به گزارش خبرگزاری ایمنا، خاطرات و روایتهای امدادگران و پزشکان مستقر در جبهههای دفاع مقدس و جنگ نابرابر هشت ساله رژیم بعث و مستکبران جهان علیه ایران اسلامی از آن دست گفتهها و نوشتههای خواندنی است که مرور و خوانش آنها هنوز هم یادآور رشادتهای این قشر پرتلاش و ددمنشی و کوردلی دشمنان دین و وطن اسلامی است.
کتاب «نشانی» نام و نشانی مکتوب، از یک پزشک متبحر در درمان مصدومان و مجروحان شیمیایی به قلم «دکتر سیدعباس فروتن» است که در ادامه بخشی از خاطرات و نوشتههایش را از نظر میگذرانید و میخوانید.
«معاون جنگ دانشگاه فردوسی استان خراسان بودم. هنوز این مرکز آموزش عالی به دوپاره تقسیم نشده بود. سال ۶۴ بود. دفاع مقدس ادامه داشت و بعثیها از بمبهای شیمیایی علیه رزمندگان اسلام استفاده میکردند.
سالن شهید دکتر چمران بیمارستان قائم (عج) پر بود از جمعیت استاد، دانشجو و کارمند. او همچون یک استاد ورزیده در مورد انواع سلاحهای شیمیایی و چگونگی تشخیص و درمان آن و روش به کار بردن ماسک مخصوص، سخنرانی مبسوطی کرد. نویسنده متولد سال ۱۳۳۶ محله سرچشمه تهران، دانشآموز دبیرستان علوی تهران و علاقهمند به کارهای آزمایشگاهی، عکاسی، قابسازی و پر کردن بادکنک با گاز هیدروژن که از ترکیب اسیدکلریدریک و فلز روی به دست میآید و به هوا فرستادن آن. سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران میشود.
از همان ابتدا شوق یادگیری در وی چنان بود که گاهی شبها داوطلبانه در اورژانس بیمارستان سینای تهران به درمان مصدومین میپرداخت.انقلاب هنوز دوران ابتدایی خودش را میگذرانید که غائله کردستان پیش آمد و توطئه گران با حمایت عراق و کشورهای سلطهگر که دستشان از نفت و منابع غنی ایران قطع شده بود، شعار «استقلال قومیّت کرد» سر دادند.
شهید دکتر چمران و یاران شهید وصالی از گروه دستمال سرخهای سپاه و پشتیبانی مردم و کردهای همان دیار، پاوه و تمام کردستان را نجات دادند و ضد انقلاب پیروز شدند. تعدادی از زخمیهای این عملیّات را به تهران و بیمارستان شریعتی تهران آوردند. نویسنده کتاب «نشانی» ضمن کمک به درمان آنها به درد دل آنان پرداخت و حتی از مهمان کردن یک خانواده نیازمند کرد نتیجه میگیرد که برخلاف تبلیغات ضد انقلاب، مردم کرد با نظام جمهوری اسلامی همراه و همگام هستند.
نویسنده از گروه مستندسازی که از یک مرکز دولتی مأموریّت داشتند، یاد میکند که به بیمارستان صحرایی آمدند و مورد استقبال او و جرّاحان قرار گرفتند. در این فاصله عراقیها سایت بیمارستان را زدند و آن مستندسازها فرار را بر قرار ترجیح دادند!
نخستین درمان مؤثر سلاح شیمیایی در مرداد ۱۳۶۲ بود. ماده شیمیایی از نوع خردل بود که ۴۷ مجروح و ۱۷ شهید از مجاهدین عراقی به جا گذاشت. نویسنده مینویسد مجاهدان عراقی، رزمندگان غیوری بودند که همراه با ما در عملیّات مرزی میجنگیدند. در اوّلین حمله شیمیایی، عراقیها گاز خردل به کار بردند.
با بوی تند مشابه به سیر و سایر علائم پوستی، سوزش، ترس از نور و …. در آن زمان در ایران هیچ آزمایشگاه و هیچ شخص مسئولی نبود که فرمول گازهای شیمیایی را بداند. نویسنده با موتور سیکلت نمونههایی را برای تجزیه به آزمایشگاه دانشگاهی میبرد. در آنجا بر اثر اهمیّت ندادن به موضوع، موشها و خرگوشها با تورم شدید بدن و خونریزی میمردند.
متأسفانه در آن برههی زمانی، مراکز دانشگاهی و نظامی نتوانستند خاک آلوده را آزمایش کنند و توجّهی به این امر مهم (حمله شیمیایی) نداشتند. البته در پایان جنگ توسط استادان جوان، آنالیز نمونههای شیمیایی پیشرفتهای زیادی کرد.
تشخیص مختصات یک سلاح کشنده
نویسنده با درایت و همت گاز خردل را از روی سه ویژگی تشخیص داد:
۱- آثار پوستی پس از یک دوره کوتاه نهفتگی. ۲- در خاک بسیار پایدار است و منطقه تا ماهها آلوده است. ۳- خردل حتّی از لایههای ضخیم پلاستیک عبور میکند.
بر اثر تلاش فراوان، مراجعه به کتابخانه ارتش در لویزان، دستورالعملهای ارتش، آزمایشگاه و بخش سم شناسی بیمارستان لقمان و راهنماییهای استاد دکتر ناصر جلالی، اوّلین جزوه شناخت گازهای شیمیایی و درمان مصدومان را در اسفند ۱۳۶۲ چاپ و منتشر و بین گروههای پزشکی مناطق عملیاتی پخش کرد. نویسنده به دلیل ضرورت، «شبکه درمانی مصدومان شیمیایی» را مجزا از مجروحان عادی پی ریزی کرد.
تنگی مردمک چشم بعد از حمله شیمیایی با گاز «تابون» را نشانه لطف پروردگار میداند که وی را متوجه تشخیص صحیح و درمان آن همه مصدوم شیمیایی کرد و «نقطه عطفی در تاریخ پزشکی کشور ما» شد.
نویسنده که با مصدومان شیمیایی برخورد میکند از «سکوت غرب» به عنوان مدعی دموکراسی، ابراز شگفتی میکند. به دنبال هر حمله شیمیایی، مسئولان کشور، آن را به اطلاع دبیر کل سازمان ملل میرسانیدند و درخواست اعزام تیم تحقیق داشتند ولی آنها همیشه تعلل میکردند و عراق هم تکذیب میکرد. حتّی کویت هم که دلار و نیرو در اختیار صدام گذاشته بود با بیشرمی آن را به ایران نسبت میداد.
ایشان با کمک دکتر سیّد محمدحسن کلانتر معتمد، گزارشهای حضور تیمهای سازمان ملل در تهران و اهواز را به زبان انگلیسی تهیه و در نخستین کنگره سلاحهای شیمیایی بلژیک (۱۳۶۳) به نمایش گذاشته و از طریق وزارت مربوطه برای رسانههای مختلف ارسال میکند. یکی از همین خبرگزاریها طرز تهیه بمبهای شیمیایی توسط یک شرکت اسپانیایی را برملا میکند: «عراق بدنه بمب خریداری شده را با مایع خردل و اعصاب پر و در عملیات خیبر به طور گسترده استفاده کرد.»
دو هفته از عید سال ۱۳۶۳ گذشته ولی نویسنده ما هنوز نگران است. نگران حمله شیمیایی عراقیها و دست تنها. مأموریت یک ماهه دانشجویان بهیاری در اهواز تمام شده و آنها آهنگ تهران کردهاند.
او از مسئولان آنها و خود آنها خواهش و تمنا میکند که: «بچهها! من تنها هستم؛ نروید». روز بعد میبیند همه پایان مأموریت گرفته و سوار قطار شدهاند. به ایستگاه راهآهن میآید و تقاضای ملتمسانه خود را تکرار میکند. فقط سه نفر از قطار پیاده میشوند.
نویسنده ما فرد بسیار تیزی است. در اهواز به یک تراشکار برمیخورد که کنار قوزک پایش تاولی زده. پیگیر میشود. حملهای که نبوده! پس علت چیست؟ با همین تراشکار به ورزشگاه تختی که محل اسکان مجروحان شیمیایی است میرود و کشف میکند که ذرات آلوده هنوز روی پتوها وجود دارد و آنها هم پتوها را تا کرده، در انبار خنک و بدون آفتاب گذاشتهاند!
هنوز مشغول بحث با مسئول جهاد آنجا بود که عراقیها در چندین نقطه بمب شیمیایی فرو ریختند. دانشجوی ما برای آموزش نیروهای رزمنده، مطالعات خودش را درباره مسمومیتهای ارگانوفسفره (عوامل اعصاب) به صورت کتابچه صد صفحهای منتشر میکند.
۱۵ هزار مصدوم شیمیایی در یک ماه و نیم
نتیجه تلاش و خلاقیّت ایشان باعث شد که در عملیات «بدر» (نوزدهم اسفندماه سال ۶۳) درمان مجروحان شیمیایی بسیار منسجمتر از سال قبل صورت بگیرد طولانیترین و بیسابقهترین حمله شیمیایی عراق در تاریخ جنگ ساعت پنج بعداز ظهر بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴ (عملیّات فاو) بود. در این حمله از گاز سارین، مقدار کمتری گاز خردل و سیانید استفاده شد که بر اعصاب آثار مخربی دارند.
حدود ۳۲ فروند هواپیما به صورت گروههای کوچک و هماهنگ، منطقه را به مدت یک ساعت بمباران کردند. مجروحان شیمیایی عملیات فاو در نقاهتگاه گلف (سیدالشهدا علیهالسلام) اهواز بستری و تحت درمان قرار گرفتند. خود این دلاور مرد هم چندین نوبت مصدوم شیمیایی شده است. در یک ماه و نیم عملیّات بیش از ۱۵ هزار مصدوم شیمیایی شدند.
سازمان ملل متحد، سرانجام در تاریخ هشتم اسفند ۱۳۶۴ یک تیم حقیقتیاب به ایران میفرستد. نویسنده به عنوان پزشک راهنما همراه گروه بوده است. این هیئت مصاحبهای هم با یک خلبان عراقی که هواپیمایش توسط نیروهای ایرانی سرنگون شده بود انجام میدهند.
از او میپرسند: چگونه متوجه شدید که هواپیمای شما بمب شیمیایی دارد؟ در جواب میگوید: «وقتی به ما میگویند باید به یک مأموریت ویژه بروید»
نظر شما