به گزارش خبرنگار ایمنا، دفاع مقدس، مهد پرورش دلاورانی است که با اقتدا به اسوههای تاریخ اقتداری را آفریدند که دشمن انگشت بر دهان در تعجب این همه شجاعت و شهامت و ازخودگذشتگی است، دلاورانی که سن بعضی از آنها به ۱۵ سال هم نمیرسید.
هادی شیرازی در کتاب «سیزده سالهها» به روایت روزی که شهید محمدحسین فهمیده راهی جبهه شد، پرداخته است.
در این کتاب میخوانیم: «یک روز که به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، پول نان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع سازد.
دوست او یکی دو روز بعد خبر را چنین میدهد که من رفتم جبهه نگران نباشید. در تهران، یکی از پاسداران کمیته، زمانی که متوجه تصمیم او میشود با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیمش منصرف کند اما موفق نمیشود.
شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوبی کشور میرساند و هرچه تلاش میکند که همراه گروه یا دستهای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود، موفق نمیشود تا این که با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد میکند و به نزد فرمانده آنان میرود و از او میخواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع میکند، اما شهید فهمیده آن قدر اصرار میکند که فرمانده متقاعد میشود که برای یک هفته او را همراه خود به خرمشهر ببرند. در این مدت کوتاه، هر کاری که پیش میآید، حسین پیشقدم میشود و استعداد و قابلیت خود را در همه کارها نشان میدهد. در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستی که در آن جا پیدا کرده بود، یعنی محمدرضا شمس هر دو مجروح میشوند و آن دو را به بیمارستان منتقل میکنند و با وجود مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت دوباره به خط مقدم در خرمشهر برمیگردند.»
نظر شما