به گزارش خبرنگار ایمنا، کتاب «دلدادههای سالنهای تاریک» پیکر جامعه را با زبانی نمکی نشان میهد. این کتاب، بیشتر دو رگهای از رومانتیک بودن و فانتزی قلم زدن است. نویسنده این جنبه رومانتیکِ فانتزی را در نخستین داستان کتاب خود، یعنی در داستان «عروسهای دریایی قهوه ترک سفارش میدهند» با زبان استعاره ابراز کرده است. اشاره او به عروسهای دریایی، نشانهای استعاری به نداشتن قلب در این موجودات زیبا است که درواقع نماینده آدمهای بیاحساس جامعه محسوب میشود. کتاب «دلدادههای سالنهای تاریک»، بیش از اینکه یک مجموعه داستان باشد، مجموعهای از نظریههای انتقادی نویسنده درباره جامعه امروز ما، البته با زبان ادبیات دراماتیک است.
داوود قنبری، نویسنده این کتاب در پاسخ به اینکه چرا قالب داستان را برای بیان نظرات خود برگزیده است به خبرنگار ایمنا، میگوید: داستان یک میراث بشری است؛ به این معنی که از نسلی به نسل دیگر به ارث میرسد، اما ادبیات غیر داستانی چنین نیست. دلیل دیگری که از داستان برای بیان نقدهای نظری خود به جامعه استفاده کردهام «کاتارسیس» بود؛ یعنی تخلیه هیجانی و عاطفی مخاطب. وقتی داستان میگویی، گویا مخاطب را سوار بر ترن هوایی کردهای و با فراز و فرود داستان، او را به اوج هیجان و حضیض عاطفه میکشانی و همین کافی است که مخاطب، ارتباط تنگاتنگی با نوشته پیدا کند. به عنوان نویسنده ای که جوهر قلمش آغشته به گلآقاست، ناخواسته نخکش شدنهای بافت جامعه را سوژهای برای خلق یک داستان فُکاهی میکنم تا جامعه، هیجان و عاطفه اجتماعی خود را با خواندن آن خالی کند.
وی با اشاره به اینکه، خواندن مجموعه «دلدادههای سالنهای تاریک»، این احساس را متبادر میکند که هر یک از داستانها قابلیت تبدیل شدن به رمان را دارند، میافزاید: در مورد کتاب «گربهها و آدمها» نیز خوانندهها چیزی شبیه به این نظر را داشتند و میگفتند چرا داستانهایت زود تمام میشود؟ و من در پاسخ میگفتم: یک دلیل این است که اگر فرصت نوشتن و ذهن آرامتری میداشتم، قطعاً این داستانها تبدیل به رمان میشدند. در واقع دویدن در پی زندگی، مانع از این شده بود که بتوانم زمان بیشتری برای هر کدام از داستانها بگذارم تا به رمان تبدیل شود. من ایده و حرفهایی دارم که ممکن است آنها را فراموش کنم، به همین دلیل به خودم میگویم که داستانها را به شکل کوتاه بنویس، شاید روزی برگردی و بلندشان کنی تا تبدیل به رمان شود. اما این موضوع، برای همه داستانهایم صدق نمیکند؛ چراکه فقط برخی از آنها قابلیت داستان بلند و یا رمان شدن دارند. داستان بلند و رمان، قواعد خاص خود را دارد. هر چند زیاد هم به این قواعد پایبند نبودهام.
این نویسنده در پاسخ به این پرسش که چرا داستانهایش تا حدودی به فیلمنامه شباهت دارد، تصریح میکند: اصولاً تا تصویری برای داستانم نبینم، آن را نمینویسم. برای همه داستانهایم ابتدا تصویر میبینم تا شروع به نوشتن کنم؛ یعنی فضا را میبینم، آدمها را میبینم، صداهای مختلف را میشنوم و حتی وقتی متن را تصحیح میکنم، حس کارگردانی را دارم که در مرحله دکوپاژ از استوری برد آرتیست میخواهد که زاویه نما را تغییر دهد و از نماهای مختلف، آن صحنه به خصوص را تصویر کند تا از میان گستره نماها، آن را که میتواند به صورت بهینه ایده را نمایندگی کند برگزیند.
قنبری اضافه میکند: چیز دیگری که این حس فیلمنامه را برای خواننده تداعی میکند، این است که داستانهای دیالوگمحور را بسیار دوست دارم؛ مثلاً «سالینجر» را دوست دارم، چراکه در دیالوگ نوشتن بسیار خوب است؛ یعنی توضیحات صحنه را نیز در دیالوگ بازیگرها توضیح میدهد. احساس میکنم دیالوگ برای مخاطب نیز جذاب است؛ یعنی مایل است که صداهایی غیر از صدای خود را از درون داستان بشنود، مثلاً وقتی شما داستان میخوانید، فقط صدای خودتان را میشنوید، ولی وقتی که دیالوگ بخوانید، خود به خود احساس میکنید که صداهای دیگری هم به گوش میرسد؛ دستکم من اینگونه فکر میکنم. در واقع توصیفات طولانی مخاطب را اندکی خسته میکند؛ اما دیالوگ فضای داستان را می شکند؛ داستان فضای منحنی پیدا میکند، زاویهدار میشود و این برای مخاطب جذاب است.
وی با اشاره به رنگ سرد جلد کتاب میگوید: این موضوع، متأثر از حالی است که از درون من به داستانهای کتاب سرایت کرده است. داستانهای کتاب حس آدم را از سمت صبح به سمت صلاه ظهر میبرد و از صلاه ظهر به سوی نزدیک غروب و گرگ و میش سوق میدهد. گرگ و میش، حالتی است از بلاتکلیفی؛ چون نه روز است و نه شب. همچنین داستانها حال آدم را از امید به سمت ابهام میبرد. نمیگویم ناامیدی، بلکه تاکید دارم که از امید به سمت ابهام میبرد.
این نویسنده ادامه میدهد: افرادی که داستانهایم در کتاب «دلدادههای سالنهای تاریک» را خواندهاند، حسابی شوکه شده بودند و نمیدانستند چه عکسالعملی نسبت به آن نشان دهند! دلیلش نیز تغییر فضایی بود که از سه کتاب پیشین به این کتاب رخ داده بود؛ یعنی کتابی که فیتیله طنزش پایینتر است، زهرخندش بیشتر است و البته عنصر فانتزیاش کمی غلیظتر.
«دلدادههای سالنهای تاریک» مجموعهای است از پانزده داستان کوتاه، به قلم داوود قنبری که با لحنی رومانتیک و فانتزی، ارتباطات اجتماعی را داستان کرده است. این کتاب را نشر «گویا» در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسانده است. از این نویسنده سه کتاب داستان دیگر با نام «تاریخ به روایت فوتبال»، «گربهها و آدمها» و «گوزن طولانی» منتشر شده است.
نظر شما