به گزارش خبرنگار ایمنا، در یادداشتی که احسان منصوری، دکترای فلسفه و مدرس دانشگاه در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«کارگاه را با حکایت و پرسشی آسان آغاز کردم: «ملّا و همسرش در سرمای زمستان در خانه نشسته بودند که سروصدای دعوا بلند شد. همسر ملّا گفت بلند شو برو داخل کوچه ببین دعوا بر سر چیست؟ ملّا به دلیل سرمای زمستان لحافی بر دوش انداخت و رفت و دقایقی بعد بدون لحاف برگشت. همسرش پرسید دعوا بر سر چه بود؟ ملّا جواب داد: بر سر لحاف ملّا.» از این حکایت چه میفهمید؟ دانشجوها به یکدیگر نگاه میکنند و هرکدام چیزی میگوید یکی از اهمیت لحاف میگوید و دیگری از نوع مداخله ملّا. یکّه خوردهام. سوال را رها میکنم و سوال دیگری میپرسم: چه کشورهایی درگیر جنگ جهانی اول بودهاند؟ بازهم پاسخها من را قدم به عقب میبرد.
انتظار آمادگی نداشتن را داشتهام اما نه اینچنین. از میان پاسخگویان دو کارگاه که حدود ۸۰ دانشجوی زبده! هستند یکی دو نفر پاسخ صحیح میدهند. جدا از اینکه قصدم این بود یکی از نکات ساده روابط بینالملل را بگویم که بهطورمعمول هدف از جنگها آنچه ما در ظاهر میبینیم نیست اما نکته آمادگی نداشتن این دانشجویان زبده! مرا به نکته مهمتری رهنمون کرد: آشنایی نداشتن با تاریخ معاصر. ادامه کارگاه چهار ساعته قضاوتم را عوض نکرد و حتی مأیوسترم کرد. برخی دانشجویان حتی از تحلیلهای ساده صداوسیمایی که در مصاحبهها میبینیم نیز تهی بودند.
کل کارگاه صرف این شد که عزیزان زبده! را تشنه تحلیل تاریخ معاصر کنم و افزودن محتوا و دانش پیشکش! پرسشها در سرم چرخ میزد: دانشجوی امروز با دانشجوی دهه ۶۰ و ۷۰ و حتی ۸۰ چه تفاوتهایی دارد؟ دانشجویان دهههای گذشته با چه اطلاعاتی وارد میشدند؟ چگونه تحلیل میکردند و از چه ساختار منطقی در ذهن برخوردار بودند؟ نهاد دانشگاه چه تأثیری در نوع تحلیلها و اطلاعات تاریخی، سیاسی دانشجویان داشته و دارد؟ بهطورقطع در این نوشتار نمیتوان مفصل به این پرسشها پاسخ داد اما میتوان اشارات و نکاتی را مورد توجه قرار داد.
دانشجویان ورودی اواخر دهه ۱۳۹۰ و آغاز ۱۴۰۰ کودکی خود را در دهه ۸۰ آغاز کردهاند دههای که با گسترش وسیع شبکه تلفن همراه در کشور و سپس ورود گوشیهای هوشمند و سپس آشنایی با شبکههای اجتماعی همراه بود. این دانشجویان هرگز نبود تلفن همراه را به یاد ندارند نامه نوشتن را ندیدهاند و بهطور اصولی با مطالعات مکتوب کمتر آشنا هستند.
وقتی پرسش میشود چه میزان کتاب مطالعه میکنید پاسخی که میدهند شامل گردش در شبکههای اجتماعی نیز میشود. البته منظور آنها از شبکههای اجتماعی بیشتر اینستاگرام است یعنی تأکید بر تصویر در شبکه اجتماعی. این دانشجویان با نوع تعامل تصویری از یکسو و نظام حفظ محور در آموزش ۱۲ ساله خود مواجه بودهاند لذا نباید انتظارات دهههای پیش را از ایشان داشت. هرچند دانشجویان دهههای گذشته از ابزارهای کمتری برخوردار بودند اما این فقر را با تفکر تحلیلی و مطالعه کتابخانه محور جبران میکردند؛ امری که در دانشجویان امروز کمتر شاهد هستیم.
نکته بعدی در دانشجویان امروز تمایل کمتر به فعالیتهای فوقبرنامه (اصطلاح دهه ۶۰) و سیاسی در دانشگاه است. این امر دلایل متعدد دارد اما دلایل هر چه باشد ضربه خود را در فقر تحلیل، فقر زیست اجتماعی، رشد کاریکاتوری شخصیت دانشجو و درنهایت نداشتن بلوغ سیاسی و اجتماعی خواهد زد. یکی از ریشههای این امر تأکید بر آموزش و وجه کنکوری آموزش است که باعث اقبال نیافتن فعالیتهای فوقبرنامه و درنتیجه به بلوغ نرسیدن در سایر ابعاد شخصیتی میشود. دانشجویی که اقبال به فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میکند حداقل به تقویت هوش اجتماعی و هوش معنوی خود میپردازد و این ورزش فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، خود را در تقویت تحلیل و درنتیجه احساس نیاز به مطالعه و شناخت بیشتر نشان میدهد. دانشجو باید احساس نیاز کند تا بتواند به دنبال گمشده خویش برود و این گمشده همان تحلیل (تفکر) و شناخت است.
نکته بعدی غلبه کمیت بر کیفیت در نسل حاضر است. دقت داشته باشیم همه قصورها بر گردن این نسل نیست و نگارنده در پی یافتن قاصر و مقصر نیست که خود مجالی دیگر میطلبد. آنگاه که هدف از تحصیل رسیدن به رفاه باشد و توسعه مادی در زندگی، آنگاهکه رشتههای پزشکی را صفی طولانی و رشتههای اندیشهمحور را صفی اندک تشکیل دهند، نمیتوان از اهمیت تحلیل و تفکر و جریانشناسی دم زد. واقعیت آن است که فضای کمیتزده در آموزش عالی راه را بر هرگونه اندیشه و عمق فکری بسته است. شاید گفته شود این نگاه همواره در طول تاریخ وجود داشته است اما به نظر میرسد حداقل در ۵۰ سال گذشته این نگرش شاخ و برگ بیشتری یافته است. رضایت به کمیت در زندگی، از عمق اندیشههای معنادار کم میکند؛ امری که بهوضوح در حال رؤیت آن هستیم.
نکته بعدی و مهم این است که در دهههای گذشته نمادهای اندیشه و تفکر در جریانهای مختلف به بحث با یکدیگر نشسته و وجود کرسیهای مناظره و نقد به این پویایی دامن میزد. نگارنده به وجوه تخریبی این کرسیها آگاه است اما نکته مهم ایجاد جریانهای نقد در جامعه بود که به احساس نیاز به مطالعه و تحلیل منجر میشد. خاطرم هست دانشآموزان (و نه دانشجویان) به مطالعه کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» از شهید صدر میپرداختند تا بتوانند پاسخ ماتریالیستها را بدهند یا بعدها مطالعه کتابهای شهید مطهری و آیتالله مصباح برای پاسخ دادن به سروش و ملکیان گسترش مییافت. اما اکنون در آغاز قرن پانزدهم، در کمترین فضای نقد به سر میبریم. فضای مجازی بهاندازهای اقناع کرده است که خواص جریانهای مختلف به خود زحمت نمیدهند به کرسیهای نقد پای نهند و بهتبع آن جریانهای دانشجویی شکل نمیگیرد. شکل نگرفتن جریانهای دانشجویی منجر به فضای کرخت و سرد در تحلیل و تفکر میشود.
نکته بعدی درباره تاریخ و سیاست، نگاه حفظ محور به تاریخ و نگرش منفی به سیاست است. بهطورمعمول وقتی سخن از تاریخ میشود دانشآموز و دانشجو به یاد حفظ کردن اسامی و اصطلاحات میافتد و وقتی از سیاست سخن گفته میشود دانشجو به یاد جنگ قدرت و اثرات منفی آن میافتد. تا این نگرش اصلاح نشود نمیتوان انتظار داشت دانشجو رغبتی به تاریخ بهویژه تاریخ معاصر و به علوم سیاسی و شناخت جریانهای سیاسی نشان دهد. به نظر میرسد تا نکات فوق مورد توجه مسئولان آموزش عالی در کشور قرار نگیرد نمیتوان بهراحتی از گرداب رخوت و سستی در تحلیل و تفکر خارج شد.»
نظر شما