نگارگری ایرانی، از بغداد تا اصفهان

هنرمند نگارگر آنچه را که در پرده خیال دیده است به تصویر می‌کشد و در این راه با چنگ انداختن به ریسمان الهی و بهره‌گیری از تعالیم اسلامی به خلق اثر هنری ایرانی اسلامی می‌پردازد.

به گزارش ایمنا، نگار در ادبیات عرفانی ما ذات باری تعالی است و در ادبیات عاشقانه نیز به معشوق می‌گویند و در هنر نگارگری خداوند، نگار حقیقی است و همه نگاه‌ها به اوست و او نیز در صورت های مختلف به جلوه گری می‌پردازد. نگاره، نگارستان و نگارخانه از مشتقات نگارگری هستند و نگارگر، تصویرکننده جلوه حق است و گاهی به مقامی می‌رسد که از حق چهره می‌کند و آن را چهره گشایی می‌نامند.

ادوار تاریخی نگارگری ایران

با توجه به آنکه از آثار دوران قبل اسلام اثر مکتوب بجا نمانده(بجز برگ‌هایی از نقاشان پیرو دین مانی که در تورفان چین بدست آمده) بررسی هنر نگارگری ایران تنها در دوران بعد از گرویدن به اسلام ممکن است. به طور کلی می توان تحول تاریخی هنر نگارگری را در چند مکتب بررسی کرد. 

مکتب بین المللی عباسی(بغداد)

مکتب بین الملی عباسی یا بغداد اولین مکتب نگارگری در تمدن اسلامی است که بیشتر به مصور سازی کتب علمی و ادبی پرداخته است. به مکتب هنری که به مرکزیت بغداد در این دوره شکل گرفت مکتب بغداد گفته می شود ولی به دلیل آنکه هنرمندان این مکتب در اقصی نقاط بلاد اسلام به تولید آثار می پرداختند گاهی لفظ مکتب بین المللی عباسی را برای این دوره بکار می برند. در مکتب بغداد موضوعات فنی سوژه های نقاشی بدون تغییرات اساسی، به طور ساده تکرار می شد و نقاشی همیشه جزئی از متن کتاب بود. چهره های کار شده در این تصاویر به شکل چهره های سامی نقاشی شده است: بینی ها کشیده و صورت ها با ته ریش سیاهی پوشیده شده است. دورگیری زخیم و زمخت با رنگ تیره یک دیگر از عناصر هنر عربی در این نگاره هاست. از خصوصیات دیگر آن که نقش ها و شکل جانوران و اشخاص قدری درشت تر ترسیم شده؛ اغلب کوتاه و پهن و اندام ها مشخص و صریح طرح شده است. در نگاره ها، رنگ زمینه یا اصلا به چشم نمی خورد و یا بسیار اجمالی است. رنگ هایی که در نگاره ها به کار رفته است معدود، اما تناسب آنها با یکدیگر بسیار دقیق و لطیف صورت گرفته است. این نگاره ها از صفحه جدا نیست و بخشی از متن به شمار می رود. جدا از اهمیت مکتب نگارگری بغداد به عنوان نخستین سبک نگارگری اسلامی، این مکتب تنها مکتبی بود که به پدیده های گذرا و نگرشهای روان شناسی و اختلافات طبقاتی توجه داشت و از واقع گرایی نمایانی برخوردار بود. مکاتب بعدی نگارگری اسلامی به سمت و سویی دیگر سوق یافتند و کمتر به بیانی واقع گرایانه و اجتماعی نزدیک شدند.

مکتب سلجوقی

در مکتب سلجوقی دیگر خبری از سرهای باریش و عمامه بزرگ که نشانگر تصویرسازی عربی بود، نیست. با دیدن نگاره اهی سلجوقی حسی از نقاشی دیواری در چشم بیننده زنده می شود. موضوعات نیز به تبعیت از پیشینه ادبی ایران، بیشتر موضوعات ادبی است تا علمی. استفاده از موضوعات شکار و داستانهای ایرانی مانند بهرام و آزاده یکی دیگر از وجوه تاثیرات هنر ساسانی بر کتابت سلجوقی است. به همین دلایل، مکتب سلجوقی را اولین مکتب نگارگری ایران پس از اسلام می دانند. در مکتب سلجوقی، نقشها و تزئینات بر روی متن رنگ آمیزی شده پدیدار گشته اند. این رنگ معمولا سرخ بوده است و زمینه را با آن می پوشاندند، در صورتی تصاویر موجود در مکتب بغداد بدون رنگ آمیزی زمینه نقش می شده اند. در این دوران، تصویرسازی کتب، ایرانی بودن خود را بیشتر هویدا ساخت و خصوصیات نقاشی‌های مسیحیت، از جمله لباس و شمایل، کنار گذاشته شدند. از مهمترین تاثیرات هنر ایرانی بر تصویرگری سلجوقی، وجود هاله گرداگرد یر شخصیت‌ها ست که نه به معنای تقدس بلکه برای جداسازی پیکره از زمینه بکار می رفته و کاملا تاثیرات هنر مانوی را نشان می دهد. در نسخه های خطی دوران سلجوقی نقاشی بر روی صفحه کتاب مستقیماً انجام می گرفت و از چین و چروک لباس ها به شیوه مسیحی رایج در مکتب عباسی خبری نیست و لباسها را با گل و گیاه و نقوشی به سبک اسلیمی تزیین می کردند ...

مکتب تبریز اول(مکتب مغولی)

در دوران حکومت ایلخانیان دو اتفاق مهم در هنر نگارگری رخ داد؛ اول، آغاز ورود عناصر چینی به حوزه نگارگری ایرانی که بعدها همچنان در شکل ابر و کوه و یا تزیینات البسه همچنان باقی ماند. دقت در جزئیات رهاورد این انتقال است. دوم ایجاد سنت کارگاهی، تا پیش از این یک نگارگر کل نقاشی های یک نسخه را در تمام مراحل انجام می داد ولی از این دوران به بعد، هنرمندان به صورت تخصصی درآمدند و هر یک بخشی از کار را برعهده گرفتند. در مکتب تبریز علاوه بر ورود عناصر تصویری چینی و به تبع آن دقت در جزئیات و سنت کارگاهی، نوعی تحرک و جنبش بوجود آمد و علاوه بر ورود عناصر تصویری چینی و به تبع آن دقت در جزئیات و سنت کارگاهی، نوعی تحرک و جنبش بوجود آمد. به دلیل تمایل برخی سلاطین به مسحیت، برخی سنتهای بیزانسی در هنر این دوران دخیل شد. نقشها با رنگهای تیره تر از زمینه تصویر می شدند. چین وچروک لبلسها متاثر از سنت بیزانسی است. چهره ها مغولی است. دیگر خبری از عمامه های بزرگ عربی مکتب بغداد نیست. خط عنصر اصلی در بیان حالت است. نوعی اکپرسیو در بیان حالت چهره در برخی از نگاره ها دیده می شود. از دیگر عناصری که متاثر از هنر چینی وارد شد می توان به نحوی نمایش طبیعت مثلاً ترسیم تنه پیچیده و گره دار درختان و صخره های تیز و دشتهای بریده و ابرهای مواج، مراعات نسبتها، دقت در رسم گیاهان و اعضای بدن حیوانات، و تحرک و جنبش بیشتر در نمایش صحنه ها به جای آرامش و سکون موجود در نقاشی سنّتی ایرانی اشاره کرد.

مکتب شیراز سده ۸ هجری قمری

مصون ماندن شیراز از حمله مغولان ایلخانی باعث به وجود آمدن مکتب نگارگری در خطه فارس به مرکزیت شیراز شد که به مکتب شیراز اول یا شیراز سده ۸ مشهور است. از آنجا که حاکمان همواره حامیان هنر بودند، هنر فارس به مرکزیت شیراز از حمایت سران تازه به تخت نشسته مغول برکنار ماند، چرا که سلیقه هنری مغولان با آنچه هنرمندان بومی شیراز کار می کردند متفاوت بود. بدین ترتیب هنر شیراز به هنری محلی تبدیل شد. عدم ورود سلیقه هنری مغولی که همان سلیقه هنر چینی بود، امتداد سلیقه هنری ایران قبل اسلام که در آن هنرمندان نگارگر بخصوص از حجاری ها و نقاشی ها و موزاییک کاری های دوران اشکانی و ساسانی متاثر بودند، به وجود آمدن آثار هنری با کیفیت پایین، به دلیل عدم حمایت دولتی، بوجود آمدن حامیان غیر دریاری که عمدتا بازرگانان و تجار بودند و در نتبجه ورود سلیقه عوام و مردمان عادی به عرصه هنرهای خاص درباری مانند کتابت در نگارگری دوره مظفریان، عناصر ترکیب‌بندی بیش از پیش خصلت مفهومی و نمادین یافتند. کمترین میزان تاثیر هنر چینی در میان مکاتب نگارگری، رجعت به هنر ایران قبل اسلام، گزینه رنگی محدود، استفاده از طیف رنگهای گرم خصوصا رنگ قرمز، عدم توجه به رنگ پردازی، متاثر از هنر حجاری ساسانی، خلاصه نگاری مثلا یک بوته نمادی از گلزار است و یا یک سرباز نمادی از لشکر، و توجه به مجالس رزمی بیش از مجالس بزمی، خصویات نگارگری دوره مظفریان است.

مکتب جلایری

این مکتب که وامدار تمام رهاوردهای مکتب بغداد سده ۶ و مکتب تبریز اول دوران ایلخانی است، مکتب تبریز- بغداد نیز نامیده می شود. از تحولات این دوران می توان به استفاده از تشعیر در حاشیه کتب خطی برای زیباسازی زمینه اشاره کرد که هرچند متاثر از هنر چینی بود ولی در دوران های بعدی چهارچوبی ایرانی به خود گرفت. اگر مکتب شیراز سده ۸ بیشتر به موضوعات رزمی و دلاوری به تاثیر از هنر ساسانی می پرداخت و یا مکتب تبریز اول به تاثیر از واقعگرایی چینی، موضوعاتی واقعی و تاریخی را مد نظر قرار داد، مکتب دوران آل جلایر به موضوعات تغزلی و عرفانی و عاشقانه توجه ویژه نمود. در مکتب جلایری بر خلاف مکاتب پیشین، پیکره ها نه در پلان جلو بلکه در پلانهایی عقب تر ترسیم شده اند و به همین دلیل کوچکتر اند و دست نقاش برای پرداختن به طبیعتی پر از عناصر ریز و تزئینی و ظریف باز است. در نگاره های بجای مانده از دوران جلایری منظره و طبیعت مانند یک فرش پر نقش و نگار با ظرافت تمام تصویر شده است. از دیگر ویژگی های خاص مکتب تبریز- بغداد می توان به اختصاص یافتن یک برگ کامل برای نگاهر اشاره کرد. تا پیش از این همیشه نقاشی و متن نگارشی با هم تصویر میی شد ولی از این دوران به بعد برای نگاره ها، صفحه ای جدا تعبیه شد و کادری نیز در داخل نگاره برای نوشتن نام اثر(نام صحنه) در نظر گرفته شد که به عنوان یک سنت تا سالیان طولانی باقی ماند. از ویژگی های منحصر به فرد دیگر آنکه برای اولین بار شاهد ظهور نقاشی هایی هستیم که هنرمند نگارگر آنها را امضا کرده است.

مکتب شیراز سده ۹ هجری قمری

مکتب نگارگری شیراز همچون پلی بین مکتبهای نگارگری تبریز-بغداد (ایلخانی- آل جلایر) و مکتب نگارگری هرات(تیموری) بود. این مکتب زمینه را برای مکتب هرات فراهم کرد و در بسط و غنای آن نقشی درخور داشت. هنرمندان شیراز، خطاط و نقاش با مواریثی که از مکتب شیراز سده ۸(آل اینجو و آل مظفر) بدست آورده بودند، آثاری را برای صاحبان قدرت تیموری(اسکندر سلطان و ابراهیم سلطان) تولید کردند که امروزه در موزه های جهان پراکنده است. این مکتب الگوی مکتب اولیه هرات شد و به همین دلیل شناخت و کنکاش در آن ضروری است. در نیمه نخست این قرن دو قوم از ترکمنان، قوم آق قویونلو و قراقویونلو نواحی باختری و از جمله شیراز را تصرف کردند. ایشان پس از پیروزی بر تیموریان کتابخانه و کارگاه های سلطنتی برپا کردند و هنرمندان را به کار گماشتند. در این کارگاهاه شیوه های متاثر از مکتب هرات و با خصوصیا متفاوت بوجود آمد که شاخص ترین آنها پیکره های خپل، چهره های گرد با ابروان قوس دار، دهان و بینی کوچک و مناظر عجیب و غریب و خیالی بود.

مکتب هرات

در دوران حکومت تیموریان، هرات تبدیل به مرکز هنری شد. در دوره تیموری، با همه ویرانی‌ها و خشونت‌هایی که اتفاق افتاد، هنر نگارگری ادامه یافت و به‌طرز شگفت‌آوری ترقی کرد. پایتخت تیمور سمرقند بود و مرکزیت هنری کوتاهی در این پایتخت فراهم آمد که در واقع طلیعهء مکتب هرات شد. مکتب هرات در زمان زمامداری شاهرخ در هرات پایه‌گذاری شد. این سبک در دوره سلطان حسین بایقرا پیشرفت زیادی می‌کند، اما در سال ۱۵۰۷ میلادی با حملهء ازبک‌ها رشدش متوقف می‌شود.  سنت کارگاهی که رهاورد ورود ایلخانان به ایران بود در این دوران نیز تداوم می یابد و کارگاه بایسنقر میرزا و سپس کارگاه سلطان حسین بایقرا مرکز فعالیت هنرمندان مکتب هرات می شود. یکی از ویژگیهای آن، وجود عناصر شرق دور بود که احتمالاً از مبادلهء سفیر میان ایران و چین ناشی می‌شد.

مکتب تبریز دوم

مکتب تبریز دوم اولین مکتب نگارگری دوران حکومت صفوی است که می توان آن را پرتزیین ترین مکتب نگارگری ایرانی دانست. هنر این دوران را شاید بتوان اوج اعتلای هنر نگارگری نامید چراکه تمام دستاوردهای دوران پیشین، در این مکتب قوام یافت و هنری در حد عالی و فوق العاده ظریف را بوجود آورد. استفاده از رنگهای بغایت درخشان، پرمایه و متنوع، پرداخت دقیق به جزییات، توجه به موضوعات درباری، صحنه های پرتحرک و منظره های طبیعی برخی از ویژگی های این مکتب است. ایجاد ترکیب بندی های چند وجهی و استفاده از کمپوزیسیون اسپیرال، تزیینات البسه با نقوش گل و پرنده، فضاسازی چندزمانی، شکست کادر(بیرون زدگی بخشی از نگاره از کادر) از دیگر خصوصیات بارز مکتب تبریز دوم است. یکی از شاخصه های نگارگری این دوران، استفاده از لباس مد روز است.  اکثر هنرمندان مکتب تبریز دوم شاگردان بهزاد بوده اند. برخی از مهمترین این هنرمندان میرمصور، میر سیدعلی، آقامیرک، مظفرعلی، دوست محمد، عبدالصمد، میرزاعلی، سلطان محمد، عبدالعزیز، شیخ زاده، شیخ محمد و محمدی هروی هستند.

مکتب مشهد

شایستگی مکتب مشهد دراین واقعیت است که برمبنای دستاورد های هنری تصویری تبریز در مورد مناظرمتحول شد. نقاشیها اکنون پس زمینه یا نمای بنارا نشان نمی دهند. سطح آنان تماماْ برای نمایش فضای فراخ وعرصه عمل آدمها به کار می رود. گهگاه نیز به سبب کشش عناصر به صوی حاشیه ها، ساختار محکم تصویر ازدست رفته است. شخصیت‌هایی که هیچ ارتباطی با موضوع داستان ندارند، جای با اهمیتی رادرصحنه اشغال کرده اند. جوانها باریک اندام باگردن بلند وچهره های کشیده وچانه های چاله دار و چهره افراد میانسال ومسن باریش وموی خاکستری وحنائی رنگ بیش ازآنکه مانند جوانان خیالی باشد به طبیعت نزدیکتراست. در این آثار هنرمندان متأثر از دوران افول مکتب تبریز که به جهت جو موجود دراجتماع، رنگها را خاموشتر به کار می برند بودند و طبیعت نیمه بیابانی خراسان نیز در پختگی وخاموشی رنگها تأثیر به سزائی داشت. امابااین حال دقت و مهارت هنرمندان این دوره در کنارهم چینی رنگها چنان است که فضائی شکوهمند وپرتجمل را ایجاد میکند. این موضوع در فضا سازی این آثارنیز مشهود است به نحوی که حالتی نسبتا متظاهرانه به آن بخشیده است. در پس زمینه وطبیعت سازی نیز تأثیر آب وهوای نیمه بیابانی خراسان هم در عناصر سازنده پس زمینه وهم در رنگ بندی آن مشهود است. بخلاف نگاره های دروان اوج مکتب تبریز که ترکیب بندی شلوغ ولی به سامان وابرهای پیچان وصخره های بافت دار وپ رپیچ و تاب ودرختان پرشکوفه و جوان و موج دار و تپه های سرسبزوبوته های پرگل بارنگهای شاد وشفاف مشخص میشود درمناظر این دوره ابرهای درشت و کم پیچ وتاب، صخره های بدون بافت وکم حرکت وگاها ‌ زاویه دار با تأکیدهای تیره درپرداخت، درختان کهنسال و کم شاخ وبرگ، تپه های خشک وکم آب وعلف بارنگهای خاموش و بوته های کم پشت جزئیات مناظر راتشکیل می دهند. نگارهای این دوره نسبتا کم پرسوناژتر هستند. دراین دوره توجه به حرکات زندگی روزمره مردم عادی که به وسیله استاد کمال الدین بهزاد آغاز وتوسط میر سید علی به تعالی رسید در درجه اول اهمیت قرار دارد خوصوصا دراین آثارمکتب مشهد توجه زیادی به زندگی عشایری ازجمله زندگی چوپانی شده است.

مکتب قزوین

مکتب نگارگری قزوین جدا از مکتب هرات، تبریز و دیگر مکاتب دارای ویژگی هایی است که آن را از سبک های دیگر متمایز می کند. مثلا سرعت در ایجاد اثر باعث کاهش توجه به رنگ و قوت یافتن طراحی و عناصر خطی در نگاره شد. در این مکتب، برای نگارگران علاوه بر تصویر حیوانات، پرندگان، گلها و درختان آنچه بیش از همه جالب توجه می کرد، اندام ظریف جوانان، درویشان و کشاورزان است که در تابلوهای آنان، چهره ها غالباً به گونه ای سه رخ تصویر شده و چهره های تمام رخ ابداً در کار نقاشان سبک قزوین دیده نمی شود و هیچ انسانی از پشت سر نیز تصویر نشده است. با قطع حمایت دولتی از هنرمندان، تحولاتی در هنر نگارگری صورت پذیرفت که زمینه را برای ظهور مکتب اصفهان فراهم کرد. در آثار مکتب قزوین با توجه به آشنا شدن نقاشان ایرانی با نقاشی غربی، تأثیرات نقاشی غربی مشاهده می‌شود. موضوعات طبیعی و حقیقی در آثار این مکتب وجود دارد. از شدت تزئیتات و ریزه‌کاری‌ها کاسته شد و تصاویر طبیعت و شاهزادگان بیشتر تصویر شد. تک‌چهره‌ها به شدت رواج یافتند. سوژه هابیشتر از میان افراد عادی برگزیده شده و لباس های فاخر در نگارگری ها دیده نمی شود و جامه زنان و مردان چندان تفاوتی در نگاره ها ندارد.

مکتب اصفهان

واپسین مکتب نگارگری در دوران حکومت صفویان، مکتب نگارگری اصفهان است که بعد از انتقال پایتخت توسط شاه عباس کبیر به اصفهان بوجود آمد. آغاز مکتب اصفهان در نقاشی منتسب به اواخر سال ۹۹۷ هجری قمری است ولی این نوع نگرش حداقل از ۱۰ سال قبل آغاز شده بود. در طول این دوران، در نقاشی ایران تغییر و تحولات کلی بوجود آمد و هنرمندان به آزادی بیشتری نسبت به گذشته دست یافتند و از چهار چوب موضوعاتی که قبلاً هنرمندان روی آن کار کرده بودند فراتر رفتند. نقاشی از درون صفحات کتابهای خطی بیرون آمد و نقاشی و طراحی به صورت تک ورقی رواج پیدا کرد، بیشتر موضوع کار این نقاشان به تصویر کشیدن زندگی سنتی مردم و درباریان و تصویر کردن اشخاصی بود که لباسهای فاخر و الوان پوشیده اند و همچنین در همین زمان است که سبک طراحی به شیوه قلم گیـــری از اهمیت خاصی برخوردار می گردد. در مکتب اصفهان به علت کوشش و توجه بیش از حد هنرمندان به نقاشی های تک چهره نقاشی به شیوه قدیـــم که در آن تعـــداد زیادی پیکرهای انسانـــی کار شده از رونق می افتد. در کتاب‌سازی رفته رفته همکاری نزدیک هنرها کم می شود. تصاویر آشکارتر از پیش خود را به حاشیه تحمیل می کنند. تذهیب کتابها نیز اغلب سرسری و سطحی است، رنگها گاه کیفیت متوسطی دارند و تصاویر پیکره دار کاملاً عادی و فاقد هر گونه شکوه هستند.

مکتب استاد محمود فرشچیان

افول هنر نگارگری بعد از واپسین مکتب نگارگری در دوران حکومت صفویان، مکتب نگارگری اصفهان شروع و تا دوران حکومت قاجاریه ادامه داشت. در دوران قاجاریه نقاشی قهوخانه ای با مشخصات خاص خود در ادامه نقاشی تعزیه که از دوران صفویه رواج گردیده بود، مورد توجه مردم و هنرمندان مردمی آن زمان قرار گرفت. نقاشی قهوخانه ای تا این آواخر مورد توجه بوده و هنرمندان معروفی در این رشته فعالیت داشته و دارند هر چند این سبک نقاشی نیز با فوت هنرمندان مطرح این رشته در حال کم رنگ شدن می باشد. استاد فرشچیان در نقاشی ایرانی صاحب سبک و مکتب خاص است که در عین توجه به اصالت مبانی سنتی این هنر با گسترش و ابداع شیوه های نو، قابلیت وسعت پذیری و کارائی نقاشی ایرانی را برای بیان اندیشه ها و انگیزه ها آشکار نمود. این هنر را غنا و تکامل بخشید و از حالت الزامی یک پدیده متکی به شعر و ادبیات که غالبا برای تجسم و تصویرگری مضامین به کار برده می شد رها ساخت و برای آن تعهد و رسالتی در حد سایر هنرها پدید آورد. تخیل قوی در خلاقیت موضوعات در طراحی های پُر حرکت، خلق فضاهای مُدور، بهره گرفتن از خطوط روان، آزاد و با قدرت به منظور گسترش فرم های با حالت و متنوع که سرشار از رسایی است و رنگ های مواج و متنوع را در برگرفته، از امتیازات خاص اوست. وی استادانه به چهره ها و اندام های متداول و یکنواخت نقاشی سنتی جان داده و انعکاس روحیات و حالات مختلف روانی را در سیمای نقش هایش به کمال نمایان می سازد.

هنرمند نگارگر برای تصویرسازی خود بیش از عالم ماده به عالم معنا توجه دارد. تصویر او از یک اسب نه اسب موجود در عالم ماده که اسب دنیای مُثُلی (عالم ایده) است. به همین دلیل در نگارگری ایرانی، تصاویر غرق در نور هستند.

کد خبر 313413

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.