به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از شهید «حمید پورنوروز» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
دلش میخواست روضهخوان، روضه بخواند
درآمدش از راه کارگری بود و جوشکاری میکرد، حمید هم مثل انسانهای دیگر مشکلات زندگی خودش را داشت، اما این مشکلات سبب نشد که از زندگی واقعی دور شود و غافل، اگر جایی میدید که گرهای در کار کسی افتاده است، خودش را به آنجا میرساند و برای حل مشکل میرفت و هرچه از عهدهاش برمیآمد، انجام میداد.
روزهایی که ویروس کرونا روی تن ایران سایه انداخته بود، برای کمک به کادر درمان به بیمارستان رفت، به سوریه هم برای دفاع از حریم حرم حضرت زینب (س) رفت، زمانی که جریان درگیری با گروه تروریستی پژاک در شمالغرب کشور مطرح شد، حمید آنجا هم برای کمک رفته بود، ۱۲ روز از آبان ۱۴۰۱ میگذشت، آشوبگرها دوباره فراخوان برای تجمع زده بودند و بازار فراخوانهایشان هم داغ بود، اما از طرف دیگر مدافعان امنیت هم برای حفظ جان مردم آمادهباش بودند.
ظهر همان روز آخر قبل از رفتن به شهر به دوستانش گفته بود به روضهخوان بگویید برای ما چند خطی روضه بخواند، یکی از بچهها درست در حالی که مشغول ریختن چایی برای بقیه بود، رو به حمید کرد و گفت: «امشب نوربالا میزنی، امشب شب توست»، این حرف به شوخی گفته شد، اما شوخیای بود که خیلی زود جدی شد، همه زیر خنده زدند، چراکه کسی باورش نمیشد حمید برای شهادت انتخاب شده باشد.
حمید، دومین شهید مدافع امنیت گیلان شد
یک ربع مانده بود تا هفت عصر که صدایی از بیسیم بلند شد، صدا، صدای فرمانده بود، گفت: بچهها بیایید آشوبگران در حال بستن خیابانها و آتش زدن سطل آشغالها هستند، خودتان را برسانید.
حمید از بچههای موتوری گردان فاتحین لاهیجان بود، خیلی زود خودش را به محلی که فرمانده پشت بیسیم اعلام کرده بود، رساند، آشوبگران به محض شنیدن صدای موتور مدافعان امنیت پا به فرار گذاشتند، اما چند نفر از لیدرها به سمت کوچهای رفتند که نمیدانستند بنبست است، بد آورده بودند و راه فراری هم نداشتن، درِ خانهای را شکستند و وارد آن خانه شدند.
حمید زودتر از دوستانش رسیده بود، صدای کمکخواستن پیرزن که در کوچه پیچید، او با اینکه دست تنها بود اما نتوانست منتظر بماند تا رفقایش برسند، به سمت صدا رفت، چندنفری از اغتشاشگران پشت در ایستاده بودند تا مانع حضور حمید و رفقایش شوند، حمید بین اغتشاشگران گیر افتاده بود، به خاطر ورزیده بودن بدنش چند دقیقهای مقاومت کرد اما تعداد آنها خیلی زیاد بود.
اغتشاشگران با هرچه دم دستشان بود او را زدند، سنگ و چاقو و...
رفقایش زمانی که او را به بیمارستان میرساندند، در راه مدام میگفت: یا زهرا (س)، حمید دومین شهید مدافع امنیت گیلان شد، مردم لاهیجان در استقبالی دیدنی پیکرش را تا گلزار شهدای لاهیجان، جانانه بدرقه کردند.
نظر شما