به گزارش خبرنگار ایمنا، کودکان مکانی امنتر از آغوش والدین سراغ ندارند. دوری طولانیمدت برای آنها رنجآور است و همواره اضطراب جدایی دارند. برای سپردن آنان به مربی مهد کودک، آن هم برای چند ساعت محدود، باید ترفندهای متعددی را به یاری طلبید تا کمترین آسیب به کودک وارد شود؛ حتی اگر این جدایی تا زمان به دبستان رفتن کودک به تعویق بیفتد، باز هم احتمال بیقراریهای روزهای اول، وجود دارد.
اما وقتی این دوران پشت سر گذاشته میشود و کودک به دوران پرتلاطم نوجوانی وارد میشود؛ رابطه او با والدین دستخوش تغییرات میشود.
میل به گذراندن زمانهایی با گروه همسالان، نیازی غیرقابل انکار برای یک نوجوان است. او به دنبال یافتن الگو و همانندسازی در بین دوستان است. علاقههای افراطی و درگیری ذهنی در تمام ساعات شبانه روز، برای یک نوجوان تا حدی طبیعی و غیر قابل پیشگیری است.
اما وظیفه والدین در این مواقع چیست؟ آیا باید با این حس طبیعی، مقابله کنند؟ آیا باید خود را به زور به او تحمیل کنند و با بیان عباراتی مانند اینکه: «دیگر به من علاقهمند نیستی»، «دوستانت را به من ترجیح میدهی» و امثال این جملهها، او را با حس درونیاش دچار تضاد و تناقض کنند؟ یا بر عکس او را در اجتماع رها و به حال خود واگذار کنند تا به تنهایی، وارد دنیای پر راز و رمز اجتماع شود.
مسلم است که ممانعت از ورود نوجوان در گروه دوستان و ایجاد محدودیت برای او (اگر هم تا زمانی موفقیتآمیز باشد) باعث سرکوب شدن نیاز طبیعی در او میشود. این فرونشاندن موقتی خواهد بود و ممکن است در آینده منجر به رفتارهای ناهنجار و آسیبهای جبرانناپذیر برای نوجوان و اجتماع شود؛ از طرف دیگر رها کردن فرزندی که تازه دوران کودکی را پشت سر گذاشته و گامهای اولیه را در اجتماع برمیدارد؛ مسلماً راهکار مناسبی نیست. بنابراین باید راه میانهای را در پیش گرفت. نه رهاسازی بیقید و بند و بدون نظارت والدین و نه ممانعت از ورود نوجوان به محافل دوستان؛ بلکه خانواده باید نقش فعالانهای در باز کردن مسیری مطمئن پیش روی فرزندان، خود داشته باشند.
یک راهکار عملی در این مسیر، فراهم کردن زمینه برای ورود فرزندان در مجموعههای فرهنگی است. مجموعههایی مردمی در سطح شهر وجود دارد که معمولاً افرادی، بدون چشمداشت مادی، اداره آنها را در دست دارند. در این تشکلها گروههایی محدود تشکیل میشود؛ از گروه همسالان و فردی که چند سال بیشتر دارد، به عنوان رابط، تا مسئولان بالاتر مجموعه، سرگروهی آن را برعهده دارد. این سرگروهها معمولاً دستپروردههای چند سال قبل همین مجموعه هستند که اکنون در این حد قابل اعتمادند که با نظارت افراد پختهتر، نقش تربیتی در بین افراد زیرگروه خود داشته باشند.
رابطهای مجموعه از طرف دیگر با والدین ارتباط تنگاتنگی دارند و همواره نقطه نظر والدین را به مدیران بالاتر منتقل میکنند. و این ارتباط زمینهای را فراهم میکند تا خواستههای والدین که شاید به اقتضای سن فرزندان قابلیت انتقال و پذیرش مستقیم از طرف والدین را نداشته باشد؛ در سیاستگذاریهای کلی مجموعه در نظر گرفته شود. هر چند نفر از رابطان با مسئول بالاتری که سابقه و تجربه فرهنگی بیشتری دارد مرتبط هستند و راهکارهای لازم را هر چند وقت یکبار در ضمن جلساتی، دریافت میکنند.
در این اجتماع علاوه بر اینکه نوجوانان ما در محیطی که تا حد زیادی امنیت دارد قرار میگیرند و نیاز طبیعی حضور در جمع همسالان برای آنها برآورده میشود؛ آموزشهایی که نیاز این دوران است نیز با کمترین هزینه قابل ارائه است؛ چرا که این تشکلها با توجه به تعاملات اجتماعی زیادی که با فعالان فرهنگی و ورزشی و هنری دارند قابلیت ایجاد بسترهای لازم در این فعالیتها را دارند.
تفریحهای گروهی، بازدید از مکانهای فرهنگی و زیارتی، مشاوره و استعدادیابی اعضا از جمله فعالیتهای دیگری است که در این مجموعهها صورت میپذیرد. علاوه بر آن اردوهایی در نظر گرفته میشود که در آنها هم لذت معنوی هست و هم تفریح جسم؛ هم روحیه همکاری تقویت میشود و هم مهارت زندگی جمعی.
به عنوان مثال چندی بیش از طرف همه این تشکلها (مجموعه فرهنگیهای خواهران) در سطح شهر اصفهان، اردویی با عنوان دختران حاج قاسم به قصد زیارت سیدالشهدای مقاومت (شهید حاج قاسم سلیمانی) طرحریزی و انجام شد. ۳۳ دستگاه اتوبوس متشکل از دختران به همراه مادرانشان به سمت پایتخت مقاومت، شهر کرمان، رهسپار شدند و به زیارت آرامگاه و همچنین منزل این شهید بزرگوار که اکنون بیتالزهرا سلاماللهعلیها نام گرفته است نائل آمدند و به راستی حماسهای بزرگ خلق کردند.
سفری که مطمئناً خاطره آن سالهای سال در ذهن دختران و خانوادههای آنها در اصفهان و کرمان باقی خواهد ماند. امیدوارم از این ظرفیت عظیم بیش از پیش استفاده کنیم و حمایتهای مادی و معنوی خود را از این حرکت جهادی مردمی دریغ نکنیم.
یادداشت از: آزاده ابراهیمی فخاری
نظر شما