به گزارش خبرنگار ایمنا، عطش، یکی از مسلمات واقعه عاشوراست؛ اینکه سپاه مقابل امام حسین (ع) تلاش کرد حتی در رسیدن آب و تنگ آمدن شرایط حضور آن حضرت، خانواده و یارانش در صحرای کربلا، از هیچ سیاست و اقدامی فروگذار نکند.
عبیدالله بن زیاد در نامهای به حر بن یزید ریاحی، به حر تاکید میکند که کاروان امام را به سرزمینی بی آب و علف هدایت کند تا آنها از لحاظ آذوقه و آب در مضیقه قرار بگیرند: "کار را بر حسین تنگ بگیر، هنگامی که نامه من به تو رسید و فرستادهام بر تو وارد شد، فرود نیاور آنها را مگر در بیابان بی آب و آبادی."
بدین سبب با وجود آنکه امام حسین (ع) قصد فرود آمدن در نقاطی مانند غاضریه که از لحاظ آب و آبادانی مناسب بود را داشت، اما مجبور به ماندن در نقطهای شد که دشمن به راحتی در «روز واقعه» میتوانست دست به تحریم آب بزند.
منع آب به سه روزِ پایانی حضور اصحاب الحسین (ع) در کربلا، یعنی از هفتم تا دهم محرم مربوط میشود و در این فاصله امام حسین (ع) با تدابیر مختلف سعی در فراهم کردن آب و کاهش عطش در خیمههای خود کرد؛ از جمله این اقدامات میتوان به دستور امام به ۳۰ تن از سواران و ۲۰ تن از پیادگان سپاه خود به فرماندهی برادرش حضرت عباس (ع) اشاره کرد که برای آوردن آب به سوی فرات فرستاده شدند و در نهایت با درگیری مختصر با محافظان نهر، موفق شدند ۲۰ مَشک آب برای سپاه حضرت (ع) تأمین کنند.
سپاه عمر سعد محافظت شدیدی از آب میکرد و هدف اصلی این محافظت نیز حضرت سیدالشهدا و حلقه نزدیک ایشان بود تا آرامش درون سپاه و آسایش هنگام جنگ از فرزند رسول خدا (ص) و یارانش گرفته شود؛ اقدامی که در میان اعراب جاهلیت باب بود، اما پیامبر (ص) در جنگهای خود آن را برنمیتابید و پیشنهاد بستن آب و تحریم آن بر سپاه مقابل را هرگز در هیچ جنگی نپذیرفت.
تحریم آب در نزاعهای مختلف سیاسی و اجتماعی قرن نخست پیدایش اسلام آنقدر میان پیامبر و جانشینان بحق ایشان امری مذموم بود که در یک نمونه، وقتی که مسلمانان خشمگین از ظلمهای خلیفه سوم پیرامون خانه او تجمع و عثمان بن عفان را محاصره کرده و آب را بر او بستند، امیر مؤمنان (ع) با آنکه از وادی سیاست کنار گذاشته شده بود، این امر غیراخلاقی را نپذیرفت.
عثمان در این شرایط از حضرت امیر (ع) درخواست کمک کرد و حضرت نیز با وساطت امام حسن (ع) تحریم آب را شکست. حتی نقل قولی از ایشان باقی مانده که فرمود: "صحیح نیست که خانواده عثمان به جرم او در حال تشنگی هلاک شوند."
با وجود این منش انسانی اهل بیت (ع) که نمونههای آن در روزهای ناآرامی میان مسلمانان زیاد است، عاشورا صفحه زوال این انسانیت در سپاه مقابل امام (ع) بود و کار به جایی رسید که حسین (ع) هنگامی که یاران خود را ازدست داد و روزِ واقعه به غروب نزدیک میشد، شیرخوار خود علی اصغر (ع) را بر دست گرفت و فریاد زد: "ای قوم! شیعیان و اهل بیتم را کشتید و فقط این طفل باقی مانده که از عطش به خود میپیچد، او را با جرعهای آب سیراب کنید"
این زمان بود که آخرین داشته امام حسین (ع) نیز بر دستان او غرق در خون شد تا تاریخ بنویسد که دشمنان او و آنها که چند صباحی قبل با نامههای خود امام (ع) را به کربلا خوانده بودند، انسانیت را اینچنین و با کشتن یک نوزاد زیرپا گذاشتند.
برشِ تشنگی عاشورا البته تنها این ظاهرِ پر عطش را ندارد؛ باطن کربلای عطش به لبهای خشکیده یاران حسین (ع) نیست و اگر به دیدن کربلا در خشکی زبان و دهان زنان و کودکان یا حتی رزمندگان سپاه امام حسین (ع) نگاه شود، مقام والای ایثار یاران اباعبدالله (ع) آنگونه که درخور و در شأن جایگاه بالاترین اصحاب اهل بیت (ع) است، تبیین نشد.
کربلا نه تنها صحنه ایستادن انسانیت سپاه امام حسین (ع) در مقابل خوی وحشیگری سپاه دشمن بود، بلکه برگ زرین افتخار مکتب امامیه در پاسداشت مقام ولایت و امر پذیری از ولی خدا نیز بود. امر یاری فرزند رسول خدا در رشادت فرزندان امام مجتبی (ع) که در سنین کودکی و نوجوانی بودند نمود داشت تا پیر غلامانی مانند «جون بن حوی»، از «وهب» مسیحی نقل شده تا «حبیب بن مظاهر» که موی خود را در راه ولایت پیامبر و جانشینان او سپید کرد.
وهب بن عبدالله داماد هفده روزه نصرانی در کربلا اسلام آورد و در روز عاشورا خود و همسرش به شهادت رسیدند تا به همگان نشان دهد، برای آنکه در زمره یاران حق قرار گیری نیاز به طی طریق و سیر و سلوک چندین و چند ساله نیست، گاه با برقی که سحرگاه در آسمان معرفت میدرخشد، خرمن جانِ آدمی آنچنان آتش میگیرد که ماندن زمین را جز برای یاری ولی خدا برنمیتابد و آسمان را جز برای عروج در پیشگاه امامِ هدایت منزل نمیخواهد.
پاسخِ این تشنگی در وادی ولایت نیز از سوی سرچشمه حقیقت، یعنی حضرت سیدالشهدا (ع) به عالیترین شکل ممکن داده شد. حضرت بر بالین یک یک یاران خود حاضر میشد، گاه در مصیبت آنها فریاد به آسمان میبرد و قلب مبارکش از رفتنشان به تنگ میآمد.
صبح عاشورا که اولین تیراندازی به سمت خیمههای حضرت سید الشهدا (ع) شروع شد در همان حمله اول حدود ۴۰ نفر از اصحاب در خون خود غلطیدند، امام (ع) در خطبهای فرمود: "ای بزرگ منشان! شما بزرگزاده و بزرگوارید."
یا در آخرین ساعات عمرش که تنهای تنها مانده بود، صدا زد: "ای شجاعان! ای قهرمانان! ای شیر سواران جنگی من! چه شده که من هر چه شما را صدا میزنم جواب من را نمیدهید؟ "
همین دلدادگی میان حسین (ع) و اصحاب او بود که کربلا را جاودان کرد؛ در روزی که یزیدیان به طمع حتی خوشهای خرما، در مقابل ولی خدا ایستادند و به سمت او تیر و نیزه روان کردند، متاع بهشت، در پیش چشمان یاران حسین (ع) بهای اندکی بود که آنها دست از یاری امام خود بکشند که اگر چنین نبود، اسلام محمدی هیچگاه با نهضت حسینی بقا نمییافت.
یادداشت از علی یگانهنسب، خبرنگار ایمنا
نظر شما