواپیماها در نزدیک جایی که رزمندگان به خواندن نماز مشغول بودند، اصابت کرد، اما آنها بدون هیچ ترسی نمازشان را ادامه دادند.
در همین حمله چندین راکت به مخزنهای بنزین و گازوئیل مقر جهاد سازندگی نجفآباد و تدارکات لشکر اصابت کرد و در این لحظه ستونی عظیم از دود و آتش به هوا رفت، اما به غیر از چند مجروحیت جزئی، اتفاق ناگواری رخ نداد.
در همان روز حجتالاسلام محسن قرائتی میهمان رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف بود. آقای قرائتی به خاطر این که خودش اهل کاشان بود و همچنین برادرش یکی از پاسدارهای لشکر ۸ نجف اشرف بود، به مقر این لشکر در جبهه رفتوآمد داشت.
زمانی که یک فرد مسئول یا چهره شناخته شدهای به جبهه میآمد رزمندگان با او شوخی میکردند و سر به سر او میگذاشتند، آقای قرائتی هم از این قضیه مستثنی نبود. یک شب او سراغ سرویس بهداشتی را از بچهها گرفت که آنها آدرس را میدهند اما با رمز شب اشتباهی (در کردستان ازآنجاکه نیروهای کومله و دموکرات نیز حضور داشتند، از ترس اینکه آنها رزمندهها را غافلگیر نکنند بیرون از مقر، نگهبان گذاشته بودیم با یک رمز شب تا نگهبان متوجه شود که افرادی که در تاریکی شب در رفتوآمد هستند، آشنا هستند یا نه.)
نگهبان از آقای قرائتی رمز شب را میپرسد که او اشتباه جواب میدهد و این موضوع باعث میشود تا نگهبان به آقای قرائتی ایست دهد و رگبار هوایی بزند.
ازآنجاکه نگهبان در جریان این موضوع بود، بعد از مدتی قضیه را به آقای قرائتی میگوید که او در جواب گفته بود: امشب شما رزمندهها به جای عراقیها من را به کشتن میدهید.
بعد از این اتفاق او را به مقر بهداری لشکر آوردیم تا دادن یک چای آتشی، این موضوع را از دل او در بیاوریم، اما همان جا هم دست از شوخی برنداشتیم و من عمامهاش را برداشتم و کلاه خودم را بر سر او گذاشتم و این عکس مربوط به همان شب است.
نظر شما