به گزارش خبرنگار ایمنا، در ادبیات فارسی عرفان و اخلاق از جایگاه ویژهای برخوردار است. بعید است این دو مفهوم در کنار هم قرار بگیرد و نام مولانا در ذهن مخاطب نقش نبندد. امروزه مولانا نماد و سنبلی از عرفان در ادبیات و فرهنگ ایرانی محسوب میشود. عرفان تجربهای معنوی و سلوکی عملی است که نوعی سیر به سوی خداوند محسوب میشود؛ در واقع میتوان آن را حرکتی فراتر از زمان و مکان برای گسستن از بند زنجیرهای مادی به سوی عرصههای بالاتر دانست و آثار مولانا از نظر در برگیری چنین مفاهیمی در قله است.
تأثیر مولانا در ادبیات فارسی شگرف و عمیق است
علی اصغر باباصفری، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، در این باره به خبرنگار ایمنا، میگوید: تأثیری که مولانا بر ادبیات فارسی گذاشته است، شگرف و عمیق است. این تأثیر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. در بخش اول باید اشاره کرد که مولانا ادبیات عرفانی فارسی را به اوج رشد و شکوفایی خود رساند. درواقع در مثنوی و غزلیات شمس که دو اثر منظوم این شاعر ایرانی است، میتوان اوج ادبیات عرفانی را مشاهده کرد. البته ناگفته نماند شاعرانی که پیش از مولانا میزیسته و فعالیت میکردند، از جمله سنایی یا عطار نیشابوری، پیش زمینه و مقدمه ظهور مولانا را فراهم کرده بودند؛ به گونهای که میتوان گفت آنها پیش درآمد حضور مولانا به شمار میروند.
وی میافزاید: در بخش دوم که از مبحث اول دور نیست، باید گفت که مولانا در ادبیات فارسی، عرفانی عاشقانه، شاد و فرح انگیز را گنجاند. درواقع برخلاف عرفان برخی از عرفا که عابدانه و زاهدانه تلقی میشود، عرفان مولانا عاشقانه و فرح انگیز است. شاید این یکی از دلایلی باشد که اشعار او توانسته در بین مخاطبان چه در دنیای امروز و چه دیروز جا باز کند و تأثیر گستردهای بر روح آدمی داشته باشد.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه «مولانا پیش از آنکه با شمس تبریزی دیداری داشته باشد، به عنوان یک فقیه دینی فعالیت میکرد و شاگردان و مریدانی نیز داشته است»، تصریح کرد: پس از ملاقات مولانا با شمس تبریزی، تحولی عظیم درون وجود جلالالدین محمد بلخی رخ میدهد. این تحول مسیر زندگی و فکر و اندیشه او را به کلی تغییر میدهد. به طوری که پس از رفتن شمس، مولانا از دوری او به شدت ناآرام و آشفته شد. این شاعر حتی در یک رباعی خطاب به شمس تبریزی چنین میسراید:
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنه بزم و باده جویم کردی
سجادهنشین با وقارم دیدی
بازیچه کودکان کویم کردی
شعر مولانا، شعر انسان است
باباصفری خاطر نشان میکند: علت جاودانگی این شاعر را میتوان به درونمایه آثار او و تأثیری که بر روح انسان دارد، باز گرداند. چرا که اشعار مولانا برخاسته از اندیشه بشری است و شاهکاری بینالمللی محسوب میشود. ویژگی که عموم شاهکارهای بینالمللی از آن برخوردار هستند، این است که بر نقاط مشترک انسانها تکیه و تاکید بسیاری دارد. در این گونه آثار، انسان با تمامی خوبیها و بدیها، زشتیها و زیباییها و نواقص و کمالات، توسط شاعر بازتاب پیدا کرده است.
وی اضافه میکند: همچنین این برای هر ایرانی یک افتخاری است که از بین ۱۰ تن از بزرگان ادبیات جهان، پنج تن از آنها، یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی، سعدی شیرازی، حافظ، مولانا و نظامی گنجوی ایرانی هستند. این پنج تن، شعرای بینالمللی این سرزمین و افتخار ادبیات فارسی به شمار میروند. بزرگان دیگری که در بین این ۱۰ نفر حضور دارند شامل گوته آلمانی، شکسپیر انگلیسی، دانته ایتالیایی، ویکتور هوگو فرانسوی و الکساندر پوشکین روسی میشوند. آثار این هنرمندان نیز شاهکارهایی بینالمللی است. همانطور که پیش تر اشاره شد، تمامی این شاهکارها بر نقاط مشترک انسانها تمرکز دارد. در تمامی آنها "انسان" مد نظر است و از همین روی در فرهنگ بشری ماندگار شده است.
این استاد دانشگاه در پایان توضیح میدهد: آنچه مورد نظر مولانا بوده انسان به ما هو انسان یعنی "انسان به صِرف انسان بودنش" است. شاهکارهای بینالمللی، با توجه به ماهیت و محتوایشان، باب میل سلیقه هر کسی با هر طرز فکر و اندیشه و ملیتی قرار میگیرد. بنابراین میتوان اذعان کرد که رمز جاودانگی آثار مولانا، پیوند این آثار با روح انسان است. در واقع شعر مولانا شعر انسان است و این حقیقت باعث شده که هیچگاه آثار مولانا "کهنه" نشود و جاودان بماند.
نظر شما