به گزارش خبرنگار ایمنا، در سالهای نه چندان دور، فرا رسیدن سال نو و بهار طبیعت در ایران اسلامی همراه با جنگی شده بود که ارتش بعثی عراق همراه با حمایت همهجانبه کشورهای استعمارگر با هدف تصرف خاک این مرزوبوم آغازگر آن شده بود.
طی این سالها، بسیاری از رزمندگان در کنار خانواده نبودند و در جبههها مراسم تحویل سال را برگزار میکردند. در تمام آن دوران فرزندان شجاع ایران در دل خاکریزهای غیرت و در زیر رگبارهای دشمن، نوروز را جشن میگرفتند.
آن روزها که هر لحظه نقشی از ایثار به روی بوم ایران نقاشی میشد، بهار هم با آمدنش حال و هوای سنگرها را دگرگون میکرد. جواد ابوالحسنی، محمدعلی رضایی، محمدکاظمزاده و سیدمرتضی موسوی در این گفتوگو روایتگر خاطراتی از نوروز جبههها شدهاند.
سفره هفتسین به سبک جبهه
به روزهای آخر سال که نزدیک میشدیم، بچههای گردان موسیبنجعفر (ع) در تدارک برگزاری مراسم سال نو و مهیا کردن شرایط لازم بودند، مقداری گندم و عدس را برای درست کردن سبزه در کیسهای ریخته و مرتب آب میدادند تا برای انداختن سبزه آماده شود.
قرار بود، سفره هفتسین به سبک جبهه چیده شود. سفرهای بیآلایش و خودمانی که با سین جبهه سازگار باشد. قرآن، آئینه، سبزه و هفت سین جهاد و شهادت :(۱- سجاده ۲- سلاح ۳- سرنیزه ۴- سیم چین ۵- سمبه ۶- سیم خاردار ۷- سنگر و سربند).
در کنار سفره هفتسین، دنیایی از دلتنگی به خاطر فراق فرماندهان و دوستان شهیدمان بر ما حاکم بود. موقع سال تحویل همه بچههای گردان به یاد دوستان شهیدشان گریه میکردند و اشک از دیدگان آنها جاری بود.
آنها بعد از خواندن دعای سال تحویل همگی در کنار سفره هفتسین دستان خود را بالا برده؛ و برای سلامتی حضرت بقیهاللهالاعظم (عج)، فرج ایشان، طول عمر باعزت و برکت برای حضرت امام خمینی (ره)، پیروزی رزمندگان اسلام و شفای همه مجروحین و بیماران دعا میکردند.
سپس همه بچههای گردان از فرماندهان تا نیروها؛ همدیگر را یکی یکی در آغوش گرفته و با هم دست و روبوسی کردند، بساط چای آتیشی کریم حاجعلی در گردان فراهم بود و بچهها با چایی و شیرینی از یکدیگر پذیرایی کردند. خیلی از بچهها در آن سال آرزو کردند تا شهادت در راه خدا نصیب و قسمت آنها شود، آرزویی که برای تعدادی از دوستانمان به مرحله اجابت رسید.
عید در جبهه
عید سال ۱۳۶۵ را به همراه دیگر همرزمانمان در گروهان ابوذر (دسته ۳) به دور سفره هفتسینی که توسط یکی از دوستان چیده شده بود، نشسته بودیم که امام جمعه وقت اصفهان که در لشکر حضور داشت، به همراه اکیپی از صدا و سیما به سنگر ما آمدند. دعای تحویل سال خوانده شد و بقیه هم با یک حالت روحانی خاصی آن را زمزمه کردند. گروه صدا و سیما از این مراسم فیلم گرفت و همان شب این فیلم با تیتر عید در جبهه در خبر سراسری پخش شد و البته این فیلم بارها از صداوسیما بازنشر شد تا این سفره هفتسینی که رزمندگان این دسته با سینهای موجود در سنگر موجود آماده کرده بودند، ماندگار شود.
باخبری از لحظه تحویل سال با صدای شلیک گلوله
سال تحویل آخرین سال جنگ (سال ۱۳۶۷) روی ارتفاعات حلبچه بودیم که مثل سالهای قبل صدای شلیک گلوله ما را از تحویل سال باخبر کرد. یادم نمیرود که قبل از عملیات یا حین عملیات در جادههای منطقه با دوستان در حال پیادهروی بودیم و باران زیادی همآمده بود و همه جا آب باران روان بود. در جاده به چند بچه مدرسهای برخورد کردیم. کتاب و دفتر دستشان بود و وسط روز کنار جاده بودند.
حساس شدم و با آنها سلام و علیکی کردم و کتاب دینیشان را گرفتم و ورق زدم تا ببینم درس دینی اهل سنت چه جوری هست! دیدم بهصورت هر دو طرف خوب هستند درس داده شده! از بچهها پرسیدم پس چرا وسط روز نرفتهاید مدرسه؟! دیدم دارند میخندند و به زبان کردی یک چیزی به هم میگویند! گفتم به چی میخندید؟
گفتند ایام عید است و مدرسهها تعطیل است! خیلی خیلی بور شدم و از این بیخبری خجل و زود منطقه را ترک کردم. هنوز هم هر وقت یادم میآید، به یاد آن دوران بوبوبوبوق ق ق ق میزنم!
تحویل سال در موقعیت ائمه
سال ۱۳۶۳ به هنگام تحویل سال در موقعیت ائمه بودیم، در آن زمان همه از چادرها بیرون آمده بودیم و کنار چادر سفره هفتسین جبهه که شامل سینهای نظامی بود را پهن کرده بودیم. زمانی که سال تحویل شد و ما در حال خواندن دعای یا مقلبالقلوب بودیم، ناگهان چند جنگنده عراقی بالای سرمان حاضر شدند.
همه به اطراف فرار کردیم، خوشبختانه اطراف ما را بمباران کردند و الحمدالله کسی آسیب ندید. هواپیماهای عراقی آنقدر پایین بودند که خلبان آن را به راحتی میشد، دید. همه با هر سلاحی که داشتیم به سوی آنها شلیک میکردیم و سال ۱۳۶۳ با این ماجرا شروع شد.
نظر شما