به گزارش خبرنگار ایمنا، در روزی که مردمان ایران زمین از گوشه کنار این سرزمین خود را به مرقد مطهر بنیانگذار انقلاب اسلامی رسانده بودند تا در سیوچهارمین مراسم سالگرد ارتحال حضرت روحالله با جانشین خلف او تجدید بیعت کنند، صحبت از دو شهید به میان آمد، یکی شهید مصطفی صدرزاده و دیگری شهید آرمان علیوردی.
حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از سخنرانیشان در این مراسم در تجلیل از جوانان کشور به نام شهید مصطفی صدرزاده اشاره کردند و فرمودند: «گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمیخیزد. از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است.»
رهبر معظم انقلاب هم چنین از شهید دهه هشتادی، شهید آرمان علی وردی نیز سخن به میان آوردند و فرمودند: «دانشجوی بسیجی در دانشگاه فحش ناموسی میشنود و طلبه بسیجی زیر شکنجهها به شهادت میرسد اما حاضر نیست چیزی را که دشمن میخواهد بر زبان بیاورد.»
آتش عشقی که با شهادت خاموش شد
در نوزدهمین روز از شهریور ماه سال ۱۳۶۵ خانواده صدرزاده چشم به راه تولدی فرزندی بودند که مصطفی نام گرفت. ۱۱ سال بیشتر نداشت که به همراه خانواده از خوزستان راهی مازندران شدند. مدت اقامت آنها در کنار سواحل دریای خرز هنوز دو سال کامل نشده بود که به شهرستان شهریار نقل مکان کردند. بیشتر دوران نوجوانی او در پایگاههای بسیج و به انجام کارهای فرهنگی گذشت، همان کارهایی که دوست داشت شریک زندگیاش هم پا به پای او انجام دهد.
در روز خواستگاری به همسرش گفته بود که من به دنبال همسنگر میگردم. مصطفی با اینکه سنوسال زیادی نداشت به خوبی دریافته بود که باید جبهه فعالیتهای فرهنگی را دریابد، دشمن تهاجم فرهنگی گستردهای را آغاز کرده بود و نباید جبهه مقابله با او خالی میماند.
مصطفی در این جبهه از هیچ کاری دریغ نمیکرد اما زمزمههای جنگ سوریه او را بیتاب کرده بود. در یادداشتهایش هم نوشته بود، راهش را پیدا کرده است، جبهه مبارزه با تکفیریها که تا هتک حرمت ساحت حضرت زینب (س) هم پیش رفته بودند.
برای رفتن به هر دری زد اما همه راهها پیش روی او بسته شده بود اما این بار هم مثل همیشه دوستان شهیدش به یاری او آمدند تا مصطفی به خواستهاش برسد. برای اعزامهای بعدی دست به دامان برادران افغانی شد تا آنها گره از کارش باز کنند. شجاعت و درایتی که مصطفی از خود نشان داد او را تا مقام فرمانده گردان عمار فاطمیون هم پیش برد. فریادهای حیدریاش لرزه بر اندام تکفیریها میانداخت اما آتش عشق عجیبی به دلش افتاده بود و تنها شهادت میتوانست این آتش را آرام کند. شهادت هم روزیاش شد آن هم در روز تاسوعا تا همان طور که خود خبر داده بود با سر به پیش عباس بن علی (ع) بشتابد.
آرمانِ انقلاب
یک ماه قبل از شهادتش به محل مزارش سر زده بود. در آن نماز هم خوانده بود. دوستانش میگفتند: «آرمان گفت که من شهید خواهم شد و به زودی به اینجا میآیم.»
آرمان علیوردی ۱۲ سال پس از رحلت امام چشم به این دنیا گشوده بود اما پای درس مکتب حضرتروحالله (ره) نشست، طلبه ۲۱ سالهای که در یک شب سرد پاییزی دورهاش کردند و به وحشیانهترین شکل ممکن به شهادتش رساندند اما حاضر نشد که آنچه دشمنانش از او میخواهد را بر زبان بیاورد.
شهادت آرمان واکنشهای زیادی را برانگیخت. حضرت آیتالله خامنهای در دیدار با دانشآموزان در روز یازدهم آبانماه سال گذشته به شهادت او اشاره کرده و فرمودند: «آن طلبه جوان و متدین و حزباللهی، آرمان عزیز که در تهران زیر شکنجه به شهادت رسید و پیکر او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟»
پرورش یافته مکتب امام خمینی (ره) به چنان جایگاهی دست پیدا کرد که رهبر معظم انقلاب بر سر مزار او حاضر شد تا چشمان آرمان عزیز در آسمانها از این دیدار روشن شود.
نظر شما