به گزارش خبرنگار ایمنا، قدمت و پیشینه مجسمهسازی بسیار بیشتر از معماری بوده است؛ زیرا انسان حتی در همان زمانی هم که درون غار میزیست و نمیتوانست به دست خود و برای خود سرپناهی بسازد، به ماورا میاندیشید و به دنبال تعالی ارتباط با آن بود. به این منظور او با برپایی مراسم آئینی و رابطهسازی با حقیقت ورای افراد و اشیا و امور بهزعم خود به نیروهای پنهان اما قدرتمند طبیعت ملحق میشد و خویشتن را در کنف حمایت ایشان قرار میداد. ساختن مجسمههای گوناگون و به کار گرفتن آنها در مراسم آئینی نیز در همین دوران آغاز شد. به عبارتی میتوان گفت که مجسمهسازی با نخستین مناسک معنایی انسان پیوند خورده است.
بنابراین پیش از آنکه معماری پا به عرصه وجود بگذارد و انسان دیدگاهی ساختمانی به حجم داشته باشد، رویکرد مفهومی به آن داشته است. معماری و مجسمهسازی، واحدهای بنیادین مشترک دارند و هر دو با فرم و فضا مرتبط هستند؛ اگرچه مجسمه بهوسیله فضا محدودشده و معماری، فضا را محدود میسازد اما اشتراک سکونتگرایانه این دو را نمیتوان انکار کرد. ما در معماری سکونت جسمانی اما در مجسمهسازی، سکونتی نمادین و مفهومی داریم.
مجسمه و تندیسسازی در فضای شهری همواره عنصر مهم فرهنگی و هنری بوده است بهگونهای اگر شاهد تقویت و تعالی فرهنگ و هنری در شهری هستیم بهواسطه طراحی مجسمهها و جانمایی آن بوده است که نمونه بارز آن را میتوان در دوره صفویه شاهد بود، اوج تعالی هنر مجسمهسازی در اسلام را میتوان در صفویه مشاهده کرد، هنری که باعث تقویت هویت مردم و بیانگر فرهنگ، رسوم و آئین آن منطقه بود ولی پرسش اساسی اینجا مطرح میشود که این هنر متعالی در شهر اصفهان، در چند قرن اخیر با چه تغییرات و آسیبهایی روبهرو بوده و آیا این هنر هنوز در شهر اصفهان در دوره تعالی خود به سر میبرد، از اینرو خبرنگار ایمنا گفتوگویی با محمدرضا مکارمی، عضو رسمی انجمن مجسمهسازی ایران انجام داده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
هنر مجسمهسازی چگونه هنری است و جایگاه آن در موقعیت کنونی جامعه کجا است؟
اگر بخواهیم مجسمهسازی را در معنای عام و فراگیری تعریف کنیم تا با مصادیق خود، در واقعیت تطابق داشته باشد، باید گفت، مجسمهسازی به معنای پیکرهسازی، تندیسگری و ساخت بدن موجودات واقعی یا خیالی نیست، مجسمهسازی را میتوان ساخت حجمهایی دانست که در مختصات سه بعد Y, X و Z، در فضای واقعی یا فضای مجازی قابل اجرا است، بهاینترتیب ساخت یک ساختمان در رشته معماری، ساخت اتومبیل و لوازمخانگی در عرصه صنعت، و پدید آوردن یک گلدان یا صراحی در رشته صنایعدستی، همگی جزئی از پراتیک حجمسازانه محسوب میشوند، با این تفاوت که در هنر حجمسازی و مجسمهسازی دغدغههای کاربردی و عملکردی (فونکسیونل) کمترین اولویت یا اولویتی ندارد، و در دیگر اصناف و حرف، از جمله معماری و صنعت، جنبههای عملکردی احجام سهبعدی، بر ابعاد زیباشناختی ترجیح داده میشود.
هرچند اولویت دادن بهسویههای کاربردی در معماری و صنعت، اگر منجر به حذف وجوه زیباشناختی شود، بهطور معمول تأثیرات بسیار نامطلوبی در نتیجه کار خواهد گذاشت و موجب ضعف در عملکرد هم میشود. البته شباهتها و تفاوتهای این دو ساخت را باید در جای دیگر توضیح داد و بهطور مبسوط آنها را بررسی کرد؛ اما در مجموع و بهطور خلاصه میتوان گفت، اهمیت و توجه به هنر مجسمهسازی و حجمسازی در دنیای امروز، بهمراتب بیش از آن چیزی است که بهطور معمول در اذهان عمومی و حتی خواص جامعه تصور میشود، این هنر بهعنوان فعالیتی بنیادین با متن زندگی همه مردم دنیا آمیخته است و جامعه ایران هم خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر حرکت و موجی که در نهاد این رشته فراموششده نهفته است، در بیخبری و ناخودآگاهی با آن در ارتباط هستند.
شاید اگر بخواهیم این رشته هنری را با دیگر شئونات زندگی که به هر شکل ممکنی با اشیا و اجسام ساخته بشر در ارتباط است، در نسبت قرار دهیم، بتوان گفت، نسبت هنر حجمسازی به صنعت، معماری و شهرسازی که فضای تمدنی ما را میسازد، مثل نسبت الفبا به شعر، رمان و فلسفه است که فضای فرهنگی ما را پدید آورده است. اگر طراحان صنعتی، طراحان معماری و شهرسازی الف با تای حجم سازی و مجسمهسازی را بهدرستی بدانند و مبانی و اصول هنرهای تجسمی در ذهنشان ملکه شده باشد، بهدشواری کارهای بیقواره و زشت از زیردستشان بیرون میآید و شاکله و پیکره محصولاتشان قوام و زیبایی لازم را برای رونق بخشیدن به کسبوکارشان پیدا میکند.
این اتفاق در دوره متفاوت صفویه برای شهر اصفهان رقم خورد و سیاستگذاری و مدیریت شهر در دست راهبلدانی قرار گرفت که نهتنها به طریق اولی هنرهای زمان خود را میشناختند، بلکه خود هنرمندان بزرگی بودند، که هنوز که هنوز است، مردم این شهر از چکامههای خامه زرین هنرشان بهرههای مادی و معنوی فراوانی میبرند، مدیران آن زمان خوب میدانستند، چه کسی را برای چهکاری ساختهاند، و کار را خیلی ساده به کاردان میسپردند.
کلنجار با نیتهای خوب و روشهای بد!
اما متأسفانه در عصر حاضر باوجود همه ادعاها و شعارهایی که میدهیم، اغلب، راهها را اشتباه طی میکنیم که اگر درست طی میشد باید به خروجیهای قابلتوجه میرسیدیم. البته آمارهای واقعی این را نمیگوید، ما بهعنوان کشوری بسیار ثروتمند، به دلیل خام فروشی، خام پروری و استفاده ناشیانه از امکانات، و در اینجا از احجام معمارانه و ضعف در طراحی و حجم سازی، اقدامات موفقی در محصولات صنعتی، و معماری خود نسبت به گذشته خودمان و در زمان حاضر نسبت به دیگر کشورهای توسعهیافته نداریم، اگر به پیرامون خودمان در اصفهان نگاه کنیم، شاهد پروژههای بزرگی هستیم که فکرهای کوچکی پشت آنها بوده است، در عینحال با نیتهای خوب و روشهای بد، همواره در کلنجار هستیم.
شگفت اینکه تفاوتی هم بین بخش دولتی، خصوصی و مردمی نیست، اکنون که با شما صحبت میکنم بعضی از این پروژههای ناکارآمد یا در حال اجرا و تکمیل شدن هستند، یا طرحها و نقشه بعضی از آنها در حال تصویب یا تأیید شدن است. امروزه بیشتر ابر پروژهها در شهر اصفهان همچون زگیل پیکره این شهر را نازیبا کردهاند و با هیچ بزکی هم نمیتوان آنها را پنهان کرد، بههرحال بسیار دیرهنگام به این فکر افتادهایم که برای رونق کسبوکار در همه زمینهها به طراحی خلاقانه و شناخت درست احجام مبادرت ورزیم. البته پیشنیاز کار نافع، نافذ و کارگشا، شناخت هنرهای تجسمی و بخصوص هنر مجسمهسازی و حجم سازی است، کارها و پروژهها وقتی در مسیر صحیح خود قرار میگیرند، که آغازکنندگان طرح، یعنی طراحان آن ذهنهای چابک و پروردهای داشته باشند که با مقولات زیبایی شناختی و هنری اشباعشده باشند و نگاهشان در قد و قامت پروژهای که در دست دارند رشد کرده باشد.
بههرحال ما با وجود داشتن تاریخ غنی، جغرافیای وسیع و در اختیار داشتن منابع انسانی و طبیعی کافی، از نظر محصولات با کیفیت و زیبای صنعتی و ایجاد بناهای فاخر در محاق ماندهایم، فاصله کشورمان در این موارد با دیگر کشورها بسیار زیاد است، چراکه ضعف بزرگ و اساسی ما فقر طراحی، فقر حجم شناسی و حجم پردازی است که همه آنها منشعب از هنر مجسمهسازی و پرورش خلاقانه ذهن هنرمندانه است، لذا هنر مجسمهسازی را میتوان گستره و زمینه اصلی پرورش نگاههای زیباشناختی در دیگر رشتههای سرنوشتساز در عرصه معماری، شهرسازی و صنعت دانست، از دید اقتصاددانان بزرگ، همه اینها موتور محرک اصلی توسعه و رونق اقتصادی محسوب میشود، که منجر به رفع فقر و محرومیت از جامعه میشود، لذا برای رسیدن به جامعهای بانشاط از حیث رشد اجتماعی و اقتصادی، اگر در مبنای کار، یعنی طراحی درست و زیبا و حجم پردازی خلاقانه حرکتهای درستی صورت نگیرد، نباید انتظار گشایشهای اقتصادی و همراستای آن رشد فرهنگی و معنوی جامعه را داشت.
به تاریخ اشاره کردید؛ تاریخچه مجسمهسازی و استفاده از آن در شهر اصفهان به چه زمانی برمیگردد؟
اگر بخواهیم با تعریف خاص و محدود از مجسمهسازی، یعنی ساخت پیکره و تندیس، تاریخ اصفهان را واکاوی کنیم، به موارد چشمگیری از هنر مجسمهسازی برخورد نمیکنیم، شاید شاخصترین مجسمهها مربوط به ستونکهای اطراف حوض بزرگ چهلستون باشد، که البته جای اصلی آنها مربوط به کاخ آینهخانه و بخش اندرونی آن به نام (عمارت خلوت) باشد، این چهار حجم زیبا، نمادی از آناهیتا الهه آب هستند که پس از انتقال، در چهارگوشه حوض بزرگ چهلستون نصبشده است.
این اثر نمونه بسیار خلاقانه، زیبا و متناسبی از ترکیب چهار فیگور انسانی است که در اشل طبیعی ساختهشده و در حالتی آئینی، سر شیری را روی شانه خود گرفتهاند، ترکیب این مجسمهها با حجمهای تراشیده شده سنگی که با الهام از فرم آرکهای موجود در سنت معماری اصفهان کلیت کار را ساخته است، با توجه به عملکرد زیرستونی بودنشان، پیوند تجسمی زیبایی میان معماری و مجسمهسازی به وجود آوردهاند. طراحی پیچیده و خلاقانه این حجم، هنوز تازگی و زیبایی خود را با حسی مخصوص اصفهان بهعنوان یک اثر ترکیبی اصیل حفظ کرده است.
همچنین زیرستونهای شیرنشانی که به شکل خلاقانه، محلی برای افراشتن چهارستون، در چهار زاویه آبنمای فضای میانی رواق چهلستون نصبشده است، از معدود آثاری است که تاکنون ما از تاریخ کهن اصفهان سراغ داریم و بیش از این آثار قابلتوجهی که ارزش تاریخی و هنری داشته باشد به دستمان نرسیده است. پس از این دوره نیز، گسستی نسبتاً طولانی در هنر مجسمهسازی اصفهان ایجاد شد، که تا زمان احداث هنرستان هنرهای زیبای اصفهان در دهه ۱۳۱۰ و به دنبال آن تأسیس رشته مجسمهسازی در دهه سی قرن گذشته، فعالیتی بهعنوان مجسمهسازی به معنای پیکره سازی نداشتیم.
هرچند که درباره حجمسازی، با تکنیکهای زدودنی، تکنیکهای افزودنی و تکنیکهای کوبیدنی همواره در رشتههای سنگتراشی، سفالگری و مسگری، در همه دورهها اصفهان قطب سازندگی احجام بوده و آثار زیبایی در رشتههای گوناگون خلق شده است؛ اما در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان امر آموزش مجسمهسازی دنبال میشد، نه با اجازه از حرفهای، آنهم در حوزه هنر شهری. پس از انقلاب نیز، با بازگشت هنرمندانی که در غیابی طولانی در خارج از کشور به سر میبردند، و در دوران انقلاب و جنگ، از فضای پرتلاطم و مالامال از فشار و تنش دور بودند، به یمن آرامشی که در دوران صلح فراهم آمد با عافیت از سفر بازگشتند و در اصفهان در تعاملی بسیار سمپاتیک و دوستانه با مدیران وقت شهرداری، بیدغدغه تعداد قابلتوجهی از تندیسها و سردیسهای برنزی از مشاهیر اصفهان را سفارش گرفتند و ساختند.
نفس این حرکت برای کار هنر مجسمهسازی با تعریف حداقلی که از این هنر بیان کردیم، حرکتی مثبت بود، اما شکل و روش تحقق آن، از حیث ایجاد دایره بستهای که در انحصار دهساله چند نفر بود، بهارخوابترین دوره مجسمهسازی را برای شهر اصفهان رقم زد، و این آغاز را که میتوانست خیلی بهتر از اینها باشد، با گذاشتن خشتهای اولیه، کج پیش برد، چراکه از همان ابتدا با غیاب آثار با کیفیت و فاخری که در شأن اصفهان باشد، رویه نصب آثار ضعیف و بیکیفیت با آن تعریف و تلقی حداقلی که از هنر مجسمهسازی شهری در اذهان بود ادامه یافت. یکی از علتهای مهم نصب نشدن کارهای خلاقانه، فاخر و زیبا در دورههای بعد که قریب سی سال به طول انجامید.
حاکمیت سلایق تیم کارشناسی واحدی بود که با محوریت دو سه نفر سلیقههای جدید و متفاوت را نمیپذیرفتند، این کارشناسان که بعضی از آنها در طول همه این سالها بهعنوان مشاور- مجری، مشاور-مدیر، فرمان زیباسازی اصفهان را نزدیک به سه دهه در اختیار داشتند، خیلی علاقهای نداشتند تا کارهایی بهتر و پختهتر از کارهای قبلی که میتوانست بر غنای مبلمان شهری اصفهان بیفزاید، به شهر اضافه گردد. بههر حال در این مورد مباحث گوناگونی مطرح است که باید بهصورت جزئیتر و با مستندات تاریخی گزارشی درباره آن تهیه شود.
مجسمهها چه نقشی در توسعه فرهنگ و هنر شهر دارند؟
مجسمهسازی در معنای فراگیر آن علاوه بر تأثیرات فرهنگی، آثار تمدنی گستردهای نیز دارد که در مجموع موجب ارتقا کیفیت وسایل، اثاثیه و ابزارهای زندگی ما میشود، برای اینکه مثال ملموستری زده باشم، به طراحی اتومبیل بنز و نسبت آن باهنرهای تجسمی اشاره میکنم، شما میدانید که بهترین طراحان اتومبیل بنز کسانی هستند که ذوق و قریحه ذاتیشان را در سایه آموختن و پرورش یافتن در آموزشگاهها و مدارس بزرگی هنری همچون مدرسه باهاوس، آکادمی هنر دوسلدورف، لایپزیگ و دیگر مراکز معتبر هنری در اقصی نقاط جهان به دست آوردهاند، آنها سلیقهشان را در خدمت حرفه و مهارتشان بهکار بستهاند و همواره به تربیت و پروردن سلیقه خود همت گماردهاند، بنابراین اتومبیل بنز اگرچه جسم از خروجی خط تاماد کمپانی بنز بیرون آمده، اما روح زیبایی شناختی آن از درگاه مدرسههای هنری به پرواز درآمده است.
شما وقتی مجسمههایی با مؤلفههای هنری ارزشمند در شهر نصب میکنید، در حقیقت سلایق مردم را ارتقا میبخشید، وقتی میگوئیم سلیقه، یعنی کلیتی پیچیده و سرنوشتساز که سبب افزایش کیفیت زندگی در ابعاد مختلف اجتماعی و فردی میشود، سلایق پرورش نیافته همچون غذای خام ممکن است، اختلالی در هاضمه انسان به وجود آورد و شرایط مطلوب و نرمال را نامتعادل کند، بر همین سیاق آثار هنری که از مرتبه تمرین و مشق گذشتهاند و بهاصطلاح قدمای خوشنویسی به مرحله نقل و خلاقیت رسیدهاند، سلیقه شهروندان را از ترازی به ترازی بالاتر استعلا میبخشد، امری که بخش مهمی از تلاش معاش همه انسانها، در مسیر تحقق آن است.
شما کار مهندسی را در نظر داشته باشید که هرچند باسواد و باتجربه، اگر دچار بدسلیقگی باشد چه رفتاری با بهترین و زیباترین مصالح خواهد داشت، و ما شاهد چه ساختمانی خواهیم بود، همین امر در مورد مدیریت شهری و اساس مدیریت در همه اصناف مصداق دارد، امروزه در جهان آنچه تضمینکننده کیفیت در زوایای مختلف زندگی است فقط محدود به دانش و تجربه مدیریت نیست و سلیقه نقشی تعیینکننده و سرنوشتساز در امر مدیریت دارد، بههرحال آثار هنری و از جمله مجسمهسازی به طریق آشکار و پنهان بر توسعه فرهنگ و هنر در شهر تأثیر میگذارد.
کدام فرهنگ و هنری باعث شده است که اصفهان، نسبت به سایر مناطق (از قدیم تاکنون) در فضای شهری از معماری بهره بگیرد؟
یکی از مهمترین تشخصهای شهر اصفهان، تمرکز و انباشت آثار معماری مهم و فاخر از دورههای مختلف تاریخی است که در ارتباط با ویژگیها و زیباییهای این آثار نوشتههای فراوانی نگاشتهاند، که بیشتر حالتهای گزارش گونه تاریخی دارد، البته انعکاس وجوه تاریخی و توجه به رویدادهای گذشته در جای خود ارزشمند است، اما برای پاسخ دادن به پرسش شما باید به زوایای دیگری از شهر اصفهان بپردازم که خیلی کم به آن توجه شده است.
اصفهان و بهویژه اصفهان تاریخی، شهری ساختارمند و منسجم است، که انسجام آن، منبعث از نظریههای مبتنی بر اندیشههای سنتگرایانه ای است که در آن اندیشهها، تعریف و تبیین ساختار جهان، بهگونهای توضیح دادهشده است که شباهت و تناظری درونی میان هر جز آن، با کل وجود دارد، این الگوی نظری، نسبت جز با کل، همان مفهومی است که الهامبخش هنرمندان مختلف برای خلق آثار هنریشان در رشتههای گوناگون هنرهای سنتی بوده است، بهعنوان نمونه معماران دوران کهن با ایجاد یک چهارپایه و یک سقف، به الگوی چهارطاقی رسیدند که این چهارطاقی را میتوان کوچکترین واحد ساختاری در معماری کلاسیک دانست، این واحد ساختاری در ترکیببندیهای مختلف آثار معماری اصفهان توانسته، کلیت یک صحن یا شبستان را در چیدمانی جدول گونه به وجود آورد، و یک بازار و یا یک پل را در ترکیبی خطی به وجود آورد، و یا با تغییراتی در اشل و اندازه، بهعنوان یک بنای عظیم ساختاری همچون مسجد شیخ لطفالله به وجود آورد.
اما این واحد ساختاری، یعنی چهارطاقی، در خلاصهترین شکل خود، از چهارگوشهای حجم یک تشکیلشده که شامل یکچهارم گنبد که از یک ترک گنبد چهارقاچ شده همراه با یک ستون متصل به وجود آمده است، و قطعهای ویژه را ساخته که در حقیقت کوچکترین حجم ساختاری در معماری سنتی ما محسوب میشود، بنابراین بیسبب نیست که همواره پیوندی درونی میان معماری و احجام اصلی وجود دارد، از اینرو حجم کره همچون گنبدها، حجم مکعب مثل فضای چهارگوش زیر گنبد، حجم استوانه و مخروط همچون منارهها و گلدستهها و حجم هرم بهسان گنبدهای رک بهراحتی در معماری اصفهان دیده میشود.
اصفهان از معدود شهرهای تاریخی در جهان است که مملو از احجام ناب هندسی با واحدهای اندازهگیری ملهم از پیکر انسان همچون، واحدهای مشت، وجب، بند و پا است، که در کنف ملاحظات زیباشناختی متکی به خوانش ایرانی اسلامی از آموزههای زیباشناختی معطوف به ترجمان اندیشههای ارسطویی، همچون مفاهیم تضاد، وحدت و هارمونی و اندیشههای مثل گرایانه افلاطونی (صورتی در زیر دارد)، صورتبندی شده، بنابراین شهری که آثار معماری فاخرش چیزی جز این احجام تندیسگون نیست، با آغوش باز از مجسمهها و احجام امروز و آینده باید استقبال کند و اسیر سحر زیباییهای افسون کننده اصفهان تاریخی که مربوط به گذشته این شهر است نشود، تا از این رهگذر بتوان راههای تازهای را بهسوی اصفهان معاصر و آینده گشود.
در جانمایی درست مجسمهها باید چه نکاتی رعایت شود؟
برای جانمایی مناسب مجسمهها و حجمهای شهری، فاکتورهای متعددی باید مدنظر قرار گیرد، مهمترین موارد آن شامل سنخیت و موضوعیت کار با محل نصب به لحاظ تاریخی، اجتماعی، محتوایی و شکلی است، البته این مورد بسته به جنبههای سبکشناسی مجسمه با ملاحظات خاص خود تعریف میشود، اما جدا از بحث محتوایی، از نظر فیزیکی و هندسی باید به مواردی همچون کنترل اشل، زوایا و وسعت دید مخاطبان از جهتهای مختلف نسبت به مجسمه، مسیرهای تردد سواره، پیاده (سیرکولیشن) فضای تنفس و محدود استقرار مجسمه، تراز قرارگیری مجسمه، سمت و جهت قرارگیری مجسمه یا حجم، ملاحظات مربوط به جهت تابش نور خورشید و موارد ویژه لوکیشن، که مربوط به مختصات منحصربهفرد جانمایی است پردازش شود.
مجسمهها و تندیسهای شهری در اصفهان با چه آسیبهایی روبرو هستند و چه نقدهایی به آن وارد است؟
یکی از مؤلفههای اساسی برای رسیدن به آثار ارزشمند و تأثیرگذار در عرصه هنر شهری، مطالبه و درخواست سفارشدهنده به سفارشگیرنده یعنی هنرمند است، در چنین رابطهای هر چقدر اصل سفارش مبتنی بر خواستهای کارشناسی شده و قابلتوجه باشد و مبنای سفارش جدیتر و حرفهایتر باشد، نتیجه کار بهتر خواهد بود، موارد مهم دیگر شامل مدتزمان ساخت، ارزیابی منصفانه و تخصصی برآورد قیمت، حفظ جایگاه و منزلت هنرمند، در مراحل مختلف کار، بخصوص پروسه عقد قرارداد و پرداختها که شأن هنرمند حفظ شود، انتخاب مواد اولیه مناسب و مرغوب، و اعتلا و ارتقای فرهنگ مناسب کار کردن با هنرمندان، در مجموع بر کیفیت کار تأثیر تعیینکنندهای میگذارد، از سوی دیگر بها دادن به استعدادهای نوظهوری که به سطح حرفهای قابل رسیدهاند، حائز اهمیت است.
پذیرش طرحهای پخته و پرداخته از سوی هنرمندان خلاق پیشکسوتی که دلیل انتخاب اثرشان نام و امضایشان نباشد و ارزشهای هنری و تجسمی، عامل انتخابشان واقع شود، از سوی دیگر باید تعادلی میان آثار کوچک، متوسط، بزرگ و فاخر وجود داشته باشد، تا شهر ناگهان با تعداد پرشمار کارهای متوسط و ضعیف مواجه نشود.
یکی دیگر از آسیبهای جدی واردشده بر پیکره زیباسازی اصفهان که بازخوردهای بسیار منفی برای شهر دارد، استفاده از کارهای تکراری و نامطلوبی است که از منابع اینترنتی اخذ میشود. در این فقره با بستن شمشیر از رو، به جنگ با هویت، اصالت و نجابت شهر میرویم، بنابراین مدیریت شهری باید در یک حرکت اصلاحی و ویرایشی نسبت به زدودن این عناصر که به وجهه شهر آسیب شدیدی زده و در بلندمدت خسارتهای فرهنگی بیشتری به آن وارد میکند اقدام کند.
این آثار عاریتی جز مخدوش کردن شخصیت وزین و زیبای اصفهان و زشت کردن چهره آن کاری از دستش بر نمیآید، و کاری ضد گردشگری هم بهحساب محسوب میشود، از سوی دیگر آثاری که منبعث از اختلالات روانی و جنبههای شخصی و خصوصی هنرمند است، جایی در هنر شهری ندارد، چراکه طیف گسترده و متنوع شهروندان نیاز به انرژیهای مثبت، الهامبخش، شورانگیز، صلحطلبانه و دلانگیز دارند، و لذا کارهای شخصیتر که بازتاب اختلال احوالات درونی و باورهای خاص و افراطی هنرمند است جایگاه نمایش آن در گالریها، موزهها و فضاهای خصوصیتر است.
فضاهای عمومی شهر محلی برای نمایش ضعفهای تکنیکی و فنی هنرمندان غیرحرفهای نیست، برای این منظور سایتهای موقت در جایگاههای خاص میتواند محلی برای نمایش موقت آثار هنرمندان غیرحرفهای باشد تا بهتدریج پلههای رشد و ترقی را برای رسیدن به جایگاه حرفهای خود بیابند. البته سرجمع رعایت کردن این موارد نباید منجر به ایجاد فضایی پاستوریزه و تصنعی شود؛ اما هیچیک از موارد بالا با اهمیتتر از جمع هیئتهای کارشناسانه نیست، کارشناسان حوزه زیباسازی باید از ویژگیها منحصربهفردی برخوردار باشند و مهمترین آن اینکه شخصیتهایی جامعالاطراف و بهروز باشند و در کمال اعتدال با رویکردی منصفانه و باشهامت نظرات کارشناسی خود را ابراز کنند، و دغدغه اصلیشان ارتقای فضای کیفی شهر در حوزه مأموریت خود باشند.
بهتازگی به مجسمه میرزا کوچکخان جنگلی نقدهایی واردشده، نظر شما در این مورد چیست؟
در میان هنرها، یکی از دشوارترین و تخصصیترین نقدها، مربوط به هنرهای تجسمی است، هنر شهری نیز از این قاعده مستثنی نیست، با این تفاوت که آثار تجسمی مربوط به حوزه هنر شهری، با آثاری که در گالریها و موزهها نمایش داده میشود، متفاوت است. همچنین معنای صحیح نقد، یعنی سنجش و تجزیه و تحلیل یک اثر هنری در مسیر کشف افقها و لایههای دنیای اثر، با توجه به موارد تخصصی، معیار یک نقد ارزشمند است، بنابراین صرف اظهارنظرهای ساده و نسنجیده ناشی از بروز احساسات آنی، که به شکلی ابتدایی و خام بیان میشود، نامعتبر و خالی از ارزش فرهنگی، رسانهای و فنی است. بخصوص اگر این واکنشها با الفاظ نامناسب و ادبیات سخیف بیان شود ارتباطی با نقد ندارد و نق قلمداد میشود و مبین تنگناها و سویههای شناختی گوینده و نویسنده آن است، لذا بیش از آنکه قوت و ضعف اثر و توانمندیها و نیت خالق اثر را به چالش بکشد، بضاعت گوینده را زیر سوال میبرد.
مجسمه اسب و سوار فعلی که به نام میرزا کوچکخان جنگلی در پارک میرزا کوچکخان نصبشده، در گذشته برای شخصیت تاریخی بزرگمهر حکیم طراحی و ساختهشده بود، که به دلیل تغییرات مدیریتی و برخی ملاحظات، تصمیم جمع مدیران جدید بر این شد، که مجسمه بزرگمهر با تغییراتی که در برخی از اجزا آن صورت گرفت، به مجسمه میرزا کوچکخان تبدیل شود، لذا این تغییر بسیار دشوار، بهعنوان عملیاتی نادر و کمنظیر که به گفته کارشناسان مطرح در رشته مجسمهسازی بهگونهای صورت پذیرفت که به لحاظ حرفهای از نظر جنبههای آموزشی واجد ارزشهای دانشگاهی بود، این تغییر و تبدیل چنان بود که اگر خود من آن را برای دیگران توضیح نمیدادم، حتی مجسمهسازان باتجربه هم متوجه آن نمیشدند.
بنابراین این تغییرات پیشبینینشده، مجسمه را واجد سابقه و سناریویی کرد، که بر جذابیتهای آن افزود، چراکه بهندرت برای هر اثری چنین اتفاقی میافتد تا تهدیدات را در بستری سالم به فرصت تبدیل کند.
بیشباهت به مجسمههای شرق و غرب
از این حواشی که بگذریم، روشی که ما برای ساخت این مجسمه در پیش گرفتیم، آمیزهای از سبک کلاسیک با پردازشی هندسی و معطوف به حجمهای استریلیزه بود که ریشه در توجه خاص به گنجینه محدود مجسمهها و نقش برجستههای اسب و سوار در هنر ایران باستان، از جمله نقش برجسته (نبرد اودسا و حجاریهای تخت جمشید) داشت، علاوه بر این، تلاش من بر آن بود با رعایت تناسباندام اسب، با الهام از نژاد اسبهای اصیل ایرانی، و با ملحوظ داشتن یک پردازش هندسی لطیف، نگاهی معاصر و مدرن به این مجسمه فیگوراتیو داشته باشم، از دیگر سو سعی کردم سرجمع این موارد، اثر را باوجود شباهتهای ظاهری که ممکن است با مجسمههای پرشماری که از اسب و سوار در دیگر کشورها داشته باشد، از نظر امپرسیون و بازخورد کلی، حسی ایرانی با اتکا به خاطرات تجسمی خودمان بدهد، و لذا سازوکاری را در پیش گرفتم تا جای ممکن هیچ تناظر و شباهتی با مجسمههای غربی یا شرقی که از سوار و اسب ساختهشده، نداشته باشد.
برای این منظور، با وجود شباهتهای فیزیکی، از تجارب حرفهای گذشته و توشه ناچیزی که در انبان خود داشتم تا حد مقدور بهره گرفتم که به یک مجسمه بابیان تجسمی کماکان شخصیتری برسم، تا چه قبول افتد و که در نظر آید. از نظر زیباشناختی نیز ویژگیهای این اثر را میتوان در موارد زیر بیان کرد: توزیع حجمهای جزئی نظیر چین و شکن لباس برای ایجاد سایهروشن و تحرک بصری لازم، جایگیری حجمهای دستوپا، حالت آنها، نحوه قرارگیری سوار بر اسب، و القای کاراکتر درونی این شخصیت تاریخی، ترکیببندی حرکات با حفظ تناسبات صحیح، و قوس و کمان نرمی که در کل پیکره اسب با حساسیت توزیعشده تا با شکستن تقارن در قسمتهای سینه و شکم مجسمه اسب، حسی دلپذیرتر از آن القا شود، همچنین با اعمال دغدغههای زیباشناختی، فعالیتهایی صورت پذیرفت تا در عین سادگی، این اثر واجد پیچیدگیهای پنهانی گردد تا بهعنوان شاخصهای دیگر، تجربه بصری دلپذیرتری در مخاطب پدید آورد.
همچنین با توجه به انتقادی که از حالت قرارگیری پاهای این مجسمه در رسانهها منتشر شد، باید متذکر شوم بهکارگیری نمادها و نشانهها در فرهنگهای مختلف، تعابیر و معانی متفاوتی دارد، به عنوان نمونه حالت قرارگیری پاهای اسب که اگر یکی از آنها بالا باشد یعنی سوارش زخمی شده است، اگر دوپایش بالا باشد یعنی سوارش کشتهشده، و اگر هر چهار دست و پایش بر زمین باشد به این معنا است که سوارش به مرگ طبیعی مرده است، در فرهنگ آمریکایی و بریتانیایی واجد معنای مخصوص به خود است، و امری جهانشمول و فراگیر نیست، ضمن اینکه هنرمند با خوانش شخصی خود مجاز به عدول از این کلیشهها و عبور از این قوانین نانوشته و اعتباری است و بنا به ضرورتهای تجسمی و هنری میتواند از این محدودیتها عبور کند.
البته فردی که اهل مطالعه باشد و با زندگی نامه میرزا کوچکخان آشنایی داشته باشد، میداند که این شخصیت در جریان مبارزه وقتی بهاتفاق دستیار آلمانی خودش از دست دشمنان در ۱۰ شبانهروز در جنگلهای تالش پنهان شد، بهتدریج از عوارض گرسنگی و سرما که منجر به یخزدگی آنها شد، از دنیا رفت، و اگر نماد وارداتی و اعتباری بالا بودن یکی از پاهای اسب را مؤید مجروح شدن سوار آن در طی جنگ بدانیم، تطابق این نماد با زندگی میرزا کوچک خان که دچار جراحت و عارضه یخزدگی شده بود هیچ منافاتی با بالا قرار گرفتن یکی از پاهای مجسمه اسب ندارد؛ بنابراین خامنگری و سادهاندیشی است اگر کار هنری را در چارچوب تنگ این اظهارنظرهای عامیانه محدود کنیم.
شاخصه دیگر این اثر، ارتفاع هشت متری مجسمه است که با حفظ رکورد و کنترل تناسبات، از نظر فنی مهارت و توانمندی هر مجسمهساز حرفهای و با تجربه را هم به چالش میکشد، گو اینکه نمونههای مجسمه سوار و اسبی که تاکنون در ایران ساختهشده همواره کمتر از شش متر ارتفاع داشته، که بهجز یکی دو مجسمه سوار و اسب که در حدود چهارتا پنجمتر بوده، بقیه از کیفیت بسیار نازلی برخوردار هستند، بههرحال هر اثر، واجد ضعف و قوتهای مربوط به خود است، که این مجسمه هم از این قاعده مستثنا نیست، اما با توجه به شناختی که از دنیای مجسمهسازی امروز در دنیا داریم، تلاش فراوانی صورت گرفت تا مجسمه میرزا کوچکخان جنگلی اصفهان از نظر ارزشهای تجسمی با شاخصههای ویژه در سطح کارهای بینالمللی طراحی و ساخته شود که امیدوارم این امر تا حدودی محقق شده باشد.
همچنین از منظر روانشناسی اجتماعی با توجه به تحرک و انرژی مثبتی که مجسمهها در سایز و اشل بزرگ در مخاطب ایجاد میکنند، و موجب سرزندگی و احساس عظمت در شهروندان میشود، مجسمهسازی معاصر در بیشتر کشورهای دنیا با اتخاذ نظرات کارشناسی به سمت ساخت مجسمههای بزرگ و خیلی بزرگ حرکت میکنند، و لذا جایگیری این مجسمه در موقعیت فعلی و در آبنمای بزرگ پارک میرزا کوچکخان که ازنظر قطر هماندازه آبنمای میدان بزرگمهر است و محدوده آن با درختان پارک محصورشده و حس جنگلی به آن داده است از نظر محتوا با جانمایی فعلی مجسمه میرزا سنخیت دارد و نمیتوان برحسب سلیقه شخصی و بدون پشتوانه کارشناسی شده بر آن خرده گرفت.
بههرحال با یک جستجوی ساده در فضای مجازی میتوان مصادیق مختلف ساخت و نصب مجسمههای بزرگ را در کلانشهرهایی که در امر زیباسازی پایدار بهعنوان گونهای سرمایهگذاری ارزانقیمت و در عینحال مؤثر در امر جذب گردشگران داخلی و خارجی تلاش کردهاند را مشاهده کرد.
گفتوگو از: کورش دیباج، خبرنگار سرویس فرهنگوهنر خبرگزاری ایمنا
نظر شما