۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۰
سوار بر پشت سیمرغ!

«از قضا آن روز ارومیه ناآرام بود و درگیری با ضد انقلاب در شهر جریان داشت. ما شب را در مقر سپاه ارومیه ماندیم. همان شب ساختمان سپاه ارومیه را بارها با آرپی‌جی زدند. بعد از دو روز که روی آرامش را در ارومیه ندیدیم، ساعت ۹ صبح آماده‌باش داده و گفتند برای رفتن به مهاباد آماده باشیم. »

به گزارش خبرنگار ایمنا، سید نورالدین عافی یکی از رزمندگان دفاع مقدس در روایتگری خاطرات سال‌های حماسه که در کتاب «نورالدین پسر ایران» آمده، به ماجرای نخستین حضورش در جبهه اشاره کرده است.

در این کتاب می‌خوانیم: «روی اولین برگ اعزامم تاریخ دی ماه ۱۳۵۹ خورد. تنها کسی که برای بدرقه‌ام آمده بود حاج‌خانم بود.

با آقاجان و خانواده در خانه خداحافظی کرده بود اما مادر طاقت نیاورد و تا پای اتوبوس‌ها آمد. ۵۵ نفر بودیم، ۲۰ نفر سپاهی و بقیه بسیجی که با دو دستگاه اتوبوس به تهران اعزام شدیم. در آن جمع هیچ آشنایی نداشتم. آرام به منظره پشت پنجره زل زده بودم تا اینکه رفته رفته صحبت نیروهای اعزامی گل انداخت. عده‌ای که سابقه حضور در جبهه داشتند از اینکه عراق خمسه خمسه می‌زند و از آتش شدید توپخانه عراق می‌گفتند. این صحبت‌ها را که می‌شنیدم یاد خاطرات پسر دایی‌ام از نبرد سوسنگرد می‌افتادم و احساس می‌کردم همه زحمت‌هایم دارد به نتیجه می‌رسد.

به تهران که رسیدیم به پادگان امام حسین (ع) منتقل شدیم که می‌گفتند زمان طاغوت مقر ساواک بوده است، ما یک روز آنجا ماندیم و در همان روز چند بار خبرهای گوناگون برایمان می‌آوردند! اول به همه یک کلاش دادند و گفتند به جنوب اعزام می‌شوید. بعد از مدتی اسلحه‌ها را جمع کردند و گفتند می روید گیلان‌غرب. دوباره به همه یک سلاح دادند و گفتند به کردستان می‌روید.

بالاخره تصمیم بر این شد ما را به کردستان راهی کنند. قدرت تصمیم‌گیری نداشتیم و دستور که ابلاغ شد راه رفته تا تهران را بازگشته و به تبریز رسیدیم! اما در تبریز زیاد نماندیم و راهی ارومیه شدیم.

از قضا آن روز ارومیه ناآرام بود و درگیری با ضد انقلاب در شهر جریان داشت. ما شب را در مقر سپاه ارومیه ماندیم. همان شب ساختمان سپاه ارومیه را بارها با آرپی‌جی زدند. بعد از دو روز که روی آرامش را در ارومیه ندیدیم، ساعت ۹ صبح آماده‌باش داده و گفتند برای رفتن به مهاباد آماده باشیم. آن روزها جاده‌ها امنیت نداشت و گویا جاده میاندوآب- مهاباد بسته بود. فقط جاده نقده- مهاباد در طول روز حدود چهارساعت توسط نیروهای ارتش یا سپاه تأمین می‌شد. ما را مسلح کرده و تذکر دادند در صورت درگیری چه باید بکنیم. قرار شد با دو دستگاه ایفا به سمت مهاباد حرکت کنیم. در حالی که از داخل ایفا اسلحه‌مان را آماده به سمت بیرون نگه داشته بودیم، راه افتادیم. تا نقده هیچ برخوردی در جاده پیش نیامد. آنجا به ما گفتند بعد از سه راهی نقده جاده اصلاً امنیت ندارد، خطرناک است و باید مواظب باشیم. در نقده نیروهایی با دو دستگاه توپ ۱۰۶ و دو دستگاه کالیبر ۵۰ که بر پشت سیمرغ سوار بودند به کاروان پیوستند و در واقع ما را اسکورت کردند. دوباره در حال آماده‌باش شروع به حرکت کردیم. تا نزدیکی مهاباد هیچ اتفاقی نیفتاده بود اما آنجا لاستیک یکی از ایفاها پنچر شد و مجبور به توقف شدیم.»

کد خبر 656283

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.