به گزارش خبرگزاری ایمنا، دوران هشتساله دفاع مقدس، یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر است که بخش مهمی از هویت مردم این سرزمین را تشکیل میده؛ این دوران که منشأ رخدادهای زیادی در زندگی ایرانیان شد، سرشار از خاطرات فراوانی بوده که هنوز به بسیاری از این خاطرات پرداخته نشده است.
مجید یزدانی، یکی از رزمندگان نجفآبادی جنگ تحمیلی است که در دوران دفاع مقدس در بهداری رزمی لشکر ۸ نجفاشرف حضور داشته است. او که عکسهای بیشماری از آن دوران را با دوربین عکاسی خود به ثبت رسانده، تعدادی از این عکسها را به همراه روایت مربوط به آن عکس در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده است.
این رزمنده دفاع مقدس میگوید: یکی از عملیاتهای جنگ تحمیلی که در غرب کشور و در منطقه عمومی پیرانشهر به اجرا در آمد، عملیات والفجر ۲ بود، در این عملیات رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف به همراه چند یگان دیگر موفق شدند دهها کیلومتر به خاک عراق نفوذ کنند و مناطق مهمی از دشمن را به تصرف خود درآوردند، ارتفاعات آن منطقه را پاکسازی کرده و شهر پیرانشهر و روستاهای مرزی کشور را از تیررس آتش دشمن دور کنند.
در این عملیات یکی از پادگانهای مهم بعثیها به تصرف رزمندگان اسلام درآمد که بعد از پاکسازی منطقه با صلاحدید و نظر شهید حاجاحمد کاظمی به عنوان اورژانس اصلی بهداری لشکر در اختیار ما قرار گرفت.
در عملیاتهای غرب به دلیل صعبالعبور بودن به جای استفاده از تویوتای و وانتهای لندکروز از قاطر برای باربری استفاده میکردیم، یک قاطر به اندازه سه تا لندکروز برای حمل مجروح، مهمات، غذا ارزش داشت، چند رأس قاطر هم به ما داده بودند که از آنها برای تدارکات و حمل وسایل پزشکی استفاده کنیم.
ما در بهداری لشکر ۸ نجف اشرف برای اولین بار در جنگ ایران و عراق یک ابداع و ابتکاری برای پایین بردن تعداد شهدا در خط مقدم به کار بردیم و آن استفاده از یک قاطر بود که روی آن یک موتور بنزینی سیار و یک یخچال بانک خون گذاشته بودیم تا در خط مقدم از آن استفاده کنیم و با بهکارگیری این ابتکار و تزریق چند واحد خون باعث نجات جان بسیاری از رزمندگانی که دچار قطع عضو یا جراحت عمیق شده بودند، شدیم.
در این عکس، من شخصی هستم که سوار قاطر هستم و دیگر دوستان هم از امدادگران و پزشکان بهداری لشکر هستند که به همراه ساختمانهای بتونی پادگان حاجعمران دیده میشوند.
باید به ماجرای تهیه فیلم برای دوربینم هم اشاره کنم؛ من همیشه برای دوربین خودم فیلم ذخیره داشتم اما در این عملیات به دلیل مسئولیت سنگینی که داشتم، فراموش کرده بودم که فیلمی آماده کنم تا اینکه در قبل مرحله دوم به دلیل اینکه مسئولیت محورهای آمبولانس را هم برعهده داشتم و با موتور رفتوآمد میکردم به پیرانشهر برای خرید فیلم دوربین رفتم لحظهای که وارد این شهر شدم، با صحنه فاجعهباری روبهرو شدم که هواپیماهای دشمن تمام شهر را بمباران شیمیایی کردهاند و مردم وحشت زده به جای رفتن به مناطق بالا به طبقات پایین و زیرزمینها پناه برده بودند و به دلیل این ناآگاهی و توجیه نبودن شهید زیادی دادیم.
من هم ماسک نداشتم و باید سریع بر میگشتم، باعجله از یک مغازه عکاسی فیلم گرفتم و و سوار موتور شدم و از آن معرکه بیرون آمدم و به خط بازگشتم.
نظر شما