به گزارش خبرنگار ایمنا، روزهای ابتدایی فروردینماه سال ۱۳۶۱، مناطق عملیاتی در جنوب کشور شاهد اجرای یکی از بزرگترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس بود که به منظور آزادسازی مناطق اشغال شدهای همچون سایت ۴ و ۵ رادار و دهها روستا، همچنین دور کردن شهرهای شوش، اندیمشک، دزفول و جاده اهواز-اندیمشک از تیررس آتش توپخانه عراق به طور مشترک توسط سپاه و ارتش انجام شد.
طرحریزی این عملیات از اواسط آبانماه سال ۱۳۶۰ آغاز شد و پس از تلاشهای مستمر و خستگیناپذیر و انجام مشورتها و هماهنگیها گسترده میان فرماندهان نظامی، سرانجام طرح عملیاتی آن در اواخر دیماه همان سال آماده شد. عملیات «فتحالمبین» که با رمز یا زهرا اجرا شد، دوازدهم فرودین ماه سال ۱۳۶۱ با دستیابی به اهداف موردنظر به پایان رسید.
سیدمرتضی موسوی از رزمندگان گردان امام موسیبنجعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که در این عملیات حضور داشته در این گفتوگو روایتگر گوشهای از لحظات سخت و نفسگیر عملیات فتحالمبین شده است.
تلاش شبانهروزی برای آمادهسازی نیروها
چندین ماه از استقرار تیپ امام حسین (ع) در پادگان دوکوهه میگذشت؛ محدوده مأموریت و محور عملیاتی تیپ توسط قرارگاه تعیین و نیروهای واحد اطلاعات عملیات به فرماندهی برادران مهدی بهرامی و حسن عابدی و واحد تخریب به فرماندهی شهید مرتضی تیموری برای گشت و شناسایی به منطقه مورد نظر اعزام شده بودند.
فرماندهان گردانها هم نیروهای خود را متناسب با شرایط جغرافیایی و آرایش و استعداد دشمن، آموزش میدادند و تلاش شبانهروزی برای آماده شدن نیروها آغاز شده بود. به اواخر اسفندماه سال ۱۳۶۰ نزدیک میشدیم، مرخصیها لغو و زمزمه رفتن به منطقه عملیاتی بهگوش میرسید، گردانها به مرور مسلح و برای حرکت آماده میشدند.
یک روز صبح صدای بالگردهای شنوک هوانیروز ارتش بر فراز آسمان پادگان دوکوهه و در محوطه باز کنار ساختمانهای چند طبقه شنیده شد. گردانها باید به ترتیب، نیروهای خود را سوار بر بالگرد کرده و به منطقه دالپری عزیمت میکردند.
محل استقرار جدید در بین کوهها و تپهها انتخاب و تقریباً نزدیک محور عملیاتی تیپ امام حسین (ع) قرار داشت. کار نقلوانتقال نیروها به اتمام رسید. همه منتظر لحظه موعود و فرا رسیدن شب عملیات بودند. فرماندهان گردان باز از فرصتهای باقی مانده، استفاده و هر روز نسبت به مأموریت محوله به هر گردان؛ آموزش نیروها دنبال میشد.
حاجآقا مصطفی ردانیپور که در کنار حسین خرازی در فرماندهی تیپ فعالیت میکرد، روزها با سخنرانیهای حماسی در جمع نیروها همه را از نظر روحی، معنوی و اعتقادی مهیای عملیات میکرد. در کنار تیپ امام حسین (ع)، یگانهایی از برادران ارتشی هم به دالپری آمده بودند و آنها هم خود را برای شرکت در عملیات آماده میکردند. روحیه و انگیزه نیروها بسیار بالا و همه برای شرکت در عملیات، سر از پا نمیشناختند.
کمکم صدای وزش باد بهاری هم بهگوش میرسید، دشت عین خوش و دشت عباس با رویش سبزهها و گلهای زیبای شقایق، خود را برای استقبال از قدوم رزمندگان اسلام مهیا کرده بودند، فرارسیدن عید نوروز سال ۱۳۶۱، این بار هفت سین ما را از سنگر، سلاح، سرنیزه، سیم خاردار، سیم چین، سرب و سربند یا زهرا (س) و سبزههای روییده در دشت و تپههای، عین خوش، مزین کرده بود.
تفال به قرآن کریم برای آغاز عملیات
با اعلام آمادگی همه یگانها، فرماندهان با توجه به تحرکات جدیدی که دشمن در منطقه با نقلوانتقال تانکها، تجهیزات و نفرات خود برای هجوم احتمالی به خطوط مقدم رزمندگان اسلام در منطقه عملیاتی داشت! تفالی به قرآن کریم زدند، آیه: "انا فتحنا لک فتحا مبینا " آمده بود، حالا با اعتقاد راسخ به خداوند قادر متعال باید عملیات، هر چه زودتر شروع میشد.
قبل از فرا رسیدن سال نو، دو شب همه گردانهای خطشکن و عملکننده با گذر از ارتفاعات تیشکن خود را تا نزدیکیهای خطوط مقدم دشمن بهطرف عین خوش رساندند. گردان امام محمدباقر (ع) بهعنوان خط شکن و گردان امام رضا (ع) به فرماندهی شهید رضا قانع، گردان موسیبنجعفر (ع) بهفرماندهی کریم نصر و سایر گردانهای دیگر پشت سرهم وارد منطقه عملیاتی شدند اما قبل از درگیری با دشمن، دستور برگشت نیروها صادر شد؟!
ظاهراً در چند محور هنوز آمادگی لازم را نداشتند و در برخی محورها دشمن هوشیار و در آمادهباش به سر میبرد. بنابراین فرماندهان در قرارگاه، دستور برگشت نیروها را صادر کردند، بالاخره بعد از چند شب چشمانتظاری، لحظه و زمان موعود فرا رسید و در تاریخ دوم فروردینماه سال ۱۳۶۱ فرمان حمله با رمز یا زهرا (س) ابلاغ شد.
رزمندگان اسلام در دهها محور عملیاتی با گذشتن از آب و عبور از رودخانه کرخه، ارتفاعات و تنگهها، تپهها و شیارها و دشتها، با سرعت بینظیر و فوقالعاده، خود را به پشت مواضع دشمن رساندند، در محور تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی، دشمن میادین مین وسیعی را در منطقه ایجاد و سر راه نیروها قرار داده بود اما با رشادت و جانفشانی شهید مرتضی تیموری و مرتضی علیجانی و سایر همرزمانشان در واحد تخریب، اقدام به خنثی کردن میادین مین و باز کردن کامل معبر کردند.
با زحمات نیروهای تخریب، راه برای عبور گردانهای خط شکن از جمله گردان امام محمدباقر (ع) باز شد، نیروها باید با رعایت اختفا و پشت سر گذاشتن سنگرهای کمین، از شیاری عبور و خود را به دشت عین خوش میرساندند. به لطف خداوند متعال نیروهای خطشکن، ۵۰ متر مانده به خط مقدم دشمن با نیروهای عراقی درگیر شدند.
بوی دود و باروت و صدای شلیک بیامان کالیبرها
بچهها بیمحابا با فریادهای اللهاکبر با قدمهای استوار به پیش میرفتند. صدای شلیک کالیبرها و تیربارهای دشمن و گلولههای رسامی که با سرعت از کنارمان وزوزکنان عبور میکردند، به همراه انفجارهای پی در پی گلولههای خمپاره و بوی دود و باروت فضای میدان نبرد را برایمان؛ خوشایند کرده بود!
گلولههای منور در آسمان پشت سرهم روشن و تاریکی شب را به روز تبدیل کرده بود، یکی از تیربارهای دشمن راه عبور نیروها و ستون گردان امام محمدباقر (ع) را در داخل شیار سد و کاملاً بسته بود بچهها داخل شیار زمین گیر شده بودند، اگر این شرایط، طولانی و دقایقی از آن میگذشت، همه نیروها قتلعام میشدند!
شهید اکبر جزی معاون گردان، بلافاصله بهصورت سینهخیز بهطرف جلو حرکت و خود را با سرعت به زیر سنگر تیربار دشمن رساند، در حالی که تیربار عراقی چندین نوار ۲۵۰ تایی شلیک و لوله تیربار قرمز و از حرارت سرخ شده بود، با دست راست خود محکم لوله تیربار را گرفت و با گفتن اللهاکبر سر تیربار را به طرف آسمان بالا برد، لوله تیربار به دلیل داغ و قرمز بودن به کف دست راست شهید اکبر جزی چسبید و عراقیها بلافاصله به سویش شلیک و او را به شهادت رساندند!
بچههای گردان که تا چند ثانیه قبل با رگبار گلولههای مستقیم تیربار در شیار زمینگیر شده بودند، ناگهان مشاهده کردند، تیربار عراقی به طرف هوا و آسمان شلیک میکند! نیروهای گردان از داخل شیار، بلند شده و اللهاکبر گویان به خط مقدم دشمن هجوم و سنگرهای دشمن را یکی پس از دیگری تصرف و پاکسازی میکنند.
هیچکس در آن شب متوجه فداکاری و ایثار شهید اکبر جزی نشد! نیروهای گردانها در آن شب با عبور از ارتفاعات تیشکن؛ رودخانه فصلی؛ مکینه و چاه آب، مرغداری و دشت عین خوش، جاده آسفالته اندیمشک به دهلران را تصرف و خود را به باغ شماره ۷ طالقانی رساندند.
حضور فرمانده در خط مقدم، قوت قلب نیروهای پیاده
صبح عملیات با گفتن اذان، بلااستثنا همه بچهها باوجود درگیری و خستگی و با همان سلاح و تجهیزات نماز صبح خود را بهجا آوردند! با روشن شدن هوا، بچههای واحد تعاون با حضور در منطقه اقدام به جمعآوری و انتقال پیکر پاک شهدا در اطراف معبر و خط مقدم دشمن کردند.
آنها پیکر پاک فرمانده شهید اکبر جزی را در حالی پیدا کردند که لوله تیربار دشمن به دست راستش چسبیده و کف دست او را کاملاً سوزانده بود! گردان شهید رضا قانع هم بنا به دستور حسین خرازی تا اطراف رودخانه فصلی نزدیک مکینه آب، پیشروی کردند.
شهید خرازی صبح اول وقت در حالی که سوار بر نفربر فرماندهی بود، خود را به نیروهای گردانهای پیاده در جلو رساند، حضور او و حاجآقا مصطفی ردانیپور، قوت قلبی برای همه نیروهای پیاده بود، به دلیل سرعت عمل رزمندگان، دشمن غافلگیر و تعداد زیادی از بعثیها در مرحله اول عملیات به اسارت نیروهای خودی درآمدند، بهطوریکه بچههای مهندسی تعدادی از اسرا را داخل بیل لودر غنیمتی گذاشتند و به عقب بردند، حتی آمبولانسها بهجای زخمی به انتقال اسرا به عقب کمک میکردند!
حال و هوای وصف ناشدنی در بین همه نیروها پدیدار شده بود، گردان شهید رضا قانع سپس تپههای سمت راست جاده آسفالته را تصرف و روی تپههای سرسبز مستقر و پدافند کردند؛ دشمن تا یکهفته سرسختانه مقاومت و به پاتکها و ضدحملههای خود ادامه میداد!
آن روزها با عید باستانی نوروز سال ۱۳۶۱ همراه شده بود، تدارکات گردان هر روز انواع میوهها و شیرینیها مخصوصاً پرتقال و شیرینیهای یزدی را که مردم مهربان و غیور کشورمان به جبههها هدیه و ارسال کرده بودند در بین، نیروهای و سنگرها تقسیم میکرد.
بچههای تیپ امام حسین (ع) و سایر رزمندگان سپاه، ارتش، جهاد سازندگی و همه بسیجیان فداکار، عید نوروز آن سال را با آتش سنگین و پاتکهای دشمن در میدان نبرد آغاز کرده بودند.
ادامه دارد…
نظر شما