به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، تجربیات زندگی مشترک، توانایی انسان را برای مقابله با مشکلات تحتتأثیر قرار میدهد؛ حتی تجاربی مانند طلاق، ناباروری یا بیکاری میتواند موجب تشدید اختلالات روانپزشکی شود. در بیشتر موارد بار عاطفی سنگین چنین تجربیاتی نادیده گرفته میشود که این امر، عاملی برای به بار آمدن مشکلاتی وسیع و گسترده بهشمار میرود.
بهطورمعمول تصور همگانی این است که مشکلات سلامت روان از مشکلات تربیتی یا در اثر ژنتیک ناشی میشود که هر دوی این موارد غیرمعمول و بهدنبال بدشانسی است. با این وجود نمیتوان با قطعیت اعلام کرد که دو مورد یادشده بهطورقطع مسیرهای اصلی مشکلات عاطفی هستند.
در اصل شرایط عادی زندگی بسیاری وجود دارد که با به وجود آمدن مسائل عاطفی وحشتناک همراه است و تحمل آن بخشهایی از زندگی که ضروری به حساب میآید، حتی میتواند عامل اصلی بر هم خوردن تعادل حیات و ایجاد یک اختلال روانی باشد. این موارد در بسیاری مواقع بهواسطه تجربیات زندگی مشترک و بهدنبال نادیده گرفتن بخشهایی مهم از زندگی ایجاد میشود.
گاه پیش میآید که زوجها در طول زندگی مشترک خود با شرایطی مواجه میشوند که با عادی تلقی کردن آن و اشاره به این مسئله که برای همه پیش میآید و دیگران نیز ممکن است با آن مواجه باشند، بهسادگی از کنار شرایط یادشده عبور میکنند؛ شرایطی که بهطورحتم به مشکلات عاطفی و بدون دریافت کمک به بحران عاطفی منجر میشود. با توجه به عادی قلمداد شدن این موارد، معرفی این تجربیات نقش بسزایی در حمایت از کسانی دارد که بهخاطر آنها رنج میبرند و میتواند تأثیر چشمگیری در تداوم زندگی مشترک ایفا کند.
بیماری، ناباروری یا سقط جنین، طلاق و بیکاری عمدهترین مواردی محسوب میشود که در این فهرست جای دارد. هر یک از موارد یادشده یک رویداد اساسی در زندگی مشترک است که میتواند به بحران عاطفی منجر شود، با این وجود کمتر پیش میآید که شخصی برای درمان روانشناختی آنها به مشاوره، روانشناس یا روانپزشک مراجعه کند. این روند نیاز به تغییر دارد تا زندگی برای همه افراد درگیر آن آسانتر شود.
بیماری
آمار روزافزون ابتلاء به بیماریهایی همچون سرطان و اعلام آن با پریشانی، اضطراب و افسردگی همراه است. این حالات در فردی که با چنین بیماریهایی دستوپنجه نرم میکند، بهویژه در طول چرخه درمان که طی آن ممکن است بهبود یابد یا بدتر شود، تکامل خواهد یافت. خانوادهها نیز در طول مبارزه با این بیماریها به نبرد میپردازند، با این وجود شناسایی مشکلات عاطفی و پیشنهاد به آنها برای کمکهای روحی در کنار مراقبتهای معمول درمانی بههیچوجه رایج نیست. بیماران و اعضای خانواده آنها بهندرت از نظر افسردگی تحتنظر قرار میگیرند.
در بیشتر موارد فرد بیمار تنها زمانی به مشاور یا روانشناس مراجعه میکند که پزشکان معالج یا حتی خانواده وی قادر به برقراری ارتباط با او در زمینه بیماری و آغاز مراحل درمانی نباشند، اما در طول درمان بسیار کم پیش میآید فرد و اطرافیانش بهلحاظ روانی کندوکاو شوند و از بار روحی و عاطفی آنها اندکی کاسته شود. این کمبود عظیم بهدلیل نبود دانش یا تجربه نیست، بلکه دلیل آن نبود شناخت جنبههای روانی بیماری بهشمار میرود.
امروزه در مراکز پزشکی دانشگاهی مطالعاتی انجام شده است که نشان میدهد وجود برنامههایی ثابت برای رسیدگی به نیازهای عاطفی بیماران سرطانی الزامی است و در بعضی مراکز درمانی بیماریهای خاص تلاشهایی برای بهبود سلامت روان بیماران در حال انجام است که این امر خود نشاندهنده آغاز گامهایی برای دستیابی به جنبههای روانی بیماریها، نه تنها مواردی همچون سرطان که بیماریهای زمینهای دیگری همچون حمله قلبی، فشار خون و حتی چاقی است.
مطالعات امروزی نشان میدهد که نه تنها میتوان افسردگی و مشکلات روحی را در بیماران درمان کرد که امکان کاهش عوارض عاطفی و مرگهای ناشی از این افسردگی را نیز میتوان کاهش داد. داروهای روانپزشکی مدرن در دوزهای کافی بهخوبی توسط بیماران مبتلا به بیماریهای خاص قابل تحمل است.
ناباروری و سقط جنین
تجربه از دست دادن جنین یا ناتوانی در باردار شدن غم بزرگی برای زوجهای جوان، بهویژه زنان است. احساس انزوا، فقدان و حتی شرم چیزی است که این مادران هر روز و هر ساعت با آن مواجه میشوند. تجربه سقط جنین حالتی مشابه مرگ یکی از عزیزان است و حتی میتواند احساس غم و اندوهی فراتر از آن را برای یک زن به دنبال داشته باشد، چراکه برای آن رسم و آئینی برای برگزاری یادواره و دریافت تسلی وجود ندارد.
این فرآیند بهطورمعمول بهصورت کاملاً خصوصی و در تنهایی سپری میشود و در بیشتر موارد تا پایان عمر همراه فرد است. اختلافات زناشویی و افسردگی پیامدهای رایج این بحران هستند و عظمت این بار برای یک فرد یا یک خانواده کوچک بسیار سنگین است.
طلاق
طلاق در بیشتر کتابهای روانشناسی بهعنوان دومین رویداد پراسترس زندگی مشترک، پس از مرگ همسر ذکر شده است. بسیاری از افراد در اواسط دوران طلاق بهدنبال تجربه استرس و عصبانیت غیرقابل کنترل به مراکز روانشناسی و مشاوره مراجعه میکنند.
در شرایطی که نرخ طلاق در بسیاری از کشورهای جهان بالا است بهندرت پیش میآید که افرادی که در حال جدا شدن هستند در زمینه عواقب عاطفی که ممکن است پس از این جریان متحمل میشوند به جایی مراجعه کنند. این امر بار عاطفی سنگینی برای طرفین دارد و چنانچه پای فرزند یا فرزندانی نیز در میان باشد، بحران عاطفی ایجادشده نه تنها والدین که فرزندان را نیز تحت سیطره خود خواهد گرفت.
بیکاری
بیکاری و استرس ناشی از آن، پیامدهای عاطفی منفی به همراه دارد. این معضل بهویژه در شرایط تورم جامعه و ضعف شدید اقتصادی خانوارها بار استرس سنگینی به اعضای خانواده وارد میکند، با این حال هیچ اشارهای به اضطرابهای مستند و عوارض عاطفی ناشی از آن وجود ندارد.
پول در جوامع امروزی با اصل بقا برابری میکند و با اعتبار و عزت نفس همراه است. غربالگری افسردگی و ارائه مشاوره مختصر به افرادی که با بیکاری مواجه و در جستوجوی کار هستند، به بسیاری کمک کند تا بهطورمؤثرتری با این فصل از زندگی دشوار خود روبهرو شوند.
بدیهی است که زندگی همه نوع دشواری به انسان ارائه میدهد، اما رویدادهایی وجود دارد که میتواند بر تواناییهای مقابلهای بسیاری از انسانها در برابر این دشواریها غلبه کند. نتیجه نهایی این غلبه نیز آشفتگی عاطفی است. برای کسانی که حتی کوچکترین آسیبپذیری را در برابر اختلالات روانی دارند، این نزول ممکن است تعادل زندگی آنها را بر هم بزند و آنها را به سمت مشکلات روانی سوق دهد.
جوامع امروزی در بیشتر موارد با تجربیات یادشده بهگونهای برخورد میکند که گویی افراد درگیر با این مسائل تنها در حال گذراندن یک روز بد دیگر هستند، درحالیکه اینطور نیست. این مشکلات در صورت مزمنشدن عواقب ناگواری بهدنبال دارد. این نحوه برخورد جوامع نشانه دیگری است که نشان میدهد برای رفع ناراحتیهای موجود در جامعه از طریق بحث کردن درباره احساسات دردناک و مشترک بیماریهای روانی، راهی طولانی در پیش است.
نظر شما