به گزارش خبرنگار ایمنا، آن فرانک نوجوانی با استعداد و بلندپرواز بود که در زمانهای غیر معمول میزیست؛ یعنی دوران جنگ جهانی دوم. امروز سالگرد تولد اوست، اگر جنگ و حواشی جنگ نبود، ممکن بود امروز زنده باشد و 90 سالگی خود را جشن بگیرد.
"آن فرانک" تنها یک نفر از یک میلیون کودکی بود که به خاطر آلمان نازی جان خود را از دست دادند. با این وجود دفترچه خاطراتی که پیش از دستگیری و انتقال به اردوگاه آشویتس، زندگی روزانه خود را در آن می نوشت باعث شد امروزه بسیاری او را بشناسند.
"آن فرانک" در ۱۲ ژوئن ۱۹۲۹ در آلمان به دنیا آمد، اما بعدها به همراه خانواده به آمستردام مهاجرت کرد. خاطره نویسی رسمی او از تولد ۱۳ سالگیش آغاز میشود، زمانی که یک دفتر خاطرات هدیه میگیرد. خاطره نویسی آن فرانک از زمانی آغاز میشود که قوانین تبعیضآمیز در سطح کشور علیه یهودیان اجرا شده و خانواده او به زودی قرار است خود را پنهان کنند تا آبها از آسیاب بیفتد.
زاویه دید نوشتههای آن فرانک نه جهتدار و ایدئولوژیکی، که از منظر دختر جوانی است که زندگیش تحت تاثیر قوانین تبعیضآمیز و جنگ قرار گرفته است. شرایطی که دفترخاطرات، تنها جاییست که آن میتواند افکار، نگرانیها، دلتنگیها و تنهاییهایش را بروز دهد.
«این کار را نمیتوانستیم بکنیم، آن کار را نمیتوانستیم بکنیم...با این حال زندگی ادامه یافت. ژاک همیشه به من میگفت: "من دیگر جرات هیچ کاری را ندارم، چون میترسم مجاز نباشد".»/ ص ۲۴
«خیلی در بند پول و مال دنیا نیستم، زیبا و باهوش و زرنگ هم نیستم، اما شادم و میخواهم همینطور بمانم! من شاد به دنیا آمدم، مردم را دوست دارم، شخصیتی قابل اتکا دارم و دلم میخواهد همه مثل من شاد باشد.»/ ص ۲۵۰
خانواده او از روز ششم جولای ۱۹۴۲ در ساختمان ضمیمه، که در محل کار آتو فرانک پدر آن، قرار داشت پنهان شدند. از آن زمان به مدت دو سال "آن" به همراه ۴ نفر دیگر در آن ساختمان مخفی میشوند. دو سال تمام حبس شدن در یک فضای کوچک، دو سال دور بودن از نور خورشید و محروم ماندن از هوای تازه، دوسال گرفتار شدن با آدمهای به لحاظ سنی بزرگسالتر که دوران بحران بلوغ و حساسیتهای روحی یک نوجوان را درک نمیکنند، دوسال تمام رگبار و بمباران شبانه وقتی آنها را به هراس میافکند اما نمیتوانستند برای نجات جان خود از ساختمان خارج شوند، دوسال هر روز دل بستن به اخبار برون مرزی به امید آن که خبری از شکست هیلتر و پایان جنگ بشنوند.
پس از دو سال زندگی پنهانی در ۴ آگوست ۱۹۴۴ در نهایت به دلایل نامعلوم مخفیگاه خانواده فرانک لو میرود و توسط کارل یوزف سیلبربور، گروهبان اساس اهل اتریش دستگیر شده و به اردوگاه آشویتس در لهستان فرستاده میشوند؛ "آن" بعد از مدتی به همراه خواهر بزرگترش مارگوت فرانک به اردوگاه برگن-بلسن منتقل شده و هردو در همانجا جان میسپارند. جایی که خاطرات «آن» پایان میپذیر دو به همراه آن تمام آرزوها و عشقهای نوجوانی او ناتمام میمانند. تنها یک چیز به پایان نمیرسد و "آن" را به آرزویش میرساند؛ کسب شهرت و این که از او با عنوان نویسنده یاد شود. درواقع پدرش که تنها بازمانده از هشت یهودی مخفی شده در آن ساختمان بود، با انتشار دفترخاطرات، دخترش را به آرزوی پیش از مرگش میرساند.
علت مرگ و روز دقیق مرگ "آن" و خواهرش در دسترس نیست. هم بندان در اردوگاه برگن بلسن، مرگ این دو خواهر را به دلیل بیماری و عدم دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی عنوان کردهاند. جایی دلیل مرگ را ابتلا به حصبه عنوان کردهاند و جایی دیگر ابتلا به تیفوس. احتمال میرود او در اوایل ماه مارس ۱۹۴۵، چند روز پس از مرگ خواهرش، جان خود را از دست داده و جسد هر دو دختر جوان در گورهای دسته جمعی این اردوگاه دفن شده است.
کتاب «خاطرات یک دختر جوان» که به عنوان حافظه جهانی یونسکو محفوظ است، امروزه یکی از قویترین صداهای جهان در مورد مبارزه با نژادپرستی به شمار میرود، خانهای که "آن" در آمستردام در آن پنهان شده بودند، امروزه یکی از پربازدیدکنندهترین موزههای این شهر است. خاطرات آن فرانک به بیش از 50 زبان ترجمه شد و در دنیا بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
از جنبههای تاثیرگذار این کتاب، تفکرات این دختر جوان است که نمیخواهد مانند عموم زنان زمانهی خود زندگی کند. مسئلهای که باعث میشود خواندن خاطرات یک دخترجوان، برای سایر دختران نوجوان، بسیار الهامبخش باشد.
«میخواهم به چیزهایی دست پیدا کنم. نمیتوانم مثل مادر، خانم وان و همه زنهایی که پدر خودشان را در میآورند و بعد فراموش میشوند، زندگی کنم. احتیاج دارم که در کنار شوهر و بچه چیزهای دیگری هم داشته باشم و خودم را وقف چیزی کنم!
نمیخواهم مثل بیشتر آدمها بیفایده و بیثمر باشم. میخواهم مفید باشم و برای همه آدمها، حتی کسانی که هرگز ندیدهام، لذت بیافرینم. میخواهم حتی پس از مرگم هم به زندگی ادامه بدهم! برای همین از خداوند سپاسگزارم که به من این استعداد را داده که بتوانم خودم را پرورش بدهم و درونیاتم را بیان کنم«./ص۲۶۲
نظر شما