به گزارش خبرگزاری ایمنا، خبرهای پیشروی بعثیها که به گوش رسید، خیلیها هرچه داشتند فروختند و سعی کردند به خارج از کشور ببرند، اما احسان کاری خلاف روال مردم عادی انجام داد، او که برای تحصیل به آمریکا رفته بود به ایران بازگشت و عازم جنگ شد.
«احسانالله قاسمیه»، بیستم شهریور ۱۳۳۶ در خانودهای با اصالت در کاشان به دنیا آمد، قدرت جسمی بالا و فیزیک قوی نسبت به همسالان خود داشت، اما در کنار قدرت جسمی و پهلوانیاش اخلاقش هم پهلوانی بود.
زمانی که ۹ یا ۱۰ سالش بود در دعواهای میان بچههای مدرسه در کوچه و خیابان سمت بچههایی را میگرفت که از نظر قدرتی ضعیفتر بودند، از همان دوران نوجوانی آداب اسلامی و انسانی او موجب جذب دوستان بسیار و حسن اخلاق و شیوه رفتار وی مورد توجه همگان بود.
والا بودن جایگاه دین و ارزشهای اسلامی برایش، باعث شده بود که از همان ابتدا ظلمستیز باشد، چنان چه میگوید: «نکند نسبت به سرنوشت خلق خدا بیتفاوت باشیم و ظلم ظالمان را بر مظلومان تماشا کنیم، ما در اسلام تماشاچی نداریم، همه مسلمانان به هر نحوی باید در صحنه نبرد بین حق و باطل در تمامی زمین خدا شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند.
احسان در دبیرستان از پیشگامان مبارزه علیه رژیم شاه بود، فعالیتهای مبارزاتیاش با پیش رفتن به سمت انقلاب اسلامی شدیدتر میشد تا جایی که حین مبارزه از ناحیه صورت زخمی شد.
او به اصرار خانواده برای تحصیل در رشته مهندسی برق به آمریکا مهاجرت کرد، بر اساس مدارک تحصیلی و هم چنین گفته هم کلاسیهایش، از دانشجویان ممتاز دانشگاه کنیگزویل تگزاس محسوب میشد، اما تحصیل به تنهایی دغدغه او نبود، همگام و همراه با حرکت اسلامی دانشجویان شاخه آمریکا و کانادا و شاخه تگزاس به فعالیت میپرداخت تا احقاق حقوق حقه مسلمین را در گوش مدعیان حقوق بشر زمزمه کند.
شهید قاسمیه معتقد بود: انقلاب نکردیم که فقط استقلال و آزادی کشورمان را به دست آوریم ما برای نجات بشریت از جهل و گمراهی و برای نجات مظلومان از ظالمان و برای رهایی مستضعفین از چنگال مستکبرین و برای استقرار دین خدا در تمام جهان قیام کردیم و استمرار این جنبش نیاز به خون دارد.
دانشجوی ممتاز مهندسی برق دانشگاه تگزاس آمریکا، موقعیتی که آرزوی بسیاری در آن مقطع است را رها کرد و به وطن بازگشت، تا بار دیگر روح خود را در نبرد حق و باطل جلا دهد.
این شهید بزرگوار در همین رابطه نوشته است: برای تقرب الهی و ضمانتی برای بخشش گناهان و جهاد اصغر نه برای فرار از جهاد اکبر و این راه را با شناخت و رضایت کامل و دادن چند قطره خون بی ارزشم پیمودم، پروردگارا از من بپذیر پیام من را به عنوان یک پاسدار شهید که خونش را داد تا پیام خونبارش بر دل شما امت مسلمان بنشیند این است که تداوم انقلاب اسلامی بستگی به صدور آن به همه جهان دارد.»
احسان چندین بار به جبهه رفت و چندین بار نیز مجروح شد، مدتی فرماندهی گردان حضرت امیرالمؤمنین (ع) را بر عهده داشت و با این گردان در عملیاتی در منطقه کوهستانی بازی دراز شرکت کرد.
او در یگانهای حفاظتی امام خمینی (ره) و رئیسجمهور وقت (آیتالله خامنهای) نیز حضور یافت، شجاعت و ژرف نگریاش، زمانی آشکار شد که در زمان کاندیداتوری و انتخاب بنیصدر به روشنگری و برملاکردن چهره منافقانه او پرداخت، گفته شده در یکی از ملاقاتهای بنیصدر با امام (ره) شهید قاسمیه او را در حین ورود مورد بازرسی بدنی قرار میدهد که این موضوع سابقه نداشته است.
در عملیات بیتالمقدس وقتی کار گره خورده بود، مهندس قاسمیه همگام با گردان تحت فرماندهیاش، به همراه شهید احمد ملاسلیمانی (فرمانده گردان فتح از یگان ۲۷ محمد رسولالله (ص)) و شهید اکبر شیرازی (از فرماندهان قدرتمند لشکر ۱۷ قم)، جهت آزادسازی خرمشهر عازم جنوب شدند و عاشورایی جنگیدند.
احسان که در این عملیات بالاترین درجه ایثار و شهامت را از خود ارائه کرد، سرانجام در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس در بیستم اردیبهشت سال ۶۱، شربت شهادت را نوشید.
شهید قاسمیه در بخشهایی از وصیتنامهاش مینویسد؛ «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین، درود به امام عزیزم، ای کاش هزاران جان داشتم و همهاش را نثار روح الهیات میکردم، تو به ما فلسفه پیروزی در راه حق را آموختی و من امیدوارم با دادن چند قطره خون بیارزشم درس تو را خوب آموخته باشم.
پیام من به شما این است که زندگی؛ ماندن در چهار دیواری خانه و زندگی کردن برای زنده ماندن و لذت بردن و بی تفاوت بودن نسبت به تضادهای بین حق و باطل نیست، بلکه زندگی و زنده ماندن؛ مرگ در راه خداست…»
نظر شما