برای شناخت سیمای مردی که نهفقط به خاطر آوازش بلکه به خاطر مردمداری و انساندوستیاش آشنای همیشگی اصفهانیها شد؛ چه بسیار شده بود که بر سرراه، شخصی از استاد طلب آوازی میکرد و او با کمال تواضع برایش میخواند و اینگونه خود را متعلق به مردمان معرفی میکرد تا مردم هم او را در قلب خود نگاه دارند.
«مگر لبهای من کرباس بود که بدوزند!؟» این پاسخ فرخی یزدی به پرسش انور خامهای درباره دوختن لبان او بوده و ادامه میدهد حاکم یزد تهدید کرده بود که دهانش را خواهم دوخت و منظورش خفه کردن و خاموش ساختن فرخی بوده است.