به گزارش خبرنگار ایمنا، رد نام و نشانهای بزرگ و انسانهای کاردان این جغرافیا را که بگیریم، میرسیم به ترور و بهتر بگویم به شهدای ترور. در احوالاتشان که مرور کنیم غرق سبک زندگیشان میشویم، اسیر تعهدشان و دلباخته تعبدشان. آنها که مسلکشان آمیخته با شهادت و رد خونشان هنوز بر سنگفرشهای خیابانهای این دیار در بزرگراهها، میادین و بیمارستانها به جا مانده است، تروریسم در ایران پدیدهای بدون مرز بوده که تمام آحاد ملت را در برگرفته است، از دولتمردان تا مردمان عادی همه در لیست ترور جای داشتهاند، این بار صحبت از شهدای ترور مجلس است.
کینهای که منجر به ترور شد
امروز سالگرد شهادت مردی است حقوقدان، آشنا به ادبیات، حرفهای در جامعهشناسی و خبره در روزنامهنگاری؛ مردی که تسلطش به زبان عربی، فرانسه و انگلیسی مثالزدنی بود.
اینکه دکتر را بگذاریم کنار اسمش و او را دکتر سیدحسن آیت بخوانیم کمی حرف و حدیث دارد، چرا که به قول همسرش، شهید آیت قبل از انقلاب در مقطع دکترا مشغول تحصیل بود، حتی تز خود را هم ارائه داد اما گرایشهای سیاسی کار دستش داد و موفق به اخذ مدرک نشد. مسیرش از ۱۵ سالگی در حوزه سیاست افتاد و طرفدار پروپاقرص آیتالله کاشانی شد، سال ۱۳۳۹، یعنی وقتی ۲۲ سالهاش بود به عضویت در حزب زحمتکشان ملت ایران درآمد.
حزبی که بنیانگذارش شخصی به اسم مظفر بقایی بود، مردی که خیلیها او را به عنوان یکی از پررمزورازترین رجال سیاسی معرفی کردند و خیلیها هم البته معتقد هستند زیست او، پررمزوراز نشان داده شده است.
آیت، هوادار آیتالله کاشانی بود، یک حامی تمامعیار که پس از درگذشت او وارد حزب زحمتکشان به رهبری دکتر بقایی شد. سال ۱۳۴۲ بود که آیت در کنگره حزب زحمتکشان در چهارمحال و بختیاری برای اصلاح اساسنامه حزب، پیشنهادهایی ارائه داد که خوب خوشایند آقایان نبود و سبب شد تا آیت از آنها فاصله بگیرد و به نهضت امام خمینی (ره) ملحق شود. این اقدام آیت، دلیلی شد تا موضعگیریهای جدیدی علیه رژیم پهلوی و دکتر بقایی از خود نشان دهد.
آیت با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت مجلس خبرگان درآمد و در تدوین قانون اساسی هم نقش داشت. حضورش به عنوان عضوی از هیئت رئیسه باعث شد تا نقش کلیدی در ارائه و الحاق اصل ولایت فقیه به قانون اساسی داشته باشد.
دیگر میشد او را به عنوان مردی تأثیرگذار در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خطاب کرد، چراکه مسئولیتش به عنوان دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندگی مردم اصفهان و تهران کارنامه او را در مدت کوتاهی حسابی درخشان کرد.
اما امان از جدال سیاسی که به دنبالش شبهات بسیاری در مورد آیت به وجود آورد. از آنجا که آیت فردی بود با سابقه ممتد در حوزه سیاست، مدام به دنبال افشاگری از فعالیت اشخاص و گروههای سیاسی بود. طبیعی بود که مخالفان او هم بیپروا مقابله به مثل کنند و همین هم شد که او را به عنوان همراه دکتر مظفر بقایی و حامی رژیم پهلوی خطاب کردند و تلاش داشتند تا گذشته او را تیره و تار نشان دهند. واکنش آیت به این اتهامات بیپایه با ارائه سند و مدرک دست آنها را رو کرد و از این اتهامات رفع اتهام شد تا اینکه عاقبت چهرههای مهم مجلس به دفاع از او پرداختند و در نهایت اعتبارنامه حسن آیت با ۱۱۴ رأی موافق در صحنه مجلس پذیرفته و به تصویب رسید.
آیت، مردی بود انقلابی که افشاگریهای سیاسی، آگاهسازی دانشجویان در کنار تدریس و همچنین مبارزات مسلحانه او خاری به چشم بدخواهانش شد، از گروهک منافقین گرفته تا دارودسته بنیصدر. اما هرچه بود آیت نقش خود را بهطور کامل و جامع اجرا کرد تا اینکه خشم دشمن تیر شد و حیات او به ممات منتهی شد. مرد سیاسی مجلس شورای اسلامی از دیار نجفآباد اصفهان در روز چهاردهم مردادماه سال ۱۳۶۰ و در ۴۳ سالگی به دیدار حق شتافت، پروندهای باز که نتیجه خشم دشمنانی بود که خشونتشان در شلیک بیش از ۵۰ گلوله کمی آرام گرفت و تروری که بیشک و به احتمال بسیار، سازمان منحوس مجاهدین خلق در آن ترور نقش داشت.
تعهد، تعبد و شجاعتش، خشم منافقین را به همراه داشت
شهید حسن آیت، اولین شهید ترور مجلس نبود، چند روز پیش از او نیز نماینده دیگری قربانی خشم منافقین شده بود؛ شهید سیدرضا کامیاب. در روستای نوده از توابع گناباد و در مردادماه سال ۱۳۲۹ کودکی متولد شد که بعدها مایه فخر و مباهات خانواده و شهرش شد. ۱۳ ساله بود که وارد حوزه علمیه گناباد شد و بعد از مدتی برای ادامه تحصیل راهی مشهد شد.
۱۸ سال بیشتر نداشت که با استاد تشکر و حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب آشنا شد. جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که پیش آمد، فعالیتهای سیدرضا هم جانِ تازهای گرفت. به واسطه همین فعالیتهایش از سوی ساواک شناسایی شد و تحت نظر قرار گرفت. در بحبوحه انقلاب با سخنرانیهای جذابی که انجام میداد مردم را علیه رژیم شاهنشاهی به خیابانها میکشاند. انقلاب که پیروز شد، سیدرضا تمام تلاشش را انجام داد تا مردم را در مورد جریانهای انحرافی کمونیسم و منافقین آگاه و آشنا کند. انتخابات میان دورهای مردادماه سال ۱۳۶۰ بود که با اکثریت آرا مردم مشهد به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
ویژگیهای رفتاری این روحانی جوان مثل علم، شجاعت، تعبد و تعهد به اسلام و انقلاب سبب شد تا منافقین نسبت به فعالیتهای او حساس شوند و زیر ذرهبین آنها قرار گیرد. نتیجه این کنترلها توسط منافقین باعث شد تا در هشتم مردادماه همان سال موتورسواری با دو سرنشین که از قبل در جریان مسیر حرکت او بودند با شلیک دو گلوله به کتف و جمجمه او را مجروح کنند.
حضور چند ساعته برای درمان در بیمارستان فایدهای نداشت و عاقبت سیدرضا کامیاب در ۳۱ سالگی به شهادت رسید.
ممنوعالمنبر شد اما با هویتهای مختلف رسالتش را دنبال کرد
تولد در خانواده مذهبی راه را برای ادامه تحصیل در علوم اسلامی حوزههای علمیه و مدارس دینی اصفهان، مشهد و قم برای او هموار کرد تا آنجا که درس را تا خارج فقه و اصول به مدت ۱۷ سال ادامه داد. محمد تقی بشارت، مردی از دیار دهاقان که سرنوشتش با شهادت عجین شد.
دوران ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند اما اوایل نوجوانی به همراه خانواده به گچساران مهاجرت کرد. انقلاب هنوز به پیروزی نرسیده بود که به دلیل سخنرانی علیه رژیم پهلوی توسط ساواک دستگیر و بازداشت و به مدت پنج سال ممنوعالمنبر شد. او که عاشق مبارزه بود با هویتهای مختلف و البته با لباس شخصی کار تبلیغ را ادامه داد.
آرام و قرار نداشت، بارها از طرف جامعه مدرسین قم و البته به دستور امام خمینی (ره) در برپایی تظاهرات فعالیت کرد، بهخاطر فعالیتهای سیاسی و فرهنگی که انجام میداد، مردم کهگیلویه و بویراحمد حسابی به او اعتماد داشتند که نتیجه این اعتماد رأی اکثریت مردم آن حوزه در انتخابات دوازدهم مردادماه سال ۱۳۵۸ و نماینده مردم آن شهر در مجلس شورای اسلامی شد.
محمدتقی بشارت در مجلس خبرگان و در تدوین قانون اساسی هم مشارکت داشت. او در جایگاه نماینده امام خمینی (ره) در جهاد سازندگی، سرپرستی بنیاد شهید و کمیته انقلاب سمیرم هم توانست بهطور شایستهای انجام وظیفه کند.
ساخت مدرسه، پل، بازسازی و مرمت جاده از دیگر فعالیتهایش بود، برای مردمی که او را به عنوان نماینده انتخاب کرده بودند. گفته بود منافقین دست از سر ما برنمیدارند و من شهید میشوم. پیشبینی او هم درست از آب درآمد. سال ۱۳۶۰، سالی که به سال ترورهای بیرحمانه گروهک منافقین معروف است، محمدتقی بشارت، در روز هفتم دیماه به واسطه شلیک گلوله تروریستها، در ۳۶ سالگی به شهادت رسید.
دستگیر شد، به زندان افتاد، تبعید شد اما کوتاه نیامد...
تولد در نیمه شعبان سال ۱۳۱۳ دلیل خوبی بود تا نامش محمدمهدی شود. از پنج سالگی راهی مکتبخانه شد و بعد از دو سال، درس را در مدارس امروزیتر زمان خود ادامه داد.
تحصیل در حوزه علمیه قم یعنی زادگاهش انتخاب محمدمهدی بود. او در درس خارج، شاگرد بزرگانی چون آیتالله بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) بود. تلاشش، تبلیغ مکتب تشیع و ارائه آموزههای دینی بود تا مردم را برای مبارزه علیه رژیم ملعون پهلوی آماده کند. شیخ محمدمهدی در کنار فعالیتهای سیاسی، فعالیتهای علمی و فرهنگی بسیاری هم انجام داد و بارها به مناطق محروم رفت تا مردم آنجا را با اسلام و مکتب اهل بیت آشنا کند.
تشکیل جامعه مدرسین حوزه علمیه و ارائه خدمات به طلاب از دیگر فعالیتهای او بود. این فعالیتهای شیخ، خشم نیروهای ساواک را برانگیخت و بارها و بارها به واسطه آنها دستگیر شد و هفتبار هم به زندان افتاد.
تبعید محمدمهدی به همراه ۲۵ نفر از استادان حوزه که در سال ۱۳۵۲ انجام شد دلیلی بر کمکاری او نشد. شیخ در همان حال هم مردم را به شرکت در فعالیتهای سیاسی دعوت میکرد.
حضورش به عنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم گیلان، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی قضائی و سایر عرصههای مختلف چونان خاری در چشم دشمن بود. همین هم شد که منافقین تصمیم گرفتند در شهریورماه سال ۱۳۶۰ به قصد سوءقصد به جان او به منزلش حمله کنند که این اقدام با شکست مواجه شد. هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۴ بود که شیخ محمدمهدی ربانی بر اثر بیماری مشکوکی که توسط باند مهدی هاشمی زمینه آن فراهم شد در ۵۱ سالگی به شهادت رسید.
سرنوشتی که به سیاست و شهادت گره خورد
مردی از خاکِ خوشغیرت شهرکرد. متولد سال ۱۳۳۴، او که سرنوشتش به سیاست گره خورد و غایتش شهادت شد، حرف از مجتبی استکی است. انقلاب که پیروز شد از طرف حزب جمهوری اسلامی با آرای قابل توجه و چشمگیری نماینده مردم این دیار شد و کولهبارش را بست و راهی تهران شد.
تولد در خانوادهای مذهبی راه را برای مجتبی هموار کرد و هوادار حبلالمتین شد در روزگاری که این هواداری جرم بود. دیپلم را گرفت و فوق دیپلم را هم همینطور و راهی خدمت سربازی شد، اما عمر خدمتش چندان طول نکشید چراکه با فرمان امام خمینی (ره) از خدمت سربازی سرباز زد و به شهرکرد برگشت.
دغدغهاش جلسات و تشکیلات مذهبی بود و خود را درگیر جریان انقلاب کرد. با قوام گرفتن جمهوری اسلامی فعالیتهای او هم قدرت گرفت و در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی حسابی خودی نشان داد. مسئولیت شهرداری هفشجان و سر و سامان دادن به دادگاه انقلاب شهرکرد از جمله کارهای شاخص مجتبی بود.
اگر در احوالاتش بیشتر جستوجو کنیم، میرسیم به فعالیتهای او در آموزش و پرورش، جایی که هم خیلی دوست داشت و هم خوب خدمت کرد. شهادت رحمان برادر مجتبی در ماجرای هفتم تیر انگیزههای او را تقویت کرد تا راه برادر را ادامه دهد، همانطور که دلش میخواست هم شد. آرای قاطع مردم و استقبال از نمایندگی او راه را برایش هموار کرد. مجتبی خوب بلد بود چطور تمام خودش را وقف مردم کند. فعالیتهای شبانه روزیاش نشان داد که تا کجا عاشق مردم و نظام است. خوب بودن و خوب کار کردنش دلیلی شد تا در لیست ترور منافقین قرار بگیرد. سال ۱۳۶۰ بود و اوایل دیماه که مجتبی در دیار امام رضا (ع) شهادت نصیبش شد و پیش برادرش رفت.
نظر شما