سرنوشت هولناک ازدواج ۳ دختر در کودکی

ثریا حتی حق بیرون‌ رفتن از خانه را هم نداشت، اگر جایی هم می‌خواست برود باید همراه خواهرشوهرهای خود می‌رفت. برادرشوهر، پدرشوهر، شوهر خودش و حتی مادرشوهرش به‌شدت او را کتک می‌زدند.

به گزارش ایمنا روزنامه شرق نوشت: در گزارشی در مورد "کودک همسری" به مواردی از این دست اشاره کرده است.

در این گزارش آمده است:

سحر ۱۱ سال داشت که یکی از مردان اقوام مادری به او تجاوز می‌کند و خانواده دختر از ترس بی‌آبرویی دختر خردسالشان، متجاوز را مجبور می‌کنند تا سحر را عقد خود کند. اما سحر امتناع می‌کند تا جایی که به‌صورت خود معرف به اورژانس اجتماعی مراجعه می‌کند، ولی بعد از مدتی به‌دلیل عدم حمایت مناسب از حمایت اورژانس خارج می‌شود. اما سحر از ترس اینکه او را به اجبار عقد مردی ۳۰ ساله کنند، پا به خانه نمی‌گذارد و تسلیم خیابان‌ها می‌شود. شب‌های زیادی را در کوچه پس‌کوچه‌های شهر تهران روز می‌کند تا اینکه بعد از مدتی برای فرار از زخم‌زبان‌های مردم ازدواج می‌کند.

اما زندگی برای این دختربچه بر وفق مراد پیش نرفت و یک روز که از درد اصابت لگدهای همسرش بر شکم و پهلو راهی بیمارستان شده بود، تازه متوجه می‌شود که شش‌ماهه باردار بوده است. دختر ۱۵ ساله به دلیل عدم درک کافی از علائم بارداری، به‌هیچ‌وجه برایش محرز نبوده که ماه‌هاست باردار است. سحر بدون حتی یک همراه در بیمارستان، تنها و بی‌پناه زایمان می‌کند، مددکار این دختر در مرکز ساری جمعیت امام علی تعریف می‌کند: «آن روز که به من خبر رسید و به بیمارستان رفتم حتی همسر و مادر خودش هم آنجا نبودند، یک نفر هم نبود تا پیگیری کند بعد زایمان حداقل به او یک تخت بدهند، این دختر بعد از زایمان با بی‌پناهی روی مبلی در بیمارستان دراز کشیده بود». به رسم تقدیر، دو روز بعد نوزاد در بیمارستان فوت می‌کند و بعد از مدتی هم سحر از همسرش جدا می‌شود. حالا سحر کودکی یک‌ساله از ازدواج بی‌سرانجامی دیگر دارد که حین بارداری همسرش را از دست می‌دهد و این روزها تنهاتر از قبل در مسیر سنگلاخ زندگی به جلو می‌رود.

خانواده همسر به شدت کتکش می‌زدند

ثریا ۱۳ سال داشته که یکی از مردهای ۲۷ ساله فامیل به خواستگاری او می‌آید و این دختر در عالم کودکی برای بخت خود تصمیم می‌گیرد و ازدواج می‌کند؛ ازدواجی که شروع آن با کتک‌کاری و دعواهای زناشویی شروع می‌شود، اما این داستان پرآشوب در خانواده ثریا به همین‌جا ختم نمی‌شود و چندی بعد خواهر هم‌سن‌وسال ثریا به‌اجبار با یکی از مردهای فامیل که از کودکی این دو را نشان هم کرده بودند، ازدواج می‌کند؛ ازدواجی که در آن هیچ حقی برای این دختربچه قائل نبود. یکی از داوطلب‌های جمعیت امام علی می‌گوید: «حتی حق بیرون‌رفتن از خانه را هم نداشت، اگر جایی هم می‌خواست برود باید همراه خواهرشوهرهای خود می‌رفت و برادرشوهر، پدرشوهر، شوهر خودش و حتی مادرشوهرش به‌شدت او را کتک می‌زدند».

روز عقدش اشک می‌ریخت

از کودکی زهرا و یکی از پسرهای هم‌سن‌وسال فامیل را نشان هم کرده بودند تا روزی که زهرا به ۱۶ سالگی رسید و صحبت بر سر قرار عقد و عروسی به راه افتاد. فرد فعال در مرکز پاکدشت جمعیت امام علی تعریف می‌کند که «التماس ما را می‌کرد که نگذارید من ازدواج کنم و این پسر را دوست ندارم، تهدید به خودکشی کرد و هر روز در خانه کتک‌کاری بود و مخالفت می‌کرد، اما فایده نداشت و سرانجام ازدواج کرد». روز عقد وقتی بر سیمای رنگ‌پریده این دختر رنگ می‌زدند و سرخاب سفیدابش می‌کردند، قطره‌های اشک به آرامی از گوشه چشمانش سرازیر می‌شد و طعم تلخ این مراسم جشن را تک‌تک میهمان‌ها آن شب به خوبی چشیدند. حالا بعد از سه سال، سه کودک قدونیم‌قد را در این مسیر سنگلاخ زندگی به دوش می‌کشد و چاره‌ای هم جز ادامه راه ندارد.

کد خبر 535793

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.