سیدمرتضی حسین‌نژاد

  • چند سکانس خاطره از عملیات والفجر ۸

    فرهنگچند سکانس خاطره از عملیات والفجر ۸

    «نوری و شهید بهاور با نزدیک شدن سرباز عراقی به من، کارم را تمام شده فرض کردند، تنها امید نجاتم آیه «وجعلنا…» بود که با نزدیک شدن سرباز، بر سرعت خواندنش افزوده می‌شد. حالا نگهبان درست در چند متری‌ام با اسلحه کاملاً آماده برای شلیک ایستاده بود...»