از سرپل ذهاب تا مجاهدت در جبهه سلامت یک شهید عاشق پرستاری

آرمان که ایثار باشد، جلوه‌های ازخودگذشتگی و فداکاری در هر میدانی بروز می‌کند، خواه میدان جنگ تحمیلی باشد یا میدان نبرد با کرونا و همین آرمان سبب شد تا «حاج‌احمد طالبی» تا آخرین لحظه زندگی هم دست از مجاهدت برندارد و حالا یار زندگی‌اش روایتگر جهاد او می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، بیش از سه سال از روزی که حاج‌احمد را در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپردند، می‌گذرد، اما انگار همین دیروز بوده که شریک ۳۸ ساله زندگی‌اش لباس شهادت را بر تن و غم جدایی کنج خانه‌اش، لانه کرد.

حاج‌احمد در روزهایی که بیماری شوم کرونا بر کشورش سایه انداخته بود، داوطلبانه در خط مقدم مبارزه با این دشمن نامرئی حضور پیدا کرد تا فصل دوم جهاد او آغاز شود، جهادی که خانم غفاری معتقد است در تک‌تک لحظات آن، عشق به خدمت نهفته و همین عشق بود که مرد زندگی‌اش را در دوران بازنشستگی به کارزار دیگری کشانده بود.

غم بانوی صبر در جان حاج‌احمد غوطه‌ور بود

در اولین روز از تابستان سال ۱۳۳۷ در خانواده طالبی فرزندی چشم به این دنیا گشود که روزگار برای او ماجراهای بسیاری نوشته بود، ماجراهای که مرد اول قصه ما از همه آنها سربلند خارج شده بود.

بارها پای روضه‌های دشت نینوا نشسته و از همان کودکی غم بانوی صبر کربلا در جانش غوطه‌ور شده بود، بانویی که با وجود اینکه عزیزترین کسانش جلوی چشم او پرپر شدند اما محکم ایستاده بود تا پیام‌رسان رسالت امام شهیدش باشد و مرهم‌بخش غم زنان و کودکانی که به اسارت گرفته شده بودند.

همین روضه‌ها در جان حاج‌احمد به خوبی نشسته بود و او می‌خواست در همان مسیری گام بردارد که عقیله بنی‌هاشم قدم گذاشته بود، برای همین هم بود که مسیر زندگی‌اش به پرستاری گره خورد و پس از گرفتن دیپلم بهیاری به استخدام دانشگاه علوم پزشکی اصفهان درآمد.

مسیر رستگاری از سرپل ذهاب تا مجاهدت در جبهه سلامت/ «حاج‌احمد» عاشق پرستاری بود

حضور داوطلبانه در جبهه برای یاری رزمندگان اسلام

آغاز خدمت حاج‌احمد در بیمارستان‌های شهر با سال‌هایی همراه شد که پنجه‌های چنگال اهریمن بعثی بر این خاک خش انداخته بود و جوانان برومند ایران اسلامی راهی جبهه‌های حق علیه باطل می‌شدند تا نگذارند خواسته‌های دشمنی که هوای کشورگشایی به سرش زده بود، محقق شود.

جنگ و البته دفاع از ایران اسلامی موضوع کم‌اهمیتی نبود که پرستار جوان بتواند از کنار آن به‌راحتی بگذرد، به خصوص اینکه هم‌مسیری برای زندگی‌اش یافته بود که او را برای حضور در میدان جهاد تشویق می‌کرد.

عزت‌خانم خودش بسیجی بود و از اعضای فعال ستاد پشتیبانی جنگ که در مساجد محل برپا می‌شد و حالا همراه حاج‌احمد شده بود که در ثواب جهادش شریک شود، آن‌طور که حاجیه‌خانم غفاری می‌گوید: «آقای طالبی، هر سال، دو ماهی خودش را به جبهه می‌رساند تا به یاری رزمندگان اسلام بشتابد، در آن دوران جامعه پزشکی کشورمان با حضور در بیمارستان‌های صحرایی که در نزدیک‌ترین خط مقدم جبهه‌ها قرار داشت، به درمان مجروحان می‌پرداختند و این کار را داوطلبانه انجام می‌دادند به‌گونه‌ای که حتی وقتی بیمارستان‌های صحرایی توسط هواپیماهای ارتش بعثی عراق بمباران می‌شد یا وقتی‌که این بیمارستان‌ها تا آستانه سقوط پیش رفت، هیچ‌یک باعث نشد تا این سپیدپوشان نجات‌بخش، دست از کار و تلاش خود که همان درمان و امدادرسانی به مجروحان بود، بکشند.»

از او می‌پرسم حاج‌احمد درباره آن روزها و خاطرات تلخ و شیرینش چه‌می‌گفت، با همان صبر و متانتی که در کلامش نهفته است، کلمات را پشت سر هم ردیف می‌کند و می‌گوید: «جایی که حاج‌آقا حضور داشت با درد، مجروحیت، خون و شهادت رزمندگان همراه بود و او نمی‌خواست که با تعریف کردن خاطراتش ما را ناراحت کند، اما حال و هوای جبهه و ایثار و از جان گذشتگی که رزمندگان برای دفاع از خاک را داشتند، توصیف‌ناپذیر می‌دانست.»

مسیر رستگاری از سرپل ذهاب تا مجاهدت در جبهه سلامت/ «حاج‌احمد» عاشق پرستاری بود

تا زمانی که زنده هستیم تکلیف از دوش ما برداشته نمی‌شود

جنگ تمام می‌شود، اما عرصه خدمت برای حاج‌احمد هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و او با همان عشقی که در جبهه به مداوای رزمندگان می‌پرداخت، در بیمارستان‌های مختلفی هم که حضور داشت از بیماران مراقبت می‌کرد و آن‌قدر عاشق کار پرستاری بود که حتی زمانی هم که بازنشسته شد دست از این حرفه برنداشت و حضورش بر بالین بیماران تا روزهای کرونایی هم ادامه یافت.

وقتی می‌پرسم که آقای طالبی که دینش را در دوران دفاع مقدس ادا کرده بود، چرا بعد از بازنشستگی هم مدافع سلامت شد، می‌گوید: «حاج‌آقا معتقد بود که تا زمانی که زنده هستیم، تکلیف از دوش ما برداشته نمی‌شود، ممکن است ماهیت آن تغییر کند، اما اصل تکلیف سر جای خودش هست. کرونا بیماری مهلکی بود که سلامت مردم را نشانه گرفته بود، او می‌گفت من باید ادای تکلیف کنم، برایم مهم نیست که بازنشسته شده‌ام، نبرد با کرونا، از نظر من که جبهه را تجربه کرده بودم، تفاوتی با جنگ‌های دیگر ندارد، در آن جبهه دشمن را می‌دیدی، خطر مرگ و شهادت را عینی‌تر حس می‌کردی. اینجا دشمن نامرئی است.»

خانم غفاری انگار یاد خاطره‌ای افتاده باشد، کمی مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: «آقای طالبی سرپل ذهاب شیمیایی شده و ریه‌هایش آسیب دیده بود و زمانی که هوا سرد می‌شد، چند ماهی برای او به سختی می‌گذشت اما این شیمیایی شدن هم باعث نشد که در نبرد با کرونا میدان را خالی کند و زمانی هم به او می‌گفتیم به صلاح شما نیست به خاطر شرایطی که دارید در این زمان در بیمارستان باشید، در جواب می‌گفت که خانم، عُمر دست خداست و نباید نگران شد.»

هفت ماه بیشتر از زمان حضور حاج احمد در کارزار مبارزه با این دشمن نامرئی نگذشته است که او درگیر بیماری کرونا می‌شود و پس از نزدیک به ۲۰ روز دست‌وپنجه نرم کردن، زمان وداع و خداحافظی فرامی‌رسد و بر پیشانی آقای طالبی در لباس مدافعان سلامت، نقش شهادت حک می‌شود.

صحبت از روز پرستار که به میان آید، داغ جدایی دوباره برایش تازه می‌شود و برای همین کلمه کلمه حرف می‌زند تا فرصت کند بغضی را گه‌گاه راه گلویش را می‌بندد، قورت دهد و بعد حرف‌هایش را ادامه می‌دهد: «حاج‌احمد را همه از جمله همسایه، دوست، آشنا و فامیل، با مهربانی‌هایش می‌شناسند، رد این مهربانی را در خاطراتی که آنها از او به زبان می‌آورند، بارها جست‌‎وجو کرده‌ایم، حاج‌احمد این قدر خوب بود که من آن را به زبان می‌آوردم، حاج‌احمد عاشق خدمت بود، در این دوره زمانه که هر کسی به فکر خودش هست، او به بیمارانش اهمیت زیادی می‌‎داد و در همین راه هم جان خودش را فدا کرد، هر زمانی که حال یکی از بیمارانش خوب و از بیمارستان مرخص می‌شد، آن‌قدر خوشحال بود و خدا را مرتب شکر می‌کرد که هر کمکی از دستش بر می‌آمده انجام داده است.»

مسیر رستگاری از سرپل ذهاب تا مجاهدت در جبهه سلامت/ «حاج‌احمد» عاشق پرستاری بود

کد خبر 705336

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.