سنگر

  • داستان موش و گربه در سنگرهای جبهه شوش!

    فرهنگداستان موش و گربه در سنگرهای جبهه شوش!

    یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گوید: «یک شب که در شهر بودیم، در تاریکی بچه‌گربه‌ای آمد و روی پای من ایستاد تا میومیواش را شنیدم، گفتم: من تو آسمونا دنبالت می‌گشتم، روی زمین پیدات کردم! بچه گربه را گرفتم و برای بچه‌های جبهه بردم. کنار سنگر به او غذا می‌دادیم، اما ناقلا راهش را پیدا کرده بود.»