نگاهی به شاعرانگی سراینده "بساط ناطور"

عصر کنونی، عصری است که انسان‌ها نمی‌توانند برای مدت طولانی، روی واژه‌ها مکث کنند. با شناخت روحیه مخاطب و آشنایی با حوصله او و شکل ارتباطات در دنیای امروز و دانستن این که ایستگاه‌های تفکر آن‌ها، بیش از چند ثانیه به طول نخواهد انجامید. اخلاق کار کوتاه، راز تأثیرگذاری را در ایجاز و غافلگیری می‌داند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، «جواد محمدی» که جزو شاعران سپیدسرای کشور است، از ۱۶ سالگی به صورت حرفه‌ای به هنر نمایشی تئاتر مشغول بوده است. وی که دانش‌آموخته رشته ادبیات نمایشی بوده، با بزرگان این عرصه آشنا شده و با آن‌ها همکاری داشته است. بزرگانی مانند محمد چرمشیر، استاد فتحعلی بیگی، ایوب آقاخانی، فارس باقری و مترجم ارزنده کشور اصغر نوری. این اتفاق‌ها و آشنایی‌ها به علاوه استعداد ذاتی وی موجب شد که مسیری برای این شاعر جوان هموار شود تا بتواند در حوزه شعر و شاعری نیز قلم‌فرسایی کند. وی تاکنون چند مجموعه شعر با عناوین «مردگان من»، «سپیده‌دم است؛ نشسته‌ام و مرگ را معماری می‌کنم» و «بساط ناطور»، یک مجموعه داستان کوتاه و چند نمایش‌نامه به دنیای ادبیات ارائه کرده است.

همانطور که از عنوان مجموعه‌های شعریِ محمدی پیداست، شاعر مخاطب را مستقیم به مرگ‌اندیشی دعوت می‌کند و تلاش دارد علاوه بر مطرح ساختن درون‌مایه‌ها و دغدغه‌های عاشقانه که مربوط به زیست شخصی اوست به مسائل اجتماعی که غالباً رنج انسان معاصر را به تصویر می‌کشد اشاره‌هایی داشته باشد. ترکیب عناصر طبیعی و عناصر حاضر در زندگی شهری انسان معاصر، فضای خاصی به شعرهای این مجموعه‌ها داده است. زبان در این اشعار پیچیدگی خاصی ندارد اما آنچنان که در ظاهر می‌بینید زیاد سهل و ساده نیست. شاعر اصرار زیادی به نوشتن شعر مطول ندارد و سعی بر این دارد که کوتاه صحبت کند. این کتاب‌ها شامل اشعار سپید است.

نگاه انتقادی به اشعار محمدی

شعرهای این شاعر، در نهایت کوتاهی بیان شده است گویا شاعر در برخی موارد، عجله وسواس‌آلودی در هر چه کوتاه‌تر نوشتن شعرهایش داشته است همچنین شاید برخی اشعار، نیاز به صیقل بیشتر زبان و حذف برخی حشوها و اضافات داشته باشد؛ اگرچه شاعر بیش از آنچه مجاز به گفتن بوده، نگفته و این امر، به‌خودی خود آموزنده و قابل تحسین است.

در پس خوانش اشعار محمدی، چنین احساس می‌شود که شاعر، انسانی است آگاه، سرد و گرم چشیده که با سروده‌هایش زیسته و آن‌ها را لمس کرده است. وی حس و اندیشه خود را آنگونه که بوده، شعریت بخشیده است. اگر در اشعار وی، از عشق سخن به میان می‌آید، شرح دردمندی و سرخی صورتی است که جز روی ناخوش آن را ندیده و این امتیاز، یعنی لمس کامل شاعر در سروده‌هایش که به شدت مشهود است.

نکته دیگر در اشعار محمدی، کشف حقایقی است که تنها از منظر احساس و عاطفه شاعرانه، رؤیت، تأمل و بازگشایی می‌شود. شعرهای وی بی‌ریا، دغدغه‌مند و خالص است و قصدی جز آنچه به رشته تحریر آمده است ندارد البته برای دل‌هایی که هنوز گوشی از احساس و مهرورزی برای شنیدن داشته باشند و تمام زندگی‌شان دغدغه دنیامداری و خور و خواب و خشم و شهوت نگشته است.

در این اشعار موجز، واژه‌ها حداکثر سعی خود را کرده‌اند تا بجا و در مناسب‌ترین و بهینه‌ترین جایگاه ممکن بنشینند. فرجام سخن این که، شاید بتوان گفت که جواد محمدی از آن شاعرانی است که به چشم مرکب شاعرانه‌اش مسلح و مسلط به دیدن و شنیدن نگره‌هایی است که برای خیلی‌ها قابل رؤیت نیست. دیدی که از آبشخور خیال و عاطفه سیراب می‌شود و همه کشف‌های خود را مدیون عاطفه به تفکر خاص آغشته است.

در ادامه دو نمونه از اشعار این شاعر جوان را می‌خوانید:

اولین بغض برمی‌گردد

به قبل از دایناسورها

به دستی که نتوانست

کودکش را نجات دهد

از پرت شدن،

وقتی که دره

آرام، به شکاف سنگ‌ها برمی‌گشت

درد، در لانه هر پرنده‌ای

پری درآورد برای پریدن

هر دانه‌ای

رودخانه را بدرقه کرد

تا دهانه آبشار

تا چشم مادر و رنج

بر دوپای خود ایستاد!

بودن،

فلسفه پیچیده‌ای نیست

رنجی‌ست کوچک

که زیر سنگی بزرگ

زندگی می‌کند.

کد خبر 509538

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.