به گزارش خبرنگار ایمنا، شهید «حسینعلی قجهای» در چهاردهم شهریورماه سال ۱۳۳۷ در زرینشهر اصفهان به دنیا آمد و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی سپاه پاسداران و کمیته مبارزه با مواد مخدر زرینشهر، فرمانده گروه توپخانه مریوان، فرمانده سپاه محور دزلی- مریوان، فرمانده پاسداران مریوان و فرمانده عملیات محمدرسولالله (ص) از جمله فعالیتهای او بود. شهید قجهای در نهایت، پانزدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان سلمان تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) و پس از شش روز مقاومت عاشورایی در مقابل بعثیها در جاده اهواز-خرمشهر به شهادت رسید.
«محمد طوقانی» یکی از نویسندههایی است که با دو کتاب «پهلوان عاشورایی» و «دزلی» تلاش کرده است که این فرمانده گمنام را به نسل امروزی بشناساند. او که خود زرینشهری است و سالها درباره این شهید مطالعه و تحقیق کرده است، از ماجرای آشنایی شهید قجهای با حاجاحمد متوسلیان و پیوستن او به تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) برای ما میگوید:
پروانههای عاشق گرد هم جمع میشوند
در مأموریت کردستان بود که حسین با حاجاحمد متوسلیان آشنا شد. حسین به مانند مریدی دلسوخته به مرادش حاجاحمد عشق میورزید. آنها در سایه دوستی و مودت گامهای مؤثری در جهت سرکوبی ضد انقلابیون در منطقه مریوان برداشتند و عملیاتهای دزلی، محمدرسول الله (ص) و چند عملیات کوچک و بزرگ حاصل این یکدلی و هماهنگی یاران حاجاحمد بود.
در اوایل آذر سال ۱۳۶۰، برای نخستینبار در طول تاریخ ایجاد جبهه مریوان، مجموعهای نسبتاً بزرگ از نیروهای بسیجی در اختیار این جبهه قرار گرفت؛ نیروهایی جوان و پرشور، اما فاقد کمترین تجربه در مورد رزم در مناطق کوهستانی. به همین دلیل از نخستین روزهای ورود بسیجیان اعزامی، به صلاحدید حاجاحمد متوسلیان، برای آنان در مقر سپاه سروآباد، زیر نظر حسین قجهای و رضا چراغی، یک دوره فشرده آموزش شیوههای رزم در مناطق کوهستانی به مورد اجرا گذاشته شد، اما به علت مشارکت مستمر حسین قجهای در روند شناسایی منطقه، به دستور حاجاحمد متوسلیان، تقی رستگارمقدم جایگزین حسین قجهای در امر آموزش بسیجیان مستقر در سرو آباد شد.
فرماندهی موفقیتآمیز در عملیات محمدرسولالله (ص)
انسداد دالانهای ورودی عناصر ضدانقلاب، پاکسازی و تأمین امنیت شهرهای مرزی در منطقه اورامانات، تصرف چندین ارتفاع و روستای منطقه و تصرف شهر طویله عراق از اهداف عملیات محمدرسولالله (ص) بود. محور مریوان - به فرماندهی حاجاحمد متوسلیان - مأموریت داشت تا ضمن آزادسازی ارتفاعات شینگادور، توالی (پنج قله)، دره تاریک، جانبازان و ملقه پشقله، شهر طویله را تصرف و تأمین کند.
این محور، وابسته به جبهه مریوان به فرماندهی احمد متوسلیان بود. حسین قجهای، مسئولیت فرماندهی عملیاتی آن را بر عهده داشت و قرارگاه تاکتیکی آن نیز در قله کاواژار - واقع در جنوبشرقی هانی- گرمله قرار داشت. این محور، دربرگیرنده گسترهای وسیع از جنوب ارتفاعات شنام تا شرق ارتفاعات شینگادور بود.
گردان ادغامی تحت فرماندهی حسین قجهای موظف بود، ضمن سرازیر شدن از پنج قله و عبور سریع از دره تاور (دره تاریک)، جهت ضربه زدن به قرارگاه تاکتیکی تیپ ۱۱۶ پیاده کوهستان از لشکر هفت عراق، به سوی شهر بیاره پیشروی کند.
حسین قجهای، مسئول محور عملیاتی پنج قله و فرمانده گردان ادغامی عمل کننده در این محور، از نخستین لحظات آغاز نبرد محمدرسولالله (ص) چنین حکایت کرده بود:
«شب حمله، نیروها در نقطه رهایی با همدیگر وداع گفتند و بعد وصیتنامههای خود را به برادری که در حمله شرکت نداشت، سپردند. کمی با خدا راز و نیاز کردند و شبانه به راه افتادند. سرانجام حوالی گرگ و میش صبحدم بود که عملیات شروع شد. در محور ما، طی همان یکی - دو ساعت اول، سیزده نقطه از اهداف شانزدهگانه عملیات سقوط کرد.»
عملیات شکوهمند محمدرسولالله (ص) با موفقیت در دستیابی به اهداف اصلی فرماندهان آن خاتمه یافت و با سردرگمساختن فرماندهان ارتش بعث از جبهههای طریقالقدس و کمک به تثبیت فتح بستان، برگزرینی بر افتخارات فرماندهان عملیات شد.
تشکیل تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص)
پس از پایان گرفتن عملیات محمدرسولالله (ص)، حاجاحمد متوسلیان و تعدادی از همرزمانش جهت تشکیل یک تیپ رزمی به جبهههای جنوب اعزام شدند. حسین قجهای که قابلیتهای خود را طی حضورش در مریوان به اثبات رسانده بود، از جمله همراهان متوسلیان در این هجرت تاریخی بود.
روایت سردار شهید حاج حسین همدانی از فرماندهی نخستین گردان تیپ ۲۷
حسین در جمع کادرهای اعزامی از مریوان، پاوه و همدان به جنوب، اولین نفری بود که از طرف حاجاحمد متوسلیان، برای مسئولیت فرماندهی نخستین گردان تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) انتخاب و معرفی شد.
۲۴ ساعت اول بعد از آن انتصاب، اصلاً خودش را از همه مخفی کرده بود. همه از جمله حاجاحمد کنجکاو بودند که حسین کجا غیباش زده و علت این کارش چیست؟ بعد از آن ۲۴ ساعت گوشهگیریاش از جمع ما، وقتی دوباره سر و کلهاش پیدا شد، دیدیم آمده و خیلی قاطع میگوید: من اصلاً در حد چنین مسئولیتی قرار ندارم، بنابراین لطفاً در مورد این انتصاب تجدید نظر کنید. وقتی حسین حرفاش را زد، سگرمههای حاجاحمد بدجوری در هم رفت و یک لحظه صورت سبزهاش مثل شاه توت سرخ شد. خوف غریبی به دلم افتاد. به خودم گفتم الان است که دیگ غیظ احمد جوش بیاید، خدایا خودت ختم به خیر کن! اینجا بود که حاجمحمود خیلی ظریف دخالت کرد و گفت: قابل توجه حضار، امیرالمومنین (ع) میفرماید: در هنگام غضب؛ نه تصمیم، نه دستور، نه تنبیه! درست زد به خال. حاجاحمد برگشت با تحیر لحظه کوتاهی به آقای شهبازی نگاه کرد.
بعد گفت: لا اله الا الله...
خیلی زود به خودش مسلط شد، بعد برگشت خطاب به حسین قجهای گفت: برادر حسین، الان که ما در آستانه شروع یک عملیات بزرگ قرار داریم، حالا که ما موجودیت اولین گردان تیپمان را داریم، اعلام میکنیم و نیاز به رعایت نظم، برای تقویت فرماندهی داریم، شما آمدی و داری نقض دستور میکنی؟
حسین گفت: برادر احمد، چرا مرا به نقض دستور متهم میکنید؟ بنده عذر خودم را گفتم؛ خودم را در سطحی نمیبینم که مسئولیت یک گردان را به عهده بگیرم، همین.
حاجاحمد از گوشه چشم نگاهی به حاجمحمود انداخت و گفت: انشاءالله که برادرمان حاج آقا شهبازی هم با این مطلب موافق هستند که تشخیص صلاحیت افراد برای واگذاری مسئولیت به آنها فعلاً در حوزه اختیارات مجموعه فرماندهی این تیپ است. حسین باز آمد حرفی بزند که حاجاحمد خیلی جدی با او گفت: حرف همان بود که به شما گفته شد، برادر جان.
حاجمحمود هم به حسین گفت: حسینجان، بهتر است واقعبین باشیم. خدا میداند من، همت و احمد برای انتخاب هر کدام از کادرهای موجود، برای واگذاری مسئولیت فرماندهی گردانهای این تیپ، ساعتها وقت صرف کردیم. نشستیم و کلی بحث کردهایم، تک تک آدمها را همهجوره محک زدهایم تا به یک جمعبندی مشترک رسیدهایم اجرای دستوری که احمد به تو داده، در حکم تکلیف شرعی است.
نظر شما