جلوه دنیا در اشعار ناصر خسرو

ناصرخسرو قبادیانی، حکیم، فیلسوف و اندیشمند بزرگی است که بر اثر تحول روحی که در او ایجاد شد، تأثیر شگفتی در تاریخ ادبیات ایران گذاشت. در میان شاعران فارسی‌، کمتر شاعری را می‌توان یافت که به اندازه وی به دنیا و مترادفات آن توجه کرده و مستقیم یا غیرمستقیم آن را دستمایه شعرسرایی خود قرار داده باشد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، بیشتر قصاید این شاعر برجسته در نکوهش دنیا سروده شده است. انعکاس چهره دنیا در دیوان ناصرخسرو، یکی از مضامین اصلی و تکرار شونده شعر اوست. دنیایی که شاعر به تصویر می‌کشد، چشمه‌اش شور و آبش تیره است؛ چون سایه زودگذر و چون سراب فریبنده است.

ناصرخسرو در اشعار خود دنیا را به دیو، جانوران و مظاهر بی‌جان طبیعت تشبیه کرده و برای جلوه‌های فریبندگی، بی‌رحمی و ناپایداری دنیا از مشبه‌به‌های گوناگونی استفاده کرده است. ترکیبات تشبیهی و استعاری مربوط به دنیا علاوه بر قدرت خلاقیت وی در ترکیب‌سازی، تسلط این شاعر بزرگ را به زبان و ادب فارسی نشان می‌دهد.

دیدگاه منفی نسبت به دنیا

ناصرخسرو در دیوان اشعار خود، اغلب از دنیا به بدی یاد می‌کند و توجه به آن را مایه غفلت آدمی می‌داند. نگرش منفی نسبت به دنیا مخصوص ناصرخسرو نیست بلکه بیشتر شاعران از بی‌وفایی روزگار گلایه کرده‌اند اما آنچه شعر این شاعر حکیم را متفاوت می‌کند شکایت صرف نیست بلکه حسرت‌ها و شیون‌های وی علاوه بر ناکامی‌های فردی، بازگوکننده ستیزه بی‌امان شاعر در برابر حاکمان ظالم و ستمگر است.

ناصرخسرو در اشعار خود، ناخرسندی از وضع موجود را در قالب شکایت از فلک بیان می‌دارد. در واقع با این فرافکنی از بیداد و ستم حاکم بر جامعه انتقاد می‌کند بنابراین دو عنصر «اعتراض» و «پایداری» در عقیده، شعر ناصرخسرو را از سایر شاعران عصر وی متمایز می‌سازد و او را پرچمدار شعر اعتراض در سبک خراسانی قرار می‌دهد.

هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت
آن وعده خلاف آمد و آن قول مزور
پس هر چه همی زیر شب و روز بزایند
فرزند دروغند و مزور همه یکسر

ناصرخسرو با بهره‌گیری از آیات و احادیث و تشبیه دنیا به محسوسات پیرامون خود، می‌کوشد آدمی را از خطرات شیفتگی به دنیا و دوری از اصالت انسانی آگاه کند بنابراین صدای شاعر در ابیاتش، طنین پرصلابت انسانی استوار است که همواره انسانیت و دیانت را می‌ستاید و در اعتلای آن می‌کوشد.

تأویل دنیا در اشعار ناصرخسرو

این شاعر به عنوان یک اسماعیلی مذهب، اصل تأویل را در همه پدیده‌های جهان جاری و ساری می‌داند. به اعتقاد وی آفرینش، زبان گفتار خداست که آفریدگار عالم از این طریق با مردم سخن می‌گوید و حکمت و قدرت خود را بر آنها ظاهر می‌سازد.

عالم و صورت‌های موجود در آن، آیاتی از نویسنده عالم است اما هیچ کس جز به تأیید پروردگار قادر به خواندن این آیات نیست. در «زادالمسافرین» آمده است: و گوییم که مر این نوشته الهی را که آفرینش است، کسی تمام برنخوانده و هر کسی از رسولان از این نوشته مقداری بر خواندند بر اندازه تأییدی که یافته‌اند و هر کسی از این نوشته، معنای بیشتر یافته است، او را بر دیگر رسولان فضل بوده است.

ناصر خسرو در دیوان اشعار خود نیز به این موضوع اشاره دارد:

بشنو سخن ایزد بنگر سوی خطش
امروزه که در حجره مقیمی و مجاور

حکیم قبادیانی در بخشی دیگر از قصاید خود، کائنات را لوح محفوظ و درختان را قلم و دریا را دوات خط ایزد دانسته است که گردش افلاک و گذشت روزگار هرگز باعث فرسایش آن نمی‌شود. این تأویل‌ها برگرفته از جهان‌بینی اوست که ریشه در تعالیم دینی وی دارد. با همه این تفاسیر، ناصرخسرو دنیا را به خوبی شناخته و آن را شایسته دوستی نیافته است. به اعتقاد وی فلسفه وجود دنیا برای دین است و دنیا وقتی زیباست که آراسته به دین باشد.

دنیا به دین شده است چنین زیبا
آن را بجوی اگرت بباید این

تشبیه دنیا به مظاهر بی‌جان طبیعت

ناصرخسرو از مظاهر طبیعت برای تصویر دنیا بهره گرفته و در این زمینه نیز از معارف اسلامی تأثیر پذیرفته است، مانند:

آب و سراب: یکی از تشبیهات پربسامد در دیوان ناصرخسرو، تشبیه دنیا به آب و سراب است: «آبی است جهان تیره و بس ژرف، بدو در / ‏‬ زنهار که تیره نکنی جان مصفا»

بند و زندان: ناصرخسرو این جهان را زندانی تنگ و تاریک می‌داند که روح در آن محبوس است. رهایی از این زندان به یاری خرد و با صعود به نردبان علم و دانش میسر است. تعبیر زندان از دنیا در شعر اغلب شاعران به چشم می‌خورد اما باید توجه داشت که این نگاه، ارتباطی به عرفان ندارد. ناصرخسرو حکیمی است که تصاویر شعری او بیشتر رنگ فلسفی دارد: «بهشت کافر و زندان مؤمن / ‏جهان است ای به دنیا گشته مفتون»

به اعتقاد ناصرخسرو، فلسفه وجود دنیا برای دین است و دنیا وقتی زیباست که آراسته به دین باشد و شاید به دلیل همین اندیشه است که این شاعر با همه سختی‌های موجود، خود را بر جهان مسلط می‌بیند و بیمی از آن ندارد:

بر سر من تاج دین نهاد خرد
دین هنری کرد و بردبار مرا
جان من از روزگار برتر شد
بیم نیابد ز روزگار مرا

یادداشت از: سارا احرار، خبرگزاری ایمنا

کد خبر 513763

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.